یکی دو مرتبه وقتی پولی نداشتم تا کرایه خانه را بدهم صاحب خانه تهدیدم کرد که اگر دفعه بعد پول را سر موقع ندهم باید به فکر خانه جدیدی باشم. از این گذشته طلبکاران شوهرم وقت و بی وقت در خانه را می زدند و طلب شان را از من می خواستند. نمی دانستم باید چه کار کنم. روزهای سختی بود. شوهرم با یکی از دوستانش به نام فریبرز یک شرکت تاسیس کرده بودند.اوایل اوضاع خوب بود اما بعد همه چیز به یکباره بهم ریخت و معلوم شد آنها از ده ها نفر کلاهبرداری کرده اند. در این بین چون همه اسناد و مدارک به نام شوهرم بود پلیس او را دستگیر کرد و به زندان افتاد. دو سال از زندانی شدن شوهرم گذشته بود و من نتوانسته بودم برای آزادی اش کاری کنم. فریبرز که باعث همه این بدبختی ها بود تا آن زمان حتی احوالی هم از من و بچه هایم نپرسیده بود. هیچ کس را نداشتم که در این شرایط سخت کمکم کند و دنبال راهی بودم تا کمی هم که شده از سختی های زندگی ام کم کنم. یک روز که در خانه بودم تلفن زنگ خورد. وقتی تلفن را برداشتم صدای آشنایی به من سلام کرد. او فریبرز بود. نمی دانستم برای چه زنگ زده است. او من و بچه هایم را به یک رستوران دعوت کرد و گفت راهی پیدا کرده تا شوهرم آزاد شود. من هم خوشحال شدم و فردا به رستورانی که گفته بود رفتم. فریبرز برخلاف گذشته روی خوشی به من نشان داد و گفت وقتش رسیده تا به شوهرم کمک کند. او گفت می خواهد یک شرکت راه اندازی کند و این بار من را به جای شوهرم شریک خود کند. او گفت این بار همه چیز قانونی است و اطمینان داد مشکلی پیش نمی آید. همان شب بود که او یک چک ۱۰میلیون تومانی به من داد تا دلم قرص شود. من هم وقتی رفتارش را دیدم پیشنهادش را قبول کردم. چند روز بعد به آدرسی که گفته بود رفتم. همان روز اول چند برگه جلویم گذاشت تا امضا کنم.من هم چشم و گوش بسته همه شان را امضا کردم. هفته بعد که دوباره به شرکت رفتم این بار فریبرز چکی ۵میلیون تومانی به من داد و چند برگه دیگر را هم امضا کردم. با خودم گفتم انگار قرار است یک بار هم که شده زندگی به کام من و بچه هایم باشد. یک روز وقتی برای ملاقات شوهرم به زندان رفته بودم با خوشحالی همه چیز را برایش تعریف کردم اما او گفت احتمالا کاسه ای زیر نیم کاسه است و فریبرز باز هم برایمان نقشه کشیده است. او درست می گفت. عصر همان روز وقتی از ملاقات برگشتم چند مامور پلیس جلوی در خانه منتظرم بودند. آنها من را دستبند به دست به اداره چهاردهم پلیس آگاهی بردند. در آنجا بود که فهمیدم فریبرز فریبم داده و با جعل سند و به نام من کلاهبرداری کرده و چندین واحد آپارتمان را به افراد مختلف فروخته است. او در حقیقت من را از چاله به چاه انداخته بود. با این که چیز زیادی از حبس شوهرم باقی نمانده اما هنوز دادگاه درباره من تصمیمی نگرفته است و نمی دانم چه کسی باید از فرزندانم نگهداری کند. برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

کدخبر: 465630 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟