شکم های خالی، قاب های خالی تر
چرا هنرمند ایرانی گرسنه است؟
سالیان دراز است که واژه «هنرمند» در ایران، بیشتر از آنکه تداعیکننده رفاه، شأن اجتماعی و جایگاه ملی باشد، مترادف شده با زیست حاشیهای، معیشت فروپاشیده و سکوتی از سر ناچاری.

اگر روزگاری «هنر نزد ایرانیان بود و بس»، امروز دیگر آن ایرانی، در صف مرغ و برنج و اجارهخانه گم شده؛ در حالی که قابهایش هنوز از دیوارها آویختهاند، ولی خودش زیر بار شرم نان خم شده است.
گمان نکنید این تصویری اغراقشده از وضعیت هنرمندان معاصر است. کافیست نگاهی به زندگی یک نقاش، یک خوشنویس، یک مجسمهساز، یا یک گرافیکدیزاینر مستقل بیندازید: بدون بیمه، بدون درآمد ثابت، بدون امکان بازنشستگی، بدون هیچ افق روشن اقتصادی. جز معدود چهرههایی که از بخت یا رابطه برخوردارند، اکثریت در حال فرسایشاند؛ جسمی، ذهنی و هنری.
تقصیر کیست؟
تقصیر بازار است؟ تقصیر دولت است؟ تقصیر هنرمند است؟
پاسخ ساده نیست. اما هر سه ضلع این مثلث، در ساختن این وضعیت سهیماند. بازار هنر ایران، سالهاست یا در انحصار گالریهای خاص و حلقههای سرمایهداری هنریست یا به بازی دلالی و شوآف تبدیل شده. دولت نیز نهتنها ناتوان از حمایت ساختاریست، که گاه خود بزرگترین سد راه خلاقیت است: با سانسور، بیبرنامگی، و تحقیر منزلت هنری. اما خود هنرمندان نیز گاه با بیبرنامگی، فردگرایی افراطی، و ناآگاهی از حقوق صنفی، به این بحران دامن زدهاند.
دولت، حامی یا رقیب؟
در کشورهای توسعهیافته، دولتها نهفقط به هنر سوبسید میدهند، بلکه آن را یکی از بازوهای دیپلماسی فرهنگی، سلامت روان عمومی و انسجام اجتماعی میدانند. اما در ایران، سیاستگذار فرهنگی، هنوز درگیر این پرسش است که «آیا هنر ضرورت دارد یا تجمل؟». همین بلاتکلیفی، باعث شده بودجههای هنری یا صرف نهادهای ایدئولوژیک شود یا قربانی کسریهای بودجهای دیگر.
از طرفی، فقدان «صندوق حمایت از هنرمندان مستقل»، نبود بیمه و بازنشستگی منظم، و حتی فقدان تعرفه مشخص برای فعالیت هنری، همه به این معنیست که دولت، نهتنها حامی نیست، بلکه با انفعال خود، عملاً رقیب بقای هنرمند شده.
گالریها و بازار؛ یک کجراهه
بازار هنر در ایران، دو پدیدهی متضاد را همزمان تجربه میکند: تورم و رکود. از یکسو آثار برخی هنرمندان در حراجهای میلیاردی معامله میشوند و از سوی دیگر، صدها هنرمند کارکشته نمیتوانند هزینه بوم و رنگشان را تأمین کنند. دلیل این پارادوکس، چیزی جز رانت، رابطه، و حلقههای بسته نیست. گالریها و حراجها، در بسیاری از موارد نه براساس کیفیت هنری، بلکه بر اساس مناسبات پشتپرده انتخاب و معرفی میکنند.
در این فضا، هنرمندانی که از چرخه رابطه بیرون ماندهاند، محکوم به حذفاند. نه امکان عرضه دارند، نه دیده میشوند، نه حتی امیدی به آینده دارند. در واقع بازار آزاد نیست؛ بازار گزینشیست.
هنر کاربردی؛ خلاقیت یا استثمار؟
در سالهای اخیر، برخی از هنرمندان به حوزههای کاربردی چون دیزاین، تبلیغات، یا تولید محتوا روی آوردهاند تا امرار معاش کنند. این گرایش در ذات خود منفی نیست. اما وقتی این تغییر مسیر از سر اجبار باشد و نه انتخاب، آنگاه خطرناک میشود. هنرمندی که مجبور است برای یک برند بازاری، روزانه پوستر طراحی کند، بیآنکه حق تألیف داشته باشد یا شأن هنریاش حفظ شود، آرامآرام خلاقیتش را از دست میدهد.
بدتر آنکه برخی کارفرمایان، با پرداختهای ناچیز و قراردادهای استثماری، از این اضطرار سوءاستفاده میکنند. نتیجه آنکه هنرمند، هم عزتنفسش را میبازد، هم مهارتش را.
چرا هنرمند گرسنه است؟
زیرا جامعهاش، شأن او را نمیشناسد. زیرا دولتش، منزلتش را رسمیت نمیدهد. زیرا بازارش، به استعدادش میدان نمیدهد. زیرا رسانههایش، چهرهاش را سانسور میکنند. زیرا نهادهای فرهنگیاش، کهنه و ناکارآمدند. زیرا هیچ نهاد صنفی مقتدر و منسجمی ندارد که حقش را بگیرد، و صدایش را به رسمیت بشناسد.
و در نهایت، چون او خود نیز اغلب تنهاست؛ پراکنده، منزوی، بیصدا، و ناامید. هنرمند ایرانی، بیشتر شبیه یک کارگر بیحق است تا یک نیروی مولد فرهنگی. اگر گرسنه است، نه به دلیل کمکاری، بلکه به دلیل بیعدالتیست.
راه برونرفت چیست؟
١. صندوق حمایت از هنرمندان مستقل: همانگونه که صندوق حمایت از کشاورزان یا کارگران داریم، باید نهادی مستقل برای حمایت مالی از هنرمندان ایجاد شود، با بودجهای مشخص و نظارت صنفی.
٢. تعرفهگذاری فعالیتهای هنری: باید نظام تعرفهای مشخص برای فعالیتهای هنری تصویب شود؛ تا کارفرما یا خریدار، از نرخ حداقلی پایینتر نرود و هنرمند بتواند با پشتوانه قانونی از حق خود دفاع کند.
٣. بازنگری در سیاستهای نمایشگاهی و گالریها: دولت و شهرداریها میتوانند با تأسیس فضاهای نمایشگاهی باز، فرصتی برابر برای عرضه آثار هنرمندان مستقل فراهم کنند.
٤. آموزش حقوق حرفهای هنرمندان: در دانشگاهها، هنرستانها و نهادهای صنفی، باید آموزشهایی درباره حقوق مالکیت معنوی، قراردادها، بیمه و بازار داده شود تا نسل تازه، قربانی بیسوادی اقتصادی نشود.
٥. رسانهسازی و تصویرسازی از هنرمند واقعی: جامعهای که هنرمندش را نمیشناسد، نمیتواند او را تکریم کند. باید در رسانهها، مستندها، و برنامههای فرهنگی، هنرمند واقعی معاصر بازنمایی شود؛ نه فقط چهرههای سلبریتیشده.
٦. همبستگی صنفی و جمعی: پراکندگی هنرمندان ، بزرگترین ضعف آنان است. اتحاد صنفی، تشکیل شوراهای مستقل هنری، و ارتباط با نهادهای مدنی میتواند صدای آنان را رساتر کند.
سخن پایانی
گرسنگی هنرمند ، فقط گرسنگی نان نیست؛ گرسنگی دیدهشدن، گرسنگی شأن، گرسنگی امید است. وقتی هنرمند از کف خیابان به قاب طلا نرسد، بلکه از قاب طلا به حاشیه خیابان سقوط کند، نشانه یک فروپاشیست: فروپاشی نظام فرهنگی، اجتماعی و حتی اخلاقی.
تا وقتی هنرمند ایرانی، برای نان شبش دغدغه دارد، انتظار خلق شاهکار، انتظاری است بیهوده. بیایید کاری کنیم که در قاب فردای ایران، تصویر هنرمند، تصویر عزت باشد؛ نه احتیاج.
حسین نوروزی | مرداد ۱۴۰۴
-
فیلم لحظه شکار گراز توسط شیر نر جوان
ارسال نظر