رکنا، خیابانهای شیبدار و پلکانی سنندج، هرچند منظرهای شاعرانه میسازند، اما زیر پوست شهر، زندگی مردمی جریان دارد که با کمترین امکانات روزگار میگذرانند. محلههایی فرسوده، جوانانی بیکار، و خانوادههایی که ماه ها در فقر معیشتی می مانند، واقعیتی است که در پس ظاهر آرام شهر پنهان شده است.
در حالی که تنها در عرض یک هفته چندین حادثه مرگبار در معادن ایران رخ داده، پرسش تلخ و آشنایی دوباره سر برمیآورد: تا چه زمانی جان کارگران باید تاوان سودجویی پیمانکاران، بیعملی وزارتخانهها و تکنولوژیهای خاکخوردهای را بدهد که دهههاست از رده خارج شدهاند؟ بحران ایمنی در معادن ایران دیگر نه یک هشدار، بلکه یک فاجعه مزمن است.
ساخت هتلی ۳۰ طبقه روی گسل شمال تهران، در حالی با مجوز رسمی پیش میرود که زلزله اخیر میانمار با قدرتی برابر ۷.۷ ریشتر نشان داد گسیختگیهای سطحی و انتشار امواج با سرعتی فراتر از صوت، چطور میتواند حتی فرودگاهی در ۵۰۰ متری گسل را در هم بکوبد. وقتی گسل ساگاینگ در شرق زمین چنین طغیان میکند، گسل فشاری شمال تهران چرا نکند؟ تفاوت در سازوکار زمینساختی، لزوماً تفاوت در فاجعهآفرینی را تضمین نمیکند.
فاطمه عزیزخانی کارشناس پژوهش های مجلس به رکنا گفت: در شرایط ابرتورم و رکود اقتصادی، زنان ایرانی به ویژه زنان متاهل در بازار کار با بحران مضاعفی مواجهاند. اگرچه زنان مجرد به طور نسبی در بازار کار حضور دارند، اما به محض ازدواج و فرزندآوری، نرخ مشارکت اقتصادی آنان به تنها یکپنجم کاهش مییابد. این تغییرات به وضوح نشاندهندهی فشار مضاعف اقتصادی است که زنان به ویژه در مشاغل غیررسمی و کمکیفیت تحمل میکنند.
رکنا، افسردگی دیگر یک درد شخصی نیست؛ زخم عمیقیست که از دل بحران اقتصادی، فرسودگی اجتماعی، و بیعملی نهادهای مسئول سرباز کرده است. در حالیکه یکسوم مردم ایران از اختلالات روانی رنج میبرند، خدمات رواندرمانی گران، مشاوران مدارس غایب، بودجهها نامرئی، و قوانین خاکخوردهاند. زنانی که در سکوت فرو میریزند، مردانی که از ترس قضاوت لب نمیگشایند، و کودکانی که هنوز زبان دردشان را نیاموختهاند، قربانیان خاموش سیستمی هستند که هنوز «افسردگی» را یک مشکل شخصی میداند، نه یک فوریت اجتماعی.
رکنا، در دل سیستان و بلوچستان، جایی که نه برق و نه آب شرب در دسترس است، یک راهحل ساده به چشم میخورد: پنلهای خورشیدی که میتوانند همزمان مشکلات برق و آب مردم روستا را حل کنند.
حادثهای تلخ در معدن دامغان رقم خورد؛ ۷ نفر از جمله مالک معدن و برادرزادهاش در پی وقوع گازگرفتگی جان خود را از دست دادند. امدادگران هلال احمر با حضور در محل، عملیات جستوجو و انتقال پیکرها را انجام دادند و تأکید کردند که تا تأمین کامل ایمنی، در محل حادثه باقی خواهند ماند.
در پی وقوع حادثهای مرگبار در یکی از معادن دامغان، ۷ کارگر جان خود را از دست دادند. سخنگوی جمعیت هلال احمر از اعزام فوری تیمهای امدادی به محل حادثه و تأیید علت مرگ بر اثر گازگرفتگی خبر داد.
باز هم معدن، باز هم مرگ، باز هم وعدههایی که حتی تا درِ گور هم نرسیدند. درحالیکه هنوز داغ ۵۱ کارگر جانباخته در طبس تازه است، حالا دامغان هفت خانواده دیگر را به عزای معدن نشاند. چه شد آنهمه طرح تحقیق و تفحص، آن «دستورات فوری»؟
نقش برجستهی شاپور اول در داراب، یکی از مهمترین آثار ساسانی، در حالی از بیتوجهی رنج میبرد که نه اثری از حفاظت ساختاری هست، نه نشانی از میراث فرهنگی. در این خلا، سه مرد با طناب و تعهد، برای نجات تاریخ به میدان آمدهاند. سؤال اینجاست: چرا همیشه مردم باید وظیفه دولت را انجام دهند؟