رکنا گزارش می دهد
اینجا غیرنظامی ها مجروح می شوند و می میرند / جنگ نه با آتشبس، که با درمان آخرین زخم روانی پایان میپذیرد
جنگها با صدای تیر و تفنگ و گلوله آغاز میشوند، اما با سکوتی سنگین به پایان میرسند؛ سکوتی که در ذهن و روان زنان، مردان و کودکانی میماند که روزی در سایه انفجارها نفس کشیدند. استرسهای پنهان جنگ، زخمهاییاند که دیده نمیشوند، اما تا سالها پس از آتشبس، شبانه با کابوسها، اضطرابها و سکوتهای کشنده برمیگردند. این گزارش، بهدنبال صدای آن زخمهاست.زخمهایی که هیچگاه واقعاً تمام نمیشوند.

به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا،در جنگ، صداها بلندند. انفجار، فریاد، و ضجه. اما آنچه بیشتر باقی میماند، صداهاییست که شنیده نمیشوند. اضطرابهایی که شکل نمیگیرند، ترسهایی که در سکوت به جان میافتند، و خاطراتی که سالها بعد هم خواب را از چشمان کودکان دیروز و بزرگسالان امروز میگیرند. جنگ تنها بدنها را نمیکُشد، روانها را میفرساید.
این گزارش، نگاهیست به استرسهای پنهان و مخرب جنگ، آنهایی که در سایهها میمانند، اما نسلها را میسوزانند.
کودکانی که بزرگ نمیشوند
در نخستین نگاه، کودکانی که از جنگ جان به در بردهاند، زندهاند. اما روانشناسان میدانند که کودکی در میدان جنگ یعنی سالها اضطراب مزمن. بمباران، مرگ عزیزان، آوارگی و گرسنگی، ترس از تاریکی یا صدای هواپیما،اینها فقط خاطره نیستند، بلکه ریشههای اختلالات اضطرابیاند. کابوسهای شبانه، شبادراری، لکنت زبان، یا سکوتهای طولانی و بیدلیل.
مینا، کودکی از خرمشهر، که امروز زنی ۴۵ ساله است، هنوز هم هنگام شنیدن صدای آتشبازی، از جا میپرد. او میگوید:
«من هیچ وقت بچه نبودم. همیشه آماده فرار بودم. الان هم انگار باید آماده باشم.»
مردانی با خشمهای دفنشده
در اکثر جوامع مردان کمتر اجازه دارند از ترس و دردشان بگویند. اما بسیاری از آنها، سالها پس از پایان جنگ، با استرسهای حلنشده دستوپنجه نرم میکنند. احساس گناه از زنده ماندن، اضطراب شدید، پرخاشگری ناگهانی، و وابستگی به مواد یا الکل برای فرار از خاطرات.
یک مطالعه در ایران نشان داد که بسیاری از رزمندگان بازگشته از جبهه، با PTSD (اختلال استرسی پس از سانحه) مواجه شدند، اما کمتر از ۱۵٪ آنها از خدمات درمانی روانشناختی بهره بردند. چرا؟ چون هنوز هم در فرهنگ ما، رنج روانی «ضعف» تلقی میشود.
زنان؛ قربانیان فراموششده جنگ
جنگها تنها در خط مقدم اتفاق نمیافتند. زنان، بهویژه در مناطق جنگی، نه تنها با مرگ همسران و فرزندانشان مواجه میشوند، بلکه با فقر، آوارگی و نابودی ساختار خانواده نیز درگیرند.
در بسیاری از کشورها، از بوسنی تا سوریه، زنان پس از جنگ نه تنها رنج جنگ را با خود دارند، بلکه با تبعیض مضاعف نیز مواجهاند. بیسرپناهی، قضاوت اجتماعی، و فقدان حمایتهای درمانی.
زهرا، زنی که در دوران جنگ ایران و عراق شوهرش را از دست داده، به ما میگوید:
«من فقط ماندم با چهار بچه و یک اضطراب بیپایان که چطور فردا را بگذرانم.»
استرسهای پنهان، اما ماندگار
استرس جنگ همیشه در قالب PTSD دیده نمیشود. گاه به شکل بیماریهای جسمی ظاهر میشود. زخم معده، سردردهای مزمن، تپش قلب، یا اختلالات خودایمنی. گاه هم خودش را پشت سکوت پنهان میکند.سکوتی که به افسردگی یا انزوا منجر میشود.
بر اساس مطالعات WHO، کشورهایی که درگیر جنگ بودهاند، تا دو نسل بعد، با آثار روانی آن درگیرند. جنگها تمام میشوند، اما ترومای جمعی، بازتولید میشود. در خانواده، در آموزش، در سیاست.
چه میتوان کرد؟
تابوی بیماری روانی باید شکسته شود. مردم باید بدانند که اضطراب، افسردگی و PTSD بیماریاند، نه ضعف.بهویژه برای بازماندگان جنگ، سربازان، زنان قربانی از دست دادن عزیزان و کودکان مناطق جنگی.
روایتکردن رنج، بخشی از درمان است. خاطرهنویسی، تئاتر درمانی، هنر و گفتوگو میتوانند راهی برای تسکین باشند.
زنان و کودکان آسیبدیده از جنگ، باید مورد حمایت حقوقی و اقتصادی قرار گیرند. سکوت آنها، زخمشان را عمیقتر میکند.
نتیجهگیری؛ جنگی که تمام نمیشود
جنگ، زمانی تمام نمیشود که آخرین گلوله شلیک میشود؛ جنگ زمانی تمام میشود که آخرین زخم روانی التیام یافته باشد.اما در جوامعی که درد روانی را نمیپذیرند، زخمها نهتنها باقی میمانند، بلکه در فرزندان و نوهها نیز تکرار میشوند.تا زمانی که صدای استرسهای پنهان جنگ را نشنویم، در صلح هم در جنگ خواهیم بود.و شاید نخستین قدم، گوش سپردن است.به سکوتهایی که سالهاست دارند فریاد میزنند.
-
احترام نظامی دوباره فوتسالیستهای ناشنوای ایران در ایتالیا
ارسال نظر