چریک های فدایی به او «ابروکمون» می ‌‌گفتند!

نام پرویز ثابتی این روزها مکررا در رسانه‌ها و فضای مجازی شنیده می‌شود؛ شأن نزول این تکرر نام ثابتی نیز به حضورش در تجمع مخالفان جمهوری ‌اسلامی در لس‌آنجلس بازمی‌گردد؛ تجمعی که پس از آن برای نخستین‌بار از سال ۱۳۵۷ تصویر پرویز ثابتی منتشر شد.

انتشار این عکس واکنش‌های زیادی را به همراه داشت؛ برخی ثابتی را بابت عملکردش در سازمان اطلاعات و امنیت کشور در زمان شاه، به ‌شدت شماتت کردند و او را فردی دانستند که در زمان مدیریتش در ساواک اقدامات ضد حقوق‌ بشری زیادی انجام داده است. ثابتی پیش از وقوع انقلاب در سال ۱۳۵۷، مدیرکل امنیت داخلی ساواک بود.

بخشی از اپوزیسیون و نه همه آنها، ثابتی را بابت برخورد با انقلابیون سال ۵۷، تحسین می‌کنند و معتقدند که راهکارهای او را اگر محمدرضا شاه پهلوی اجرایی می‌کرد، انقلاب به وقوع نمی‌پیوست. نظری هم در بین این افراد وجود دارد که ثابتی را بابت عملکردش در ساواک، فردی «میهن‌پرست» ‌توصیف می‌کنند.

به هر شکل ظاهر شدن پرویز ثابتی پس از ۴۴ سال در رسانه‌ها، دلیلی شد تا بسیاری از افراد سابقه‌، عملکرد یا خاطره‌‌ای از آخرین مدیرکل داخلی ساواک نقل کنند.

چرا ثابتی؟

اما ثابتی کیست و چه کرده بود که تصویرش بعد از ۴۴ سال تا این حد واکنش‌برانگیز شده است؟

در زمان مسوولیتش معروف بوده به «مقام امنیتی»؛ نامی نه چندان مستعار که گفته می‌شود خودش و دوستانش در ساواک این نام مستعار را انتخاب کرده‌اند.

اما نام دیگری هم داشت که چریک‌های فدایی بر او نهاده بودند؛ «ابروکمانی» یا «مقام امنیتی ابروکمانی».

ثابتی سال ۱۳۵۲ پس از ۱۵ سال فعالیت در ساواک، مدیرکل اداره سوم این نهاد امنیتی شد. او تا زمان براندازی حکومت شاه، مسوول همین اداره بود. ساواک در آن زمان ۱۰ اداره داشت که اداره سوم مسوولیت امنیت داخلی و ضداطلاعات را برعهده داشت.

اوج فعالیت‌های ثابتی در همین منصب بود؛ جایی که او در کنار برخورد با انقلابیون و معترضان به نظام موجود، گزارش‌های تحلیلی هم برای شخص اول کشور از اوضاع داخل و خارج می‌نوشت.

او در این مدت گزارش‌های تحلیلی و محرمانه‌ای برای شخص اول کشور ارسال می‌کرده است؛ کاری که در آن تبحر داشته و همین توانایی‌اش باعث شده بود تا در ساختار سازمانی ساواک رشدی سریع داشته باشد.

ثابتی به عنوان یکی از مدیران ارشد ساواک-و به عنوان مغز منفصل و تحلیلگر سازمان امنیت و اطلاعات کشور- در سال ۱۳۵۷ پیشنهاداتی به شاه می‌دهد. آن‌طور که خودش در یکی از معدود مصاحبه‌هایش می‌گوید، خرداد ۱۳۵۷ به شاه پیشنهاد می‌کند تا دستور بازداشت ۱۵۰۰ نفر از انقلابیون را صادر کند، اما شاه امتناع می‌کند و نهایتا با بازداشت ۳۰۰ نفر از آن لیست موافقت می‌کند. ثابتی روایت می‌کند که «این پیشنهاد را به نخست‌وزیر وقت (جمشید آموزگار) گفتم.»

موضوع نگرانی آنها مجامع حقوق بشری بین‌المللی بود؛ طبق این روایت آموزگار به ثابتی می‌گوید: «اینها را دستگیر کنیم، جواب مجامع بین‌المللی را چه بدهیم؟» و ثابتی که از سر خود باز می‌کند و می‌گوید: «جوابش با تو، من باید طبق وظایف ساواک و طبق قانون عمل کنم!»

بنا به گفته ثابتی، شاه هم نظری مشابه با آموزگار داشته است؛ وقتی شاه فهرست را می‌بیند، درباره اعضای نهضت آزادی و جبهه ملی که در این فهرست بوده‌اند مدعی می‌شود که چون آنها «کمیته حقوق بشر راه انداخته‌اند و با امریکایی‌ها مرتبط هستند، نمی‌خواهد اینها را بگیرید.» همچنین با «دستگیری طلاب فیضیه قم هم مخالفت کرد اما اجازه بازداشت «وعاظ افراطی» را صادر کرد.

ثابتی روایت می‌کند که «مخالفان قصد داشتند ۱۵ خرداد ۵۷ به مناسبت سالروز پانزده خرداد ۴۲ تظاهرات کنند» که با بازداشت آن ۳۰۰ نفر به قول خودش «آب از آب تکان نخورد و مخالفان نتوانستند در این روز قدرت خود را به رخ بکشند.»

ماجرای سه بار قصد شاه برای خروج

«مقام امنیتی» ‌در کتاب خاطراتش با نام «در دامگه حادثه» می‌گوید شاه گویا در سال ۱۳۵۷ سه مرتبه قصد خروج از کشور را داشته است. آنچه از روایت این سه مرتبه بر می‌آید، آن است که شاه و اطرافیانش مدام از «ناسپاسی‌ها» صحبت می‌کردند. یکی از مواردی که ثابتی اشاره می‌کند به مرداد ۱۳۵۷ بازمی‌گردد؛ زمانی که آموزگار نخست‌وزیر بود و در نخست‌وزیری جلسه‌ای با شرکت قره‌باغی فرمانده ژاندارمری، صمدیان‌پور رییس شهربانی، سرلشکر مولوی رییس پلیس و خودش تشکیل می‌شود تا درباره پرداخت پاداش به نیروهای پلیس که در تظاهرات‌ها با مردم برخورد می‌کنند، تصمیم‌گیری کنند.

بنا به روایت ثابتی، آموزگار در این جلسه می‌گوید «اگر مردم به این اندازه قدرناشناس باشند، اعلیحضرت ممکن است رها کنند و بروند.» من پس از خروج از جلسه، نزد هویدا رفتم و ماجرا را گفتم و افزودم: «موقعی که نخست‌وزیر مملکت، جلوی نظامی‌ها چنین حرفی را بزند، آنها شلوارشان را خراب خواهند کرد و من نمی‌فهمم این حرف‌ها چگونه از دهان فردوست و آموزگار خارج می‌شود؟»؛ هویدا اشاره‌ای به عکس شاه که پشت سر او بوده می‌کند و می‌گوید: «اگر اینها از خود او چنین حرفی نشنیده باشند، جرات نمی‌کنند چنین … را بخورند!»

راهکار مقابله با امریکا

او راهکار دیگری هم به شاه ارایه می‌کند که به آذر ماه ۱۳۵۵ بازمی‌گردد؛ طبق آنچه خودش می‌گوید، شاه تصمیم داشت با دولت جدید ایالات متحده، به جای تقابل، تعامل کند؛ چراکه بنا به گفته ثابتی، شاه منافع استراتژیک را در روابط صمیمانه با امریکا می‌دانست. اشاره ثابتی به روی کار آمدن جیمی کارتر رییس‌جمهور دموکرات امریکاست و می‌گوید، شاه تصور می‌کرد مانند دوره «کندی»، «می‌تواند با نرمش و مانورهای سیاسی روابط عادی خود را حفظ کند.» او مدعی است که اگر شاه تحلیل‌شان را در مقابل رییس‌جمهور جدید امریکا می‌پذیرفت، باید مقابل «کارتر» موضع‌گیری می‌کرد. ثابتی در بازه‌ای از سال ۱۳۵۷ هم خواستار اتخاذ سیاستی تهاجمی از سوی ایران نسبت به بریتانیا و ایالات‌متحده شده بود؛ از جمله تعطیلی سفارتخانه‌های این دو کشور و اخراج مستشاران امریکایی و از سوی دیگر امضای یک تفاهمنامه مودت و دوستی میان ایران و شوروی که البته شاه بابت بدبینی‌ سنتی‌اش نسبت به کمونیست‌ها و سرکرده آنها در آن زمان که شوروی بود، این پیشنهاد را هم رد می‌کند.

ناصر انتصار استاد دانشگاه آلابامای جنوبی، در مقدمه‌ای بر کتاب ثابتی می‌نویسد که او در توضیح این راهبردش گفته بوده که اگر مخالفین به این نتیجه برسند که شاه (از سوی کارتر) تحت فشار قرار دارد و دستش زیر ساطور است، حوادثی ایجاد می‌کنند که منجر به سقوط می‌شود. اما شاه برابر این هشدار، گزارش‌ها را بی‌پایه، ناشی از منفی‌بافی و برداشت‌های ناصحیح ثابتی خوانده بود. ثابتی علاوه بر بستن آن دو سفارتخانه و بازداشت ۱۵۰۰ فعال مخالف شاه، پیشنهادهایی هم مبنی بر اعلام حکومت نظامی، انحلال مجلسین، اخراج خبرنگاران خارجی به ویژه بی‌بی‌سی از کشور، برخورد قاطع با روحانیون می‌دهد که با مخالفت شاه روبه‌رو می‌شود. یکی از دلایلی که برای عدم موافقت شاه و به عبارت بهتر عدم اقتدار شاه در تصمیم‌گیری برای این موارد ذکر می‌شود، بیماری اوست که از سال ۱۳۵۵ شدت گرفته بود.

بنا به گفته ثابتی، گزارش‌هایی که او از فساد برخی درباریان به شاه ارسال می‌کرده نقطه‌ای از نقاط اختلافش با شاه بوده است. هنگامه‌ای ثابتی اتهاماتی به اسدالله علم وزیر دربار، سپهبد ایادی و امیرهوشنگ دولو از نزدیکان شاه، وارد کرد، آنها به شخص اول کشور شکایت بردند و بنا به ادعای ثابتی، شاه او را تهدید به محاکمه نظامی کرده بود.

عفو  بدون اطلاع ثابتی

یکی از نقاط اختلاف عمده میان شاه و ثابتی، به اوایل آبان ماه ۱۳۵۷ بازمی‌گردد؛ زمانی که شاه تصمیم می‌گیرد برای آرام کردن اوضاع جامعه، بیش از هزار زندانی سیاسی را عفو کند. ثابتی از اینکه چنین تصمیمی بدون هماهنگی با او اتخاذ شده مبهوت بود اما پیش از آنکه بخواهد اقدامی کند و استعفای اعتراضی بدهد، مقدم رییس ساواک او را به دفترش فرامی‌خواند و می‌گوید شاه «دستور برکناری تو را داده است». شاه برای آینده کاری ثابتی هم فکر کرده بود؛ به دلیل آنکه زندانیان آزاد شده ثابتی را عامل زندانی شدن و دستگیری‌شان می‌دانند، احتمال داده بود که جان او در خطر باشد؛ بابت همین به وزیر خارجه دستور داده بود که ثابتی را به عنوان سفیر راهی خارج کشور کند.

پس از این عفو از سوی شاه، تعداد زیادی از دولتی‌های سابق و اسبق از سوی حکومت بازداشت می‌شوند و چند روز بعدش، امیرعباس هویدا هم به جمع آنها اضافه می‌شود.

ثابتی هم در چنین شرایطی و کمتر از یک هفته، پیش از آنکه به سرنوشتی مانند هویدا دچار شود، از کشور خارج شد؛ او از تهران به لندن و از آنجا راهی ایالات متحده شد.

پرویز ثابتی سال ۱۳۱۵ در سنگسر سمنان به دنیا آمد؛ خودش می‌گوید خانواده مادری‌ام بهایی‌زاده و خانواده پدری‌ام مسلمان‌زاده بودند.

شکنجه؟ نه من ندیدم!

اقدامات او در جریان سال‌های تصدی‌اش بر اداره سوم ساواک محل انتقادات گسترده‌ای است؛ ثابتی در مصاحبه‌هایش و کتابش مدعی شده که همواره مخالف شکنجه بوده است و هیچ‌گاه در ساواک شکنجه‌گر یا بازجو نبوده است. پس از اعلام برکناری‌اش از ساواک، شکایت‌هایی از او در دستگاه قضای وقت مطرح می‌شود؛ برخی افرادی که معتقد بودند نزدیکان آنها به واسطه ثابتی کشته شده‌اند. پاییز ۱۳۹۱، هنگامه‌ای که ثابتی در کتابش مدعی عدم شکنجه شده بود، نصرت‌الله تاجیک دیپلمات بازنشسته و از زندانیان سیاسی زمان شاه، به دوران بازداشتش در زندان اوین بین سال‌های ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۳ اشاره داشت و گفته بود «مانند سایرین وی را به نام مقام امنیتی می‌شناختم تا اینکه در دستگیری سوم در کمیته مشترک ضد خرابکاری در میان شکنجه و بازجویی‌ها او را که میان بازجویان، «آقا» نامیده می‌شد دیدم. در دو نوبت توسط رسولی و ثابتی مورد سوال‌ و ‌جواب و شکنجه قرار گرفتم که نسخه‌های بازجویی من به احتمال زیاد موجود است. یکی از لطیفه‌های خنده‌دار در این کتاب این بود که ثابتی گفته است «با شکنجه و هرگونه اقدام غیرقانونی مخالف بودم و تا آنچه در توان داشتم از آن جلوگیری می‌کردم. هیچ‌گاه ندیدم فردی مورد شکنجه قرار گیرد. موقعی که از سرپرستان بازجویی سوال می‌کردم غالبا جواب این بود که زندانی با ماموران به زدوخورد پرداخته و مجروح شده است.» ناصداقتی در بیان مطالب این کتاب موج می‌زند.»

علاوه بر اینها، او در کتابش مدعی می‌شود که محمد مصدق عضو «فراماسونری» و «دیکتاتوری عوام‌فریب» بوده است. ثابتی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را هم، «واقعه» می‌خواند.

حالا مشخص نیست هدف ثابتی با چنین کارنامه‌ای در تجمع اپوزیسیون جمهوری‌اسلامی چیست؟ آیا افکار عمومی او را صاحب صلاحیت بردن نام آزادی می‌داند یا خیر؛ تا اینجا زمان خیلی مسائل را روشن کرده اما در آینده بیشتر روشن خواهد شد.

او در کتابش مدعی می‌شود که محمد مصدق عضو «فراماسونری» و «دیکتاتوری عوام‌فریب» بوده است. ثابتی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را هم، «واقعه» می‌خواند.

  ثابتی علاوه بر بستن آن دو سفارتخانه و بازداشت ۱۵۰۰ فعال مخالف شاه، پیشنهادهایی هم مبنی بر اعلام حکومت نظامی، انحلال مجلسین، اخراج خبرنگاران خارجی به ویژه بی‌بی‌سی از کشور، برخورد قاطع با روحانیون می‌دهد که با مخالفت شاه روبه‌رو می‌شود.

  یکی از نقاط اختلاف عمده میان شاه و ثابتی، به اوایل آبان ماه ۱۳۵۷ بازمی‌گردد؛ زمانی که شاه تصمیم می‌گیرد برای آرام کردن اوضاع جامعه، بیش از هزار زندانی سیاسی را عفو کند.

محمد حسن نجمی

منبع: اعتماد

وبگردی