رکنا، در حالی که زخمهای جنگ ۱۲ روزه هنوز تازه است، دولت پیشنهاد یک هفته تعطیلی تابستانه را بهعنوان «مرهمی بر روان جمعی» مطرح کرده؛ اما افکار عمومی میپرسد: وقتی سفر رفتن پول میخواهد و کسبوکارها از نفس افتادهاند، این نسخه آرامش چطور قرار است اقتصاد نیمهجان کشور را درمان کند؟
نصرالله دریابیگی، فعال باسابقه کارگری، با انتقاد از وضعیت فعلی نظام آموزشی و معیشت نیروی متخصص، هشدار میدهد که بیتوجهی به آموزش مهارتی و عدم حمایت اقتصادی از نیروی کار آموزشدیده، مسیر شکوفایی اقتصادی و تحقق عدالت اجتماعی را مسدود کرده است. او معتقد است در غیاب دستمزد مکفی و آموزش هدفمند، نیروی متخصص بهجای سرمایه، به قشر فرسوده و بیانگیزه بدل خواهد شد.
در ظاهر، هر روز اقامت یک مهاجر غیرمجاز در ایران پنج برابر حداقل دستمزد جریمه دارد؛ اما در عمل، نه کارفرمایی جریمه میدهد، نه نهادی بازرسی میکند، نه زیرساختی ترمیم میشود. سیاستی که با نیت تأمین امنیت و همگرایی منطقهای آغاز شد، حالا به بحرانی در حوزه معیشت و بازار کار بدل شده؛ بحرانی که به گفته کارشناسان، با اقتصاد پنهان، قراردادهای رانتی و بیعملی نهادهای دولتی، دیگر قابل کنترل نیست.
مرداد ۱۴۰۴، نظام هیدرولوژیکی ایران وارد مرحلهای از بحران جدی شده است؛ مرحلهای که در آن نه تنها منابع سطحی مانند سدهای زایندهرود، کرج و کرخه به کمتر از ۱۰ درصد ظرفیت رسیدهاند، بلکه بیش از ۸۵ درصد از منابع آب زیرزمینی کشور نیز به نقطه برداشت بحرانی رسیدهاند. این بحران اما نه حاصل صرف تغییرات اقلیمی، بلکه نتیجه چهار دهه فقدان مدیریت یکپارچه، توسعه بیضابطه سدسازی، تخریب آبخوانها، واگذاری منابع عمومی به بخشهای شبهدولتی، و سیاستگذاریهایی است که هیچگاه مبتنی بر موازنه اکولوژیک و واقعیتهای اقلیمی ایران طراحی نشدهاند.
در روزهایی که گرمای بیسابقه، طبیعت خشک و نحیف ایران را به مرز انفجار کشانده، تنها یک بیاحتیاطی ساده کافیست تا صدها هکتار جنگل بسوزد. اما فاجعه وقتی کامل میشود که نه صداوسیما هشدار میدهد، نه شهرداریها فرهنگسازی میکنند، و نه سازمان محیطزیست نقشی برای خود قائل است. در این میان، آتشسوزیها ادامه دارد و طبیعت، بیدفاعتر از همیشه، در حال خاموش شدن است.
قطعی مکرر آب مردم را در رنج قرار داده، بیش از ۹۰ درصد سدهای استان تهران خالی اعلام شده است. اما آیا فقط گرمایش زمین و الگوی مصرف مردم،مسئول این بحران است؟ واقعیت تلخ این است که وزارت نیرو و وزارت جهاد کشاورزی با سیاستهای ناپایدار، مدیریت ضعیف شبکههای آبی، حمایت از کشاورزی سنتی و بیتوجهی به بازچرخانی آب، سهم بزرگی در خالی شدن این سدها دارند. بحران آب تهران بیش از هر چیز حاصل تشنگی تصمیمسازی است، نه فقط کمآبی طبیعت.
در حالی که جادهی جاسک – بندرعباس بهعنوان یکی از شاهراههای حیاتی شرق هرمزگان و محور توسعه اقتصادی جنوب کشور شناخته میشود، فقدان ایمنی، زیرساختهای فرسوده، عبور شترها در تاریکی و تاختوتاز قاچاقچیان سوخت، این مسیر را به جادهای مرگبار تبدیل کرده که هر روز جان شهروندان را تهدید میکند
روز ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ریزش کوه در محور دوآب به بلده موجب واژگونی یک وانتبار و مرگ دو سرنشین آن شد؛ حادثهای که بهدلیل زمینلغزش ناشی از برداشت بیرویه معادن رخ داد. با وجود ورود دادستانی و اعتراض مردم، فعالیت معادن با نفوذ سرمایهگذاران همچنان ادامه دارد و جان انسانها و طبیعت را به خطر میاندازد.
رکنا، بحران کمآبی در تهران دیگر یک هشدار نیست، بلکه به واقعیتی روزمره تبدیل شده است. در تابستان ۱۴۰۴، افت شدید ذخایر سدهای حیاتی و فرسودگی شبکههای آبرسانی، بخشهای وسیعی از پایتخت را با خطر قطعی یا افت شدید فشار آب مواجه کرده است. حالا این پرسش مطرح است که کدام مناطق در اولویت بحران قرار دارند و چرا؟ گفتوگوی رکنا با مینا نیکزاد، کارشناس حوزه آب، پاسخهای روشنی به این پرسشها میدهد.
اینجا آسمان سایه ندارد. آفتاب تا مغز استخوان نفوذ کرده و دکلها مثل ستونهای آهنی داغ در دل زمین فرو رفتهاند. اینجا کار سادهای نیست؛ حفاری است در گرمایی که فلز را نرم میکند. اما مردانی با چهرههای سوخته، زیر این دکلها ایستادهاند، بیادعا، خسته، اما وفادار به خاک و صنعت ملی. هر روزشان روایتی است از مقاومت، از عرق، از سکوتی که صدای مته آن را میشکند.