افشاگری‌های خواننده معروف درباره ممنوعیت صدایش پس از سال ها سکوت

سفر ‌اکبر گلپایگانی معروف به گلپا از برجسته‌ترین خوانندگان موسیقی اصیل ایرانی را به فرانسه برای حضور در مستندی که قرار است در مورد جهان‌پهلوان تختی ساخته شود، بهانه‌ای می‌کنیم برای دیدار با او. سفری که به تقاضای بابک، تنها فرزند غلامرضا تختی از گلپا برای حضور در مستندی در مورد پدرش انجام می‌شود.

تختی وصیت کرده بود گلپا بر مزارش بخواند و او «می‌دونستی که خاک، فرش منه/ رفتی نموندی...» را خواند.

آنچه در ادامه می‌خوانید حاصل گفت‌وگویی است از نرگس کیانی در خانه‌ای یک طبقه با نمای سفید در فرمانیه با گلپا در حضور همسر وفادارش؛ گلرخ گرایلی.

** آن آقایی که آن زمان به رادیو آمده بود و خودش را شاعر معرفی می‌کرد (هوشنگ ابتهاج)، یک عده رفتند پیشش و گفتند اگر پرویز یاحقی، فرهنگ شریف، حسن کسایی، جلیل شهناز، امیرناصر افتتاح و... در «گلها» باشند ما هیچ وقت گل نمی‌کنیم! باید جلوی این‌ها را بگیرم و یک برنامه دیگر درست کنیم به نام «چاووش».

** گفتند «گلها» را بهم بزنیم؟! خب شما هم برنامه خودتان را درست کنید و «گلها» هم راه خودش را برود. به هر صورت. گفتند نه! ما هم گفتیم خب ما که کاره‌ای نیستیم و خودمان را کشیدیم کنار. ولی آن‌‌ها با من بد کردند و انگ زدند که رفیق شاه است! بعدا پرسیدم و گفتم آقا من می‌خواهم بدانم چه کسی پشت من این حرف‌ها را زده؟! گفتند دوستانتان! من وقتی که فهمیدم دوست از پشت به آدم خنجر می‌زند، گفتم چرا بنشینم که از دوست خنجر بخورم، به جایش خودم را می‌کشم کنار و گفتم من دیگر کار نمی‌کنم و از آن به بعد هم دیگر کار نکردم!

** من اگر هر کجای دیگر این دنیا بودم، پول مانند آبی که شیر سماور می‌آید، برایم می‌آمد ولی من ایران را دوست دارم، این جا هم نشسته‌ام و سکوت می‌کنم. من عاشق ایرانم، در ایران به دنیا آمده‌ام و پدر و مادرم همین جا دفن شده‌اند، از ایران بروم دیوانه می‌شوم، به قول خودشان که می‌گویند هُم‌سیک شده‌ای. این هم داستان ماست.

** یکی از سوالات من از بچه‌ها این است که چرا بعد از انقلاب جلوی پخش صدایم را از رادیو گرفتند و می‌گیرند؟ چون من با همه‌شان رفتاری داشته‌ام به شدت برادرانه و خوب و فکر نمی‌کردم این‌ها با من این کار را بکنند.

** چند سال پیش در یک جلسه‌ای در خانه ما، یکی از آقایان مسئول گفت من به عشق صدای گلپا از شهرستان به تهران آمدم! همسرم گلی به شدت رُک است و همان جا گفت آقا شما دروغ می‌گویی! او گفت چرا؟! گلی گفت شما اول انقلاب طومار درست کردی که شوهر مرا اعدام execution کنند!... طومار درست کرده بودند که این رفیق شاه است، گفتم بابا من رفیقِ امیرالمومنیم؛ «همه درها اگر بسته، در قصر خدا بازه، بگو هو یاعلی مولا، علی مولا سبب‌سازه» چرا این را نمی‌گویی و آن را چسبیده‌ای؟!

** دعوتم می‌کنند که بروم تالار رودکی برنامه اجرا کنم که من اسمش را گذاشته‌ام تالار زورکی. من پایم را هیچ کجا نمی‌گذارم، در خانه‌ام باز است، خانه درویشان است، هر کسی می‌خواهد بیاید و برود ولی من جایی نمی‌روم. من بروم چه بگویم، جز این است که بروم آن بالا، دلم بسوزد که موسیقی‌مان به این حال افتاده و گریه‌ام بگیرد؟! ما چه بگوییم؟!

**حالا شما بروید بگویید گلپا راهش را عوض کرده و رفته سراغ جوان‌ها. من اصلا جوان‌ها را دوست دارم، نه شما را.

** هر دو دختر من دکترند. یکی‌شان ساقی گلپایگانی و یکی‌شان ساغر گلپایگانی. ساقی با کمک یک تیم در حال بررسی سرطان کبد و کلیه است و همسرش هم رئیس یک بیمارستان فرانسوی است.ساغر هم دکترای بورس و آمار و احتمالات دارد و همسرش نوه سیدحسین نصر معروف است، دکتر حافظ نصر. من به دیدن این‌ها رفته بودم و وقتی برگشتم، یک آقایی آمد به من گفت شما بیا برای ما پنج، شش آهنگ بخوان. گفتم آخر من نباید بخوانم. گفت نه مشکلی نیست. گفتم من خودم برای خودم مشکل می‌تراشم، بگذارید من نخوانم. بالاخره راضی‌ام کرد، آهنگ‌ها برای فضل‌الله توکل بود و شعر و آهنگ بسیار بسیار زیبا بود. اسم سی دی هم بود «مست عشق» که اتفاقا در همان سالی هم که منتشر شد، در سال 82 تبدیل به پرفروش‌ترین سی‌دی سال شد. این داستان ما بود. از آن به بعد هم تصمیم گرفتم نخوانم.

** ایرج صدای بی‌نظیری داشت، هم‌دوره من بود، در مدرسه نظام با من همشاگردی بود و یکی از صداهای خوب و قشنگ دوران خودش به حساب می‌آمد حالا اگر ایرادی هم به بعضی کارهایش وارد می‌دانید، چرا آهنگساز را ول می‌کنید، شاعر را ول می‌کنید و فقط یخه خواننده را می‌گیرید؟! خواننده که صدایش عالی است، صدای ایرج از نظر من یکی از صداهای استثنایی است، حالا اگر شاعر آمده به این گفته بخوان «آقا دزده سلام، حالت چطوره، سلام» گناهکارش ایرج نیست که! ایرج هم می‌گوید آقا من می‌خواهم زندگی ام را بکنم.

** من نه سیاسی هستم، نه اهل سیاست. (به یک تابلو نقاشی اشاره می‌کند) آن تابلو را می‌بینی؟! یک مرد سیاسی آن را برای من کشیده است. محمد نوری‌زاد، بالایش هم اسمش را نوشته است. تابلویش هم استثنایی است، ولی وقتی به خانه من می‌آید می‌داند که بحث سیاسی نداریم، من پشت هیچ کسی حرف نمی‌زنم.

** تختی با من خیلی رفیق بود و وصیت کرده بود اگر زودتر از گلپا رفتم، گلپا سر خاکم بخواند. عروسی تختی هم فقط من بودم، همسرم، فردین و بدیع‌زاده. وصیت کرده بوده وقتی می‌خواهند در خاک بگذارندش، فلانی یک شعری برای من بخواند. پسرش به من گفت ما داریم یک مستند از آقای تختی می‌سازیم، شما هم بیا که تصویرتان باشد.

 

لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟