معصومه برده مادرشوهرش بود / بچه به دنیا آمد باید تحویلش بدهم و تنها بمانم

مادر شوهرم برایم پیغام فرستاده که مواظب باشم مویی از سر بچه ام کم نشود تا اینکه به دنیا بیاید و به آنها تحویلش دهم. 

معصومه زنی باردار با ضعف جسمانی شدید به مرکز مشاوره فرماندهی انتظامی استان فارس وارد شد و ماجرای زندگی خود را این گونه بیان کرد: 17  ساله بودم که "محمد" به خواستگاری ام آمد. البته حدود 3 یا 4 بار با مادرش وخواهرش به خانه ما آمدند و بعد از کلی برانداز کردن من را پسندیدند و سپس در جلسه چهارم بود که محمد هم به همراه آنها برای دیدن من آمد.

به گزارش رکنا، معصومه گفت : محمد در همان جلسه اول عنوان کرد که هرچه مادر و خواهرم بگویند همان است و او سلیقه آنها را قبول دارد. اما من آن زمان اصلا به حرف های او فکر نکردم .وقتی قرار شد با یکدیگر صحبت کنیم همسرم گفت نیازی نیست من هم او را پسندیده ام ،اگر او مرا قبول دارد من حرفی ندارم.

مادرشوهر بداخلاق زندگی معصومه را سیاه کرد

تنها صحبت من با همسرم این است که من با پدر و مادرم زندگی می کنم .پدرم خانه ای 2 طبقه دارد و من قصد دارم در کنار آنها زندگی کنم و این موضوع را در جمع گفتم که همه بدانند من قصد ندارم خانه ام را از پدرم جدا کنم چرا که آنها برای من زحمت زیادی کشیده اند و در حال حاضر من و پدرم با هم کار می کنیم.

معصومه این زن تنهای شیرازی گفت: وقتی پدرم این حرف ها را شنید فورا صحبت های او را تایید کرد که وقتی تو برای پدر ومادرت احترام قائل می شوی یعنی اینکه در آینده با همسر و فرزندانت هم رفتار خوبی داری و ما هیچگونه مشکلی با این مسئله نداریم.در همان روز قرار عقد و عروسی گذاشته شد و چیزی طول نکشید که طی مراسمی مفصل که پدر شوهرم تدارک دید ازدواج کردیم و زندگی خود را از طبقه بالای خانواده شوهرم شروع کردیم .همسرم تک فرزند پسر است و2 خواهر دارد .

یکی دو ماه اول زندگی تقریبا همه چیز خوب بود ما رابطه خوبی با هم داشتیم ولی مادر شوهرم از همان روز اول قوانینی را وضع کرد که من هم سراپا گوش باید همه را عملی می کردم ،اینکه من هر چیزی بخورم پسرم هم باید از همان غذا بخورد و بدون پسرش حتی یک لقمه هم از گلویش پایین نمی رود. هرجا که بخواهم بروم باید به اتفاق مادر شوهر و خواهر شوهرم بروم و من آن روز بدون توجه به حرف های مادر شوهرم همه را گوش کردم.

پس از مدتی متوجه شدم که من هیچ جایگاهی در زندگی ندارم، مادر شوهرم کنترل زیادی بر زندگی من دارد و در واقع اوست که تصمیم می گیرد ما چطور زندگی کنیم ،چه بخوریم، وچه بپوشیم. یعنی اینکه من هیچ وقت برای خرید بیرون نمی رفتم و این مادر شوهرم بود که بنابه سلیقه خودش ، هر لباس و پوشاکی را که می پسندید برایم می خرید و من باید استفاده می کردم.

پدر شوهرم مرد خوبی است ولی او هم مطیع مادر شوهرم است.هرچقدر که به همسرم می گفتم من دوست دارم خودمان برای زندگی مان تصمیم بگیریم فایده ای نداشت. او سرا پا گوش حرف های مادرش بود و همه جوره نیازهای مادرش را برآورده می کرد و من در صورتی زندگی آرامی داشتم که دستورات مادرش را اجرا می کردم در غیر این صورت بحث و دعوا پیش می آمد به طوری که مرا در خانه حبس کرده بودند و اجازه بیرون آمدن از خانه را نداشتم .

پس از مدتی فرزند اولم به دنیا آمد و من به خاطر فرزندم دم نزدم. هر طور که آنها می خواستند رفتار می کردم اما کار به جایی رسید که دیگر کنترلی روی پسرم هم نداشتم ومادر شوهرم عملا نقش مادر را برای او ایفا می کرد و اجازه نزدیک شدن به فرزندم را به من نمی داد.

وقتی پسرم 2 ساله شد من باز هم باردار شدم اما اکنون مدت 4 ماه است که مرا از خانه بیرون کرده است و حتی یکبار هم به دنبالم نیامده است .از طرفی اجازه دیدن پسرم را هم ندارم .مادر شوهرم برایم پیغام فرستاده که مواظب باشم مویی از سر بچه ام کم نشود تا اینکه به دنیا بیاید و به آنها تحویلش دهم. همسرم هم می گوید اول مادر و خانواده ام سپس تو و حالا که به مادرم بی احترامی کرده ای حق بازگشت به خانه را نداری .

خیلی نگران فرزندانم هستم،نمی دانم باید چه رفتاری داشته باشم ،فقط این را می دانم که نمی توانم همسرم را تغییر بدهم زیرا مادر شوهرم اجازه مستقل شدن را به من نمی دهد .از طرفی هم نمی توانم قید فرزندانم را بزنم .

تجزیه وتحلیل کارشناسی

متاسفانه در اکثر مواقع ما با شخصیت هایی مواجه می شویم که با وجود پختگی سنی هنوز از لحاظ شخصیتی به بلوغ و استقلال کامل دست نیافته اند . این گونه افراد به شخصیت های تمایز نیافته مشهورند و افرادی هستند که هنوز نتوانسته اند برای خود هویتی مستقل ایجاد کنند که این از سبک تربیتی غلط والدین که سعی در کنترل بیش از اندازه فرزندان وعدم استقلال دهی به فرزندانشان ناشی می شود و باعث ایجاد یک شخصیت وابسته می شود که می تواند مشکلات عدیده ای را در زندگی فردی ، اجتماعی وخانوادگی فرد رقم بزند.

یکی از آسیب های شخصیتی وابستگی و حمایت های بی حد و مرز والدین به وجود می آید عدم تاب آوری این افراد در برابر شکست و ناکامی های زندگی است . روش تربیتی والدین در صورت معیوب بودن باعث بروز برخی از آسیب های شخصیتی می شود . ازدواج و جداشدن فرزندان یک فرایند طبیعی می باشد .

به طور معمول در اوایل ازدواج ، خانواده ها هنوز اطمینان لازم را نسبت به همسران جوان پیدا نکرده اند ، در نتیجه ممکن است در زندگی این افراد دخالت کنند که البته در طول زمان و با پیدا کردن اطمینان نسبت به توانمندی زوجین انتظار می رود که دخالت ها کم شود .

در اصل این دخالت ها زمانی مشکل ساز می شود که افراد اجازه دخالت به والدین یا دیگر افراد را در زندگی خود می دهند یعنی آن طور که باید و شاید در کسب مهارت های زندگی و اجتماعی تاکنون موفق نبوده و توانایی تشخیص خیر و صلاح خود را ندارند و از جنبه دیگر وابستگی و حمایت های بی دلیل والدین آنان را در نقش جدید زندگی خانوادگی ناتوان می سازد .آخرین قیمت های بازار ایران را اینجا کلیک کنید.

نویسنده : کارمند رتبه 14 "مرضیه خدا همتی"- کارشناس اداره مشاوره و مددکاری معاونت اجتماعی پلیس فارس 

 

کدخبر: 657162 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟