نقشه وحشتناک برای ارثیه 100 میلیونی در حساب زن دوست صمیمی + عکس

این پرونده جنایی از ظهر پنج شنبه گذشته زمانی روی میز قاضی Judge ویژه قتل Murder عمد گشوده شد که یکی از اهالی روستای کلاکوب با مشاهده جسد سوخته یک مرد در حدفاصل روستای فراگرد و کلاکوب، ماجرا را به کلانتری خلق آباد گزارش کرد.

ساعتی بعد با حضور قاضی احمدی نژاد و کارآگاهان اداره جنایی پلیس Police آگاهی خراسان رضوی در محل کشف جسد، تحقیقات در این باره آغاز شد. جسد مربوط به مردی حدود 35 تا 37 ساله بود که آثار شال سفید رنگی روی گردنش خودنمایی می کرد.

بنابراین گزارش در حالی که هیچ اسناد هویتی همراه مقتول نبود، مشخص شد که مرد مجهول الهویه در مکان دیگری به قتل رسیده است و عامل یا عاملان جنایت، جسد او را در اطراف جاده منتهی به خین عرب به آتش کشیده اند.

به همین دلیل و با دستور قاضی شعبه 208 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد، تحقیقات درباره افراد گم شده ادامه یافت. با توجه به اهمیت و حساسیت موضوع، گروه ویژه ای از کارآگاهان زبده اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی به سرپرستی سرهنگ مهدی سلطانیان (رئیس دایره قتل عمد) و با نظارت مستقیم سرهنگ غلامی ثانی (رئیس اداره جنایی) پیگیری این پرونده را به عهده گرفتند و تحقیقات فنی و تخصصی خود را با تجزیه و تحلیل های کارشناسی آغاز کردند. این گونه بود که ردیابی ها با بررسی پرونده های فقدانی وارد مرحله جدیدی شد.

این بررسی ها نشان داد که خانواده فردی به نام «جواد» روز پنج شنبه طی گزارشی به پلیس آگاهی اعلام کرده اند که «جواد» 37 ساله از روز چهارشنبه و از کارگاه خیاطی خود گم شده و دیگر به منزل مراجعه نکرده است.  کارآگاهان با مطالعه این گزارش به صراحت دریافتند که جسد سوخته کشف شده در ظهر پنج شنبه، مربوط به مرد خیاط است. بنابراین از خانواده وی خواستند تا جسد را در پزشکی قانونی شناسایی کنند. در حالی که با دستور قاضی احمدی نژاد این امکان فراهم شده بود اما خانواده او فقط توانستند از روی سگک کمربند وی را شناسایی کنند. بدین ترتیب با شناسایی هویت جسد مشخص شد که از خودروی پراید جواد نیز خبری نیست به همین دلیل جلسه کارشناسی کارآگاهان در نیمه های شب با حضور قاضی ویژه قتل عمد در پلیس آگاهی تشکیل شد و کارآگاهان روند تحقیقات را به گونه دیگری تغییر دادند و به ردیابی خودرو با استفاده از امکانات پلیسی پرداختند چرا که جسد بابنزین به آتش کشیده شده بود و احتمال می رفت عامل یا عاملان جنایت، بنزین مورد استفاده را از یکی از جایگاه های سوخت خریده باشند! از سوی دیگر نیز همسر مقتول در اظهارات خود به کارآگاهان گفت: روز چهارشنبه دو بار با همسرم تلفنی تماس گرفتم تا او را برای صرف آش به منزل مادرم دعوت کنم ولی او گفت: قرار است «هادی» (یکی از دوستان قدیمی مقتول) بدهی اش را به من بپردازد و ادامه داد بعد از دریافت پول، به خانه می آید! ولی وقتی دیر کرد دوباره ساعت 15:30 با همسرم تماس گرفتم که این بار گفت: «هادی» به یک واحد آپارتمانی رفته است و من بیرون منتظرم که بیاید ولی نمی دانم آن واحد آپارتمانی در کدام طبقه است!

 با به دست آمدن این اطلاعات، کارآگاهان اداره جنایی با صدور دستوری از سوی سرهنگ حسین بیات مختاری (رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی) در چند شاخه اطلاعاتی به ادامه تحقیقات پرداختند تا هر گروه از آنان یکی از سرنخ های به دست آمده را پیگیری کنند.

 در حالی که بررسی ها به روز بعد کشیده بود مغازه میوه فروشی هادی در کوی امیر مشهد شناسایی شد ولی او در مغازه نبود به همین دلیل کارآگاهان با توسل به شگردهای اطلاعاتی به صورت تلفنی با او در اطراف میدان شهید فهمیده قرار گذاشتند و هنگامی که سوار خودروی کارآگاهان شد ناگهان خود را در محاصره پلیس دید ولی خونسردی خود را طوری حفظ کرد که انگار او را به اشتباه گرفته اند. کارآگاهان بلافاصله با کسب مجوز قضایی، منزل او را در منطقه کشف مشهد مورد بازرسی قرار دادند اما هیچ اثری از جرم Crime در خانه او پیدا نشد. هادی در بازجویی های اولیه اظهار کرد: چهارشنبه به خیاطی هادی رفتم او مرا تا صدمتری رساند که به منزلم بروم و دیگر خبری از او ندارم!

 درحالی که هیچ مدرک محکمه پسندی علیه هادی به دست نیامده بود و احتمال آزادی Freedom وی با قرار قانونی وجود داشت ناگهان شاخه اطلاعاتی دیگر کارآگاهان با بررسی دوربین های مدار بسته یکی از پمپ بنزین ها به سرنخ هایی رسیدند که نشان می داد خودروی پراید مقتول در اطراف جایگاه سوخت پارک شده و مردی با کاپشن قهوه ای و مشخصات تقریبی هادی درون آن نشسته است.

با اعلام گزارش این گروه اطلاعاتی از کارآگاهان، بلافاصله با اسناد جدید «هادی» دوباره مورد بازجویی های تخصصی قرار گرفت در حالی که عقربه های ساعت 12 نیمه شب شنبه را نشان می داد، وی با دیدن مدارک انکارناپذیر لب به اعتراف گشود و راز این جنایت Crime هولناک را در حضور قاضی احمدی نژاد و سرهنگ بیات مختاری فاش کرد.

این مرد 30 ساله طی اظهارات وحشتناکی گفت: من و جواد دوستان قدیمی بودیم به طوری که دوستی و رفاقت ما از مرز 15 سال گذشته بود. در این میان من مبلغ یک میلیون تومان از او قرض گرفته بودم ولی نمی توانستم این بدهی را پرداخت کنم اگرچه «جواد» برای گرفتن پول هیچ وقت مرا تحت فشار نگذاشت اما هر بار هم که ماجرای بدهی را مطرح می کرد من توان پرداخت نداشتم تا این که روزی شنیدم حدود 100 میلیون تومان به او ارث رسیده است.

مادر جواد سال های قبل فوت کرده بود و پدرش نیز چند ماه قبل جان سپرد. به همین دلیل مبلغ ارثیه بالایی به «جواد» رسید. وقتی این موضوع را فهمیدم وسوسه دستبرد به این پول هنگفت مرا رها نمی کرد. تا این که تصمیم گرفتم با نقشه ای دوستم را به قتل برسانم و پول هایش را به سرقت Stealing ببرم. به همین دلیل موضوع را با پسر عموی 15 ساله ام که در میوه فروشی نزد من کار می کرد در میان گذاشتم و از او خواستم تا با من همکاری کند و مبلغ زیادی هم از این پول را بردارد.

او هم بلافاصله پذیرفت و من ابتدا نقشه مسموم کردن جواد را کشیدم روز سه شنبه گذشته مقداری قرص خواب آور از داروخانه خریدم و با تهیه یک جعبه شیرینی خامه ای به کارگاه خیاطی رفتم تا ابتدا او را بیهوش کنم و سپس به قتل برسانم ولی پشیمان شدم چرا که شرایط این کار در خیاطی اصلا فراهم نبود از سوی دیگر هم رمز کارت بانکی او را نداشتم و نمی توانستم پول هایش را از حساب بیرون بکشم. این بود که نقشه دیگری طرح کردم. روز چهارشنبه دوباره به خیاطی رفتیم من از پسرعمویم خواستم تا رمز کارت او را حفظ کند. وارد خیاطی شدیم به جواد گفتم مبلغ یک میلیون بدهی را به حساب بانکی اش واریز کرده ام او با تعجب گوشی تلفنش را بیرون آورد و گفت: نه! اگر واریز شده باشد برایم پیامک ارسال می شود! ولی من اصرار کردم که حتما بانک اشتباه کرده و سپس از او خواستم از حسابش موجودی بگیرد تا همه چیز مشخص شود. در حالی که جواد شماره رمزش را وارد کارت خوان می کرد پسرعمویم نیز پشت سر او قرار گرفت و شماره رمز را حفظ کرد. وقتی باز هم گفت: پولی به حسابم واریز نشده است بلافاصله قسمت دوم نقشه را اجرا کردم و به او گفتم دایی ام این مبلغ را به حساب شما ریخته است بیا با هم به منزل آن ها برویم تا رسید واریز را بدهم! طبق نقشه قرار بود او را به واحد آپارتمانی خواهر پسرعموی 15 ساله ام بکشانیم که آن روز خالی بود! به همین دلیل اکبر را زودتر به منزل خواهرش فرستادم تا پشت در مخفی شود و هنگامی که ما وارد شدیم او شال را دور گردن جواد بیندازد!

همه چیز طبق نقشه پیش رفت و من و جواد سوار بر پراید او به منطقه خواجه ربیع رفتیم. برای آن که از حضور اکبر اطمینان پیدا کنم ابتدا خودم بالا رفتم و سپس از جواد خواستم بالا بیاید تا رسید را ببیند وقتی وارد اتاق شد ناگهان اکبر شال سفید را دور گردنش انداخت و دو نفری کشیدیم اما قدرت جواد بیشتر بود به طوری که مرا به طرف مبل منزل پرت کرد در این لحظه با لگد زیر پایش زدم و هنگامی که روی زمین افتاد دو نفری شال را کشیدیم تا خفه شد. بعد از آن کارت بانکی او را برداشتم و با پسرعمویم از منزل بیرون آمدیم تا هم بنزین برای سوزاندن جسد تهیه کنیم و هم پول ها را از حساب بانکی برداریم اما وقتی کارت را درون عابر بانک گذاشتیم مشخص شد که پسرعمویم دو شماره آخر رمز او را فراموش کرده است هر چه تلاش کردیم نتوانستیم پولی از حساب او برداریم البته بعد فهمیدم که پول ها در حساب همسر جواد بود بعد از این ماجرا به سمت پمپ بنزین رفتیم من در اطراف جایگاه سوخت داخل پراید نشستم و پسرعمویم را با ظرف 4 لیتری به جایگاه سوخت فرستادم وقتی بنزین را آورد دوباره به خانه رفتیم و جسد را با آسانسور به صندلی عقب پراید جواد انتقال دادیم. سپس پسرعمویم را در نزدیک منزلشان پیاده کردم و خودم به سوی جاده کلات رفتم و شبانه جسد را در اطراف روستای کلاکوب به آتش کشیدم و از آن جا گریختم تا این که دستگیر شدم.

 در پی اعترافات این جوان 30 ساله، بلافاصله کارآگاهان در کنار قاضی ویژه قتل عمد و در حالی که عقربه های ساعت 2 بامداد روز گذشته را نشان می داد موفق شدند اکبر را دستگیر و به پلیس آگاهی منتقل کنند.این نوجوان 15 ساله نیز آن چه را پسرعمویش بازگو کرده بود، پذیرفت و بدین ترتیب این پرونده جنایی در کمتر از 48 ساعت و با تلاش شبانه روزی مقام قضایی و کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی در حالی به نتیجه رسید که بررسی های بیشتر درباره زوایای دیگر این جنایت هولناک از سوی سرگرد حمیدفر (افسر پرونده) همچنان با دستورات ویژه قضایی ادامه دارد.

شایان ذکر است، خودروی پراید مقتول نیز در پی اعترافات «هادی» در فاصله حدود 600 متری از محل سکونت متهم کشف شد.خواندنی های رکنا را در اینستاگرام دنبال کنید
سییدخلیل سجادپور

کدخبر: 428142 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟