رکنا، در بسیاری از کشورهای جهان، حقوق ماهانه تضمینی برای برنامهریزی و ثبات زندگی است؛ اما در ایران، حقوق به نمادی از بیپناهی تبدیل شده است. کارگران و کارمندان میدانند که اگر امروز خرید نکنند، فردا همان پول، ارزشی کمتر دارد. در سایه تورم مزمن و شکاف فزاینده بین دستمزد و هزینههای زندگی، «حقوق ماهانه» دیگر نه تکیهگاه است، نه سرمایه آتی. بلکه تنها یادآور این حقیقت تلخ است که دخل، به خرج نمیرسد؛ و آینده، چیزی جز بازتولید بدهی و ناامیدی نیست.
دبیر کل فدراسیون صنعت آب کشور به رکنا گفت: واقعیت این است که حاکمیت باید تضاد ساختاری را مدیریت کند. نمیشود دو وزارتخانه نیرو و جهاد کشاورزی، هر کدام ساز خود را بزنند. من بارها این پیشنهاد را دادهام و باز هم میگویم، یک بار برای همیشه، رئیس دولت بیاید و دو وزیر، یکی از وزارت نیرو و یکی از وزارت جهاد کشاورزی را انتخاب کند، این دو وزیر با هم بنشینند، یک برنامه واحد حول محور کاهش مصرف آب در بخش کشاورزی با لحاظ تامین امنیت غذایی و استفاده از تکنولوژی نوین کشاورزی و تغییر الگوی کشت و .. تدوین کنند، هر دو نفر زیر آن را امضا کنند و بعد، در مجلس برای رأی اعتماد، همین برنامه را ارائه بدهند. در طول اجرای برنامه هم اگر تخلفی کردند یا از برنامه عدول کردند، هر دو نفر همزمان برکنار شوند یا پاسخگو باشند.
فرهاد سرخوش به رکنا گفت:ستاد احیا تا پیش از سال ۱۴۰۰ پروژهها را با هماهنگی کامل وزارتخانهها پیش میبرد، زیرا در تهران مستقر بود و مدیران تخصصی داشت. اعتبارات ملی دریافت میکرد، حقآبه را با فشار و مذاکره از وزارت نیرو اخذ و آزاد میساخت. اما پس از سال ۱۴۰۰، تمامی اختیارات به استانها واگذار شد؛ استانی که ابزار و توان لازم برای دفاع از حقآبه در سطح ملی را ندارد. در این ساختار، مسئول اصلی یعنی ستاد مرکزی کنار گذاشته شد و سیستم عملاً از هم فرو پاشید.
رکنا، رمانتیزهکردن مرگ داوطلبان، جای خالی مدیریت را پُر نمیکند. این که بگوییم «برای درختان جان دادند» شاید ادای احترام باشد، اما اصل مسئله را پنهان میکند: چرا هیچ پروتکل ایمنی برای این نیروها تدوین نشده؟ چرا هیچ ساختار قانونی برای حضور رسمی و ایمن فعالان محیط زیست وجود ندارد؟ چرا حتی یک بار، پس از اینهمه کشته، بازنگری جدی در نحوهی مقابله با آتشهای زاگرس انجام نشده است؟
رکنا، در حالی که زخمهای جنگ ۱۲ روزه هنوز تازه است، دولت پیشنهاد یک هفته تعطیلی تابستانه را بهعنوان «مرهمی بر روان جمعی» مطرح کرده؛ اما افکار عمومی میپرسد: وقتی سفر رفتن پول میخواهد و کسبوکارها از نفس افتادهاند، این نسخه آرامش چطور قرار است اقتصاد نیمهجان کشور را درمان کند؟
نصرالله دریابیگی، فعال باسابقه کارگری، با انتقاد از وضعیت فعلی نظام آموزشی و معیشت نیروی متخصص، هشدار میدهد که بیتوجهی به آموزش مهارتی و عدم حمایت اقتصادی از نیروی کار آموزشدیده، مسیر شکوفایی اقتصادی و تحقق عدالت اجتماعی را مسدود کرده است. او معتقد است در غیاب دستمزد مکفی و آموزش هدفمند، نیروی متخصص بهجای سرمایه، به قشر فرسوده و بیانگیزه بدل خواهد شد.
در ظاهر، هر روز اقامت یک مهاجر غیرمجاز در ایران پنج برابر حداقل دستمزد جریمه دارد؛ اما در عمل، نه کارفرمایی جریمه میدهد، نه نهادی بازرسی میکند، نه زیرساختی ترمیم میشود. سیاستی که با نیت تأمین امنیت و همگرایی منطقهای آغاز شد، حالا به بحرانی در حوزه معیشت و بازار کار بدل شده؛ بحرانی که به گفته کارشناسان، با اقتصاد پنهان، قراردادهای رانتی و بیعملی نهادهای دولتی، دیگر قابل کنترل نیست.
مرداد ۱۴۰۴، نظام هیدرولوژیکی ایران وارد مرحلهای از بحران جدی شده است؛ مرحلهای که در آن نه تنها منابع سطحی مانند سدهای زایندهرود، کرج و کرخه به کمتر از ۱۰ درصد ظرفیت رسیدهاند، بلکه بیش از ۸۵ درصد از منابع آب زیرزمینی کشور نیز به نقطه برداشت بحرانی رسیدهاند. این بحران اما نه حاصل صرف تغییرات اقلیمی، بلکه نتیجه چهار دهه فقدان مدیریت یکپارچه، توسعه بیضابطه سدسازی، تخریب آبخوانها، واگذاری منابع عمومی به بخشهای شبهدولتی، و سیاستگذاریهایی است که هیچگاه مبتنی بر موازنه اکولوژیک و واقعیتهای اقلیمی ایران طراحی نشدهاند.
در روزهایی که گرمای بیسابقه، طبیعت خشک و نحیف ایران را به مرز انفجار کشانده، تنها یک بیاحتیاطی ساده کافیست تا صدها هکتار جنگل بسوزد. اما فاجعه وقتی کامل میشود که نه صداوسیما هشدار میدهد، نه شهرداریها فرهنگسازی میکنند، و نه سازمان محیطزیست نقشی برای خود قائل است. در این میان، آتشسوزیها ادامه دارد و طبیعت، بیدفاعتر از همیشه، در حال خاموش شدن است.
قطعی مکرر آب مردم را در رنج قرار داده، بیش از ۹۰ درصد سدهای استان تهران خالی اعلام شده است. اما آیا فقط گرمایش زمین و الگوی مصرف مردم،مسئول این بحران است؟ واقعیت تلخ این است که وزارت نیرو و وزارت جهاد کشاورزی با سیاستهای ناپایدار، مدیریت ضعیف شبکههای آبی، حمایت از کشاورزی سنتی و بیتوجهی به بازچرخانی آب، سهم بزرگی در خالی شدن این سدها دارند. بحران آب تهران بیش از هر چیز حاصل تشنگی تصمیمسازی است، نه فقط کمآبی طبیعت.