این مرد ایرانی در کربلا بود که خبر فاجعه خونین را شنید! + عکس

خودتان را معرفی کنید! من هادی «ع» هستم و 56 سال دارم.
به چه شغلی مشغول هستید؟ من بازنشسته شهرداری هستم و با حقوق اندک بازنشستگی (کارمندی) زندگی می گذرانم!
چه وقت از ماجرای قتل Murder مطلع شدید؟ زمانی که پسرم دست به جنایت Crime زد من درسفر زیارتی عراق بودم. با تلفن ها به سختی تماس برقرار می شد تا این که بعد از چندین بار تلاش، بالاخره برادرم با من تماس گرفت و از حادثه Incident ای خبر داد که قلبم لرزید! او گفت: مجتبی(پسرم) برادرزنش را با چاقو به قتل رسانده است و اکنون مراسم سومین روز خاک سپاری برگزار می شود!
شما چه کردید؟ چه می توانستم بکنم! چگونه می توانستم به آن سید عزیز (پدر مقتول) حتی تسلیت بگویم! من و او سال ها همکار بودیم، همسایه بودیم، فامیل بودیم. از شدت شرم روی بازگشت به مشهد را نداشتم. فکر می کردم این حادثه تلخ برای یکی از اعضای خانواده خودم رقم بخورد...
چرا؟ به خاطر این که بعد از بروز اختلافات خانوادگی بین پسرم و خانواده همسرش، او را به خاطر همه خلافکاری هایش از خانه طرد کردم! او هم من و خانواده ام را تهدید به مرگ می کرد و من پیش بینی این را داشتم که شاید من یا یکی از برادرانش را به قتل برساند! حتی زمانی که قصد رفتن به عراق را داشتم دو نفر را گذاشته بودم تا مواظب پسرم باشند که به خانواده ام آسیبی نرساند.
چرا به پلیس Police گزارش ندادید؟ با پلیس 110 هم تماس گرفتم! او تهمت های ناروایی به خانواده همسرش می زد، زندگی را به کام همه ما تلخ کرده بود اما وقتی نیروهای انتظامی آمدند فقط او را نصیحت کردند! حتی کارت ملی او را به خودش بازگرداندند چرا که پسرم مدعی بود کارتن خواب است!
چه اتفاقی افتاد که دختر همکارت را برای پسرت خواستگاری کردی؟ خانواده آن ها (مقتول) آن قدر انسان های شریفی بودند که من بعد از این همه سال همسایگی دیوار به دیوار و همکار بودن با او، شناخت کاملی داشتم! حتی برای پسرم شرط گذاشتم و گفتم این دختر سید است و تو نمی توانی احترام او را نگه داری! باید هر شب که به خانه می روی اول دست همسرت را ببوسی، بعد وارد خانه شوی! اما متاسفانه ...
ریشه بدبختی های فرزندت از کجا آغاز شد؟ حسادت و بخل همه وجودش را می سوزاند! بی پرده بگویم پسرم به هیچ صراطی مستقیم نبود او حرف کسی را گوش نمی کرد! خودش را عالم به همه چیز می دانست، می خواست قدم های بزرگی بردارد! بلند پروازی و حسادت او را بیچاره کرد! 
به چه چیزهایی حسادت می کرد؟ به همه چیز حتی به برادرانش با آن که من بیشتر از همه فرزندانم به او می رسیدم چون متاهل بود، مخارجش را تامین می کردم اما او به اندازه‌ای بخل در وجودش لانه داشت که مادرش می‌گفت:اگر من یک قاشق غذای بیشتر برای دیگر فرزندانم می کشیدم او بلافاصله اعتراض می کرد که آن ها را بیشتر از او دوست دارم! پسرم فقط خودش را می دید! و به همه کس و همه چیز حسادت می کرد! 
فکر نمی کنید اعتیاد زمینه ساز این جرم Crime بود؟ او تا بعد از خدمت سربازی خوب بود! بعد از آن که مغازه خیاطی برایش راه اندازی کردم به سوی مواد کشیده شد. هنوز در دوران عقد بود که ماجرا را فهمیدم و او را بستری کردم! و بعد از آن هم سرزندگی اش رفت ولی متاسفانه به اعتیادش ادامه داد و این هم یکی از عوامل بدبختی های او شد به طوری که هر زنی نمی توانست در این شرایط زندگی کند! 
پسر شما یک بار هم به جرم سرقت Stealing دستگیر شد، درست است؟ بله! البته در دو سال آخر مستقیم با من صحبت نمی‌کرد! آن شب هم که به خاطر سرقت لاستیک دستگیر شد من به کلانتری نرفتم، فقط برادرش را فرستادم که متوجه شدم او دست به سرقت زده است! 
فرزندشما مواد مخدر Drugs صنعتی مصرف می کرد؟ نمی‌دانم! من این اواخر اصلا او را به خانه ام راه نمی دادم! چرا که نزد پدرزنش شرمنده بودم! 
ولی او مدعی شده که بعد از مصرف شیشه برادر زنش را کشته است! دروغ می گوید! من این حرف او را باور ندارم! او برای فرار Escape از جرم و قصاص این ادعا را مطرح می کند!
مادرش چه می گوید؟ او هم مانند من فقط می خواهد که مجتبی را زودتر قصاص کنند! 
شما یک پدر هستید! آیا این حرف را از صمیم قلب Heart می‌گویید؟ فقط خدا می داند که در دل من چه می گذرد! روزی که برای عرض تسلیت خدمت آن بزرگوار (پدر مقتول) رفتم به او گفتم شما پرونده را پیگیری کنید هرکجا لازم باشد من تعهد می دهم تا زودتر پسرم را قصاص کنند او ارزش زنده ماندن را ندارد! او به همه ظلم کرد آن هم به چنین خانواده ای که فقط یک پسر داشتند! اخبار 24 ساعت گذشته رکنا را از دست ندهید

 

کدخبر: 436128 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟