بلایی که مردم بر سر بهاره افشاری در خیابان آوردند / فقط گریه می کردم ...همه انگار با من .../ حدود 40 مرد و ...
حمله به بهاره افشاری در خیابان بعد از سریال او یک فرشته بود و دلنوشته او را در ادامه بخوانید.
بهاره افشاری در صفحه شخصی خود نوشت:
امروز میخواهم درباره خاطراتی صحبت کنم که مربوط به دوران پیش از فراگیر شدن شبکههای اجتماعی مثل اینستاگرام، تلگرام و واتساپ، و حتی اینترنت به شکل امروزی است. در آن زمان تنها تلویزیون یا در مواردی ماهواره، که خود آن نیز در برخی خانوادهها به شکل مخفیانه استفاده میشد، وجود داشت. همان موجی که امروز برخی افراد از طریق کامنتها، پیامهای مستقیم و توهینها به خانوادههای افراد مشهور منتقل میکنند، در آن روزها به صورت حضوری و رودررو اتفاق میافتاد و آدم را شرمنده میکردند!
بررسی مفهوم شهرت کاذب
این حرفها به هیچ وجه به این معنا نیست که من فرد برجسته یا متفاوتی هستم؛ بلکه منظور از این صحبتها بیشتر درک جوانب ناخوشایند شهرت کاذب است. شهرتی که جامعه به شکل توهمی با شهرت ناشی از یک سریال ساده به فرد میدهد و انتظارات و واکنشهای اجتماعی را بر اساس دیده شدن تغییر میدهد.
![]()
داستان از اینجا شروع شد که من با لباس راحتی و صورتی شسته از ماشین پیاده شدم تا از یک دکه روزنامه خرید کنم. هنوز ذهنم مشغول پردازش حجم عظیم روزنامهها، عکسها و مجلاتی بود که تصویر من را نشان میدادند، که ناگهان متوجه شدم در عرض کمتر از سه دقیقه حدود ۳۰ تا ۴۰ مرد و پسر به همراه تعداد معدودی خانم به سمت من هجوم آوردند. از شدت وحشت و شرایط غیر قابل باور، با صورتی رنگپریده سریع به ماشین برگشتم. همان جمعیت همچنان به سمت ماشین حملهور شد و حتی قصد داشتند روی ماشین بپرند تا مانع حرکت من شوند! دقیقاً در آن روزها حتی موبایل دوربیندار هم وجود نداشت که بخواهم بگویم دنبال گرفتن عکس بودند؛ تصور کنید دیگر چه رفتارها و انتظاراتی داشتند!
آنها اجازه خروج ماشین را نمیدادند و ماشین بیچارهام کاملاً آسیب دید؛ بیش از ۱۰ نقطه روی بدنه خودرو قر شده بود. آنها انگار واقعاً باور کرده بودند که من انسان نیستم بلکه موجودی دیگر هستم! به سختی توانستم از میان این جمعیت فرار کنم و خودم را به لوکیشن فیلمبرداری برسانم. تمام طول مسیر را از شدت وحشت گریه کردم...
ارسال نظر