سه سال پیش از شوهرم طلاق گرفتم. او مشکل حادی نداشت اما مرد رویاهایم نبود. بعد از دو سال زندگیمشترک به او اصرار کردم که طلاقم دهد تا آینده بهتری برای خودم بسازم و او هم قبول کرد. اینبار با دقت بیشتری ازدواج کردم اما الان بعد از 11 ماه، شوهرم اخلاقش عوض شده است. نمیدانم چرا یکهو بهانهگیر شده و اینقدر من را اذیت میکند. چه کنم؟
من پنجاه و چهار ساله هستم بسیار سختکوش و پرمشغله چنان که هر کاری از دستم برای دیگران برمیاد به فوریت انجام میدم با اینکه همسرم بیمار نخاعی گردنی هستند و من اصلا فرصت اینکه برای خودم باشم را ندارم ولی هر کاری بتوانم برای خوشنودی مردم میکنم. از دست خودم عصبانیم که نه گفتن را بلد نیستم خسته میشوم کلافه میشوم چنان که شبها تا نیمه شب فکر وخیال نمیگذارد راحت بخوابم و گذشته و سرنوشتم مثل فیلم جلوی چشمانم رژه میروند و به خودم نهیب میزنم بس است دیگر بذار بخوابم اما دریغ. خدا کمکم کند. از شما خواهش میکنم اگر راهنمایی دارید کمکم کنید.
من قبلا ازدواج کرده بودم طلاق گرفتم الان یه خواستگار برام آمده و قرار است ازدواج کنم من هنوز به او نگفتم که طلاق گرفتم ممنون میشوم کمکم کنید.
پدر و مادر و خواهرم فوت کردند شوهرم درکم نمیکند هیچ چیز من را خوشحال نمیکند و مرگ را بیشتر از زندگی دوست دارم ۱۱سال است داغونم.
پسرم شبانهروز سرش در گوشی است نمیدانم چکار کنم. لطفا راهنمایی کنید.