در حالی که ایران در میانه مرداد و زیر سایه بحران بیآبی به سر میبرد، گزارش ۲۴ ساعت گذشته هواشناسی نشان میدهد تنها ۶۵ شهر کشور شاهد بارش بودهاند و مجموع باران ثبتشده در سراسر ایران به حدود ۲۰۳ میلیمتر رسیده است؛ رقمی که عمدتاً در نوار شمالی متمرکز شده و بخش وسیعی از کشور همچنان در عطش آب میسوزد.
دولت از مردم میخواهد آب و برق را قطرهچکانی مصرف کنند، اما ۳۰ درصد آب تهران پیش از رسیدن به خانهها در لولههای فرسوده ناپدید میشود و شبکه برق با وجود ۷۵ درصد خانوار کممصرف همچنان خاموشی میدهد. مردم سهم خود را پرداختهاند، اما سیستم هنوز بدهکار است.
ایران امروز درگیر بزرگترین فاجعهٔ آبی تاریخ خود است؛ از تالابهای خشکیدهٔ سیستان تا سدهای تهی جنوب، از کشاورزی پرت مصرف شرق تا شهرهای تشنهٔ غرب. این بحران نه فقط یک مسئلهٔ محیطزیستی که تهدیدی مستقیم برای امنیت ملی، اقتصاد و آیندهٔ میلیونها ایرانی است. تا وقتی مدیریت غلط و سیاستهای نادرست ادامه داشته باشد، «روز صفر» نه فقط یک هشدار، بلکه یک واقعیت نزدیک و قطعی است.
رکنا، دکتر مریم سامانی، روانشناس بالینی، در واکنش به پرونده فجیع قتل و آزار جنسی ایلیا، کودک ۹ ساله، تأکید میکند که برچسبزنی به افراد بدون ارزیابی تخصصی درست نیست و راهکار اصلی کاهش این فجایع، آموزش خانوادهها، مراقبت از کودکان و ایجاد سازوکارهای پیشگیرانه مانند خطوط تلفنی محرمانه است.
رکنا، جمعی از جوانان تحصیلکرده کشور که در انتظار ورود به دانشگاه فرهنگیان و آغاز مسیر تدریس هستند، بیش از یک سال است که برای افزایش سن پذیرش از ۲۴ به ۳۰ سال پیگیری میکنند؛ اما وعدهها همچنان در حد حرف مانده و مسئولان پاسخ روشنی نمیدهند، در حالی که دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی تأکید کرده بررسی این موضوع در دستور کار است اما نتیجهای هنوز اعلام نشده است.
پلنگی دیگر در ایران کشته شد.در بیست سال گذشته، مسیر مرگ پلنگها را میتوان روی نقشه دنبال کرد، دنا، قوچان، رودسر، سیاهکل، قائمشهر، خراسان رضوی... هر نقطه یک داستان دارد؛ یکی با گلوله شکارچی، دیگری زیر چرخ کامیون، سومی با تلههای سیمی یا طعمه مسموم. نمودارهای غیررسمی میگویند مرگومیر غیرطبیعی این گونه روندی صعودی دارد؛ یک بحران واقعی که هر سال پررنگتر میشود.
رکنا، فقر فرهنگی، چه در حاشیهنشینان و چه در برجنشینان، یکسان ویرانگر است؛ اما وقتی در طبقه مرفه بروز میکند، قدرت مالی و شبکههای حمایتی آن را به یک آسیب مسری و خطرناک تبدیل میکند. مقابله با این پدیده، نه با برخورد نمایشی پلیس و نه با موجی از خشم در شبکههای اجتماعی، بلکه با سرمایهگذاری جدی در آموزش فرهنگی، اصلاح ساختارهای تربیتی، و بازخواست واقعی قانونشکنان ممکن است.
بحران مالی و مدیریتی سازمان تأمین اجتماعی که سالها در سایه بدهیهای پرداختنشده دولت، کاهش بیمهپردازان و ناکارآمدی ساختاری انباشته شده بود، امروز به نقطهای رسیده که بقا و توان انجام تعهدات این نهاد را تهدید میکند؛ بحرانی که با کاهش خدمات درمانی و کند شدن روند بازنشستگی، فشار بیسابقهای بر کارگران و مستمریبگیران وارد کرده است.
رکنا، با در نظر گرفتن اینکه جهان بر پایه یک چرخه هفتگی کار پنج تا شش روزه فعالیت میکند، هر روز تعطیلی اضافی در ایران، به طور متوسط حدود ۱۴ تا ۲۰ درصد از ظرفیت کاری مشترک با جهان را کاهش میدهد. اگر ایران بهجای دو روز تعطیل (استاندارد جهانی)، چهار روز در هفته عملاً تعطیل باشد، زمان همپوشانی کاری با کشورهای دیگر از حدود ۲۶۰ روز کاری جهانی در سال به کمتر از ۱۳۰ روز سقوط میکند. این یعنی هر روز تعطیلی مازاد، سالانه بین ۳۰ تا ۴۰ روز مؤثر کاری را از دست میدهیم و عملاً کشور را در یک چرخه تاخیر، کاهش بهرهوری و عقبافتادگی از روند توسعه جهانی قرار میدهد.
رکنا، در سیستانوبلوچستان، جایی که سالهاست وعدههای توسعه در خاک خشکیدهاند، هزاران نفر برای زنده ماندن پشت فرمان خودروهای پر از بنزین مینشینند و جان خود را در جادههای مرگ به خطر میاندازند یا نقص عضو می شوند. سوختبری اینجا فقط یک شغل پرخطر نیست، بلکه نتیجه مستقیم دههها بیتوجهی، نابودی کشاورزی و بودجههایی است که هیچگاه به ساختن زندگی مردم نرسیدهاند.