رکنا، جنگلها و رودخانههایش زیر انبوه پسماند دفن میشوند. نه سطل زبالهای در کار است، نه نظارتی و نه ارادهای برای نجات آن. در حالیکه مسافران بیملاحظه زباله میریزند و مدیران شهری در بیعملی مطلق فرورفتهاند، بحران پسماند در شمال کشور به آستانه انفجار رسیده است و اگر امروز کاری نکنیم، فردایی برای جنگلهای ما باقی نخواهد ماند.
در حالی که آمار اخیر معاون امور توانبخشی سازمان بهزیستی نشان میدهد که 93 درصد از افراد معلول در ایران در خانهها نگهداری میشوند، این واقعیت نهتنها از یک مدل موفق توانبخشی حکایت نمیکند، بلکه به وضوح ضعفهای جدی در سیستم حمایتی و زیرساختهای درمانی کشور را آشکار میسازد. آیا این آمار نشاندهنده موفقیت در مدیریت معلولان است یا در واقع علامت بحران و ناتوانی در تأمین نیازهای اساسی این گروه از جامعه؟
بر اساس دادههای رسمی، نرخ بیکاری در گروه سنی ۱۵ تا ۲۴ سال به ۲۰.۱ درصد رسیده است؛ اما این فقط بخشی از واقعیت است. آنچه در اصطلاح جامعهشناختی «بیکاری پنهان» نامیده میشود، در این قشر بسیار رایج است. جوانانی که به دلیل تکرار شکست در یافتن شغل، از بازار کار کناره گرفتهاند. اینها نه در زمرهی شاغلاناند، نه بیکاران فعال، بلکه در دستهی «ناامیدان اقتصادی» قرار میگیرند.
در سرزمینی که پروژهها قبل از مجوز متولد میشوند و بعد از ابطال هم جان دارند، میانکاله این روزها دوباره در تیررس کلنگ و وانت و شناژ قرار گرفته است. فعالان محیط زیست منطقه می گویند: پروژه پتروشیمیای که با حکم رسمی باید متوقف میشد، حالا بیسروصدا، در دل یکی از آخرین تالابهای زنده ایران در حرکت است!
وقتی "حق مسکن" فقط اسمش حق است و با آن حتی نمیشود چند سانتیمتر خانه اجاره کرد، دیگر حرفی برای گفتن نمیماند. کارگری که باید خانهدار شود، مستأجر مانده و بدهکارتر شده. مسکن ملی، مسکن مهر، شعارهای پرطمطراق و آمارهای فانتزی شده اند اما در واقعیت، کارگر ایرانی هنوز مستأجر است، هنوز بیزمین، و هنوز زیر سایه مافیا.گلپور، فعال کارگری، به رکنا میگوید: این نظام قرار بود خانهی محرومان باشد، اصل ۳۱ قانون اساسی باید اجرا شود.
رکنا، در آغاز ۱۴۰۴، ایران به یکی از کانونهای جهانی فرونشست زمین بدل شده است؛ به گفته دکتر مهدی زارع، دشتهایی مانند ورامین، کاشان، اصفهان و کرمان با نرخهای بیسابقهای تا ۲۵ سانتیمتر در سال فرومیریزند. او هشدار میدهد که برداشت بیرویه از آبهای زیرزمینی، خشکسالیهای پیدرپی و شیوههای ناکارآمد کشاورزی، ساختار زمین را در پهنهای از کشور به فروپاشی کشاندهاند. آنچه امروز در کاشان، مرودشت، مشهد و تبریز رخ میدهد، نه فقط نشانهی یک بحران محلی، بلکه آغازی برای یک فروپاشی ملی است.
در روز جهانی هنر، بیایید به یاد داشته باشیم که هنر، یک نیرو است، نیرویی که نه تنها میتواند دنیای بیرون را تغییر دهد، بلکه در تغییرات درونی ما نیز نقشی حیاتی ایفا میکند. این روز، فرصتیست تا یادآور شویم که هنر نه تنها زیبایی است، بلکه ابزاریست برای زندگی بهتر، سالمتر و پر از امید.
هوا دیگر بوی زندگی نمیدهد؛ بوی خاک، بوی تنگی نفس و بوی خطر میدهد. در روزهایی که طبیعت به هشدارهای خاموش خود شدت داده، نفس کشیدن در غرب و جنوب ایران به مسئلهای حیاتی تبدیل شده است. پدیدهای که دیگر نمیتوان آن را صرفاً «اتفاقی فصلی» خواند؛ گردوغبار اینبار از اعماق بیتفاوتی منطقهای برخاسته است.
وقتی تنها ۸ درصد جمعیت شهرک اندیشه متولد همانجاست. در پردیس نیز همین رقم تکرار میشود. در تهران، ۶۰ درصد ساکنان متولد این شهر نیستند. در شاهینشهر اصفهان، تنها ۲۱ درصد و در شهریار تهران حدود ۲۰ درصد متولد محل هستند یعنی با پدیدهای فراتر از حاشیهنشینی کالبدی مواجهایم؛ ماجرا گسست جمعیتی و مهاجرت فرهنگی یک ملت است.
در دنیای امروز، جایی که زنان بهطور فزایندهای در عرصههای علمی و شغلی به موفقیتهای چشمگیری دست یافتهاند، یک تضاد جالب و پیچیده در روابط شخصی بهوجود آمده است. زنان از یکسو به دنبال برابری در حقوق و فرصتها هستند و از سوی دیگر همچنان انتظار دارند که شریک زندگیشان، چه در قالب همسر یا دوست، نقش تأمینکننده مالی را ایفا کند. این دوگانگی، پدیدهای است که نه تنها در ایران بلکه در سطح جهانی نیز توجهها را جلب کرده و پرسشهای جدیدی را در خصوص تغییرات اجتماعی و روانی به میان میآورد.