کودکی و ازدواج / تلاقی 2 رویداد حساس

کودک نیاز به توجه و مراقبت دارد، نیاز به ناز و نوازش دارد، نیاز به رها بودن از مسئولیت‌های سنگین و آرامش فکری دارد.

به گزارش رکنا ،مهدی ابراهیمی- کودکی مهم‌ترین دوره زندگی و به گمان روان‌شناسان، سازنده آینده یک فرد است و تمام اتفاق‌ها، شکست‌ها یا موفقیت‌های یک فرد مستقیم و غیرمستقیم به دوران کودکی او مربوط می‌شود. پس از آن رتبه دوم اتفاق‌های مهم زندگی به ازدواج تعلق می‌گیرد.

ازدواج انتخاب بسیار مهمی است که اگر درست انجام شود، دنیایی از آرامش به همراه خواهد آورد و اگر اشتباه و ناسالم اتفاق بیفتد، سراسر ناآرامی، خشم، عصبانیت و ناهنجاری خواهد بود. حال در نظر بگیرید اگر دوره مهم و حساس کودکی، با رویداد مهم و پیچیده‌ای به نام ازدواج همزمان شود، چه اتفاقی می‌افتد؟ تلاقی دو پدیده حساس زندگی چه نتیجه‌ای به بار خواهد آورد؟ پاسخ‌های بابک ملک‌زاده، کارشناس ارشد روان‌شناسی و درمانگر را در این مطلب بخوانید.

حساسیتی بیش از تصور

طبق تعریف کنوانسیون حقوق کودک سازمان ملل متحد، به هر فرد زیر 18 سال کودک گفته می‌شود. بنابراین تعریف هر ازدواجی که زیر هجده‌سالگی اتفاق بیفتد، به‌عنوان پدیده کودک همسری شناخته می‌شود اما اگر بخواهیم از لحاظ روان‌شناختی به مسئله بپردازیم، یکی از مولفه‌های بسیار مهم و ضروری برای ازدواج رسیدن به بلوغ فکری و عاطفی است؛ بدون در نظر گرفتن سن فرد. به این معنا که با توجه به خانواده، محیط زندگی، تربیت، ژنتیک و دیگر شرایط، بلوغ فکری و عاطفی هر فرد ممکن است در سن متفاوتی از دیگری اتفاق بیفتد.

بنابراین ممکن است یک نفر در هجده‌سالگی به بلوغ فکری برسد و آماده ازدواج باشد، یکی در بیست و چهارسالگی به آن دست یابد و دیگری حتی در سی‌سالگی هم هنوز مثل یک کودک نابالغ باشد. بنابراین برای موضوع ازدواج، حساسیت تا آن‌جاست که حتی برای افراد بالای 18سال هم باید دید آیا فرد به بلوغ فکری و عاطفی رسیده یا خیر و بعد برای ازدواج اقدام کرد.

حسرت‌های ماندگار

اولین آسیب درباره کودک همسری این است که فرد مراحل رشدش را به درستی پشت سر نمی‌گذارد و سیر زندگی نرمال او جا به جا خواهد شد. از نظر روان‌شناسان هر دوره‌ای از زندگی باید با مقتضیات مناسب همان دوره طی شود تا یک شخصیت سالم شکل بگیرد. یک خردسال باید کودکی کند تا بتواند دوران کودکی‌اش را به سلامت و بدون آسیب پشت سر بگذارد.

یک کودک نیاز به بازی و بودن با همسالان خود دارد، نه غرق شدن در مسئولیت‌های ازدواج و ورود نابهنگام به دنیای بزرگ‌ترها که کوچک‌ترین چیزی از آن نمی فهمد. کودکی که باید به فکر بازی باشد و بعد از آن به درس، دانشگاه و شغل آینده فکر کند، هنوز کودکی را پشت سر نگذاشته، باید همه این‌ها را کنار بگذارد و به یک‌باره وارد اداره کردن یک زندگی شود.

چنین اتفاقی ریشه عقده‌های روانی، حسرت‌هایی ماندگار، سرخوردگی‌ها، افسردگی و... خواهد بود. کودکی که می‌بیند همه همسالانش اسباب‌بازی به دست در حال بازی و تفریح هستند اما او باید در فکر شام شب یا کرایه خانه باشد و نقش یک همسر را بازی کند حسرت‌ها و عقده‌های روانی را به دوش می‌کشد که ریشه بسیاری از آسیب‌ها و مشکلات خانوادگی بعدی خواهد بود.

سفره همیشه باز دعوا

اگر بخواهیم واقع‌بینانه نگاه کنیم یک زندگی زناشویی یعنی کوهی از سوءتفاهم‌ها، مشکلات، دلخوری‌ها، کشمکش‌ها و... رمز ازدواج موفق این است که دو فرد بالغ قادر به برقراری آرامش باشند و بتوانند از پس حل این معضلات برآیند. مهارت‌هایی مثل روابط بین فردی، حل مسئله، کنترل خشم و... قطعا برای داشتن یک ازدواج موفق لازم و ضروری است.

کودک و نوجوان هنوز در مرحله آموزش و یادگیری است (در خوشبینانه‌ترین حالت اگر آموزشی در این زمینه‌ها وجود داشته باشد)، نه استفاده از آموزش‌ها و به کارگیری آن‌ها. یک کودک هنوز چندان چیزی از روابط بین فردی یاد نگرفته، هنوز قادر به کنترل خشم و استرس خود نیست و بر هیجانات خود تسلط ندارد، هنوز منطق و راه‌حل‌یابی به خوبی در او شکل نگرفته و ممکن است نتواند راه‌حل‌های چندان معقولی برای مشکلات خود بیابد. در چنین اوضاعی سفره‌ای از مشکلات حل نشده، روابط ناسالم، معیوب و دلخوری‌های رفع نشده در زندگی باز است که دعوا دیگر نمک آن نیست بلکه غذای اصلی برای سرو است.

انتخاب «امروز»، نه انتخاب همیشه

اولین نکته مهم درباره ازدواج موفق، معیارها و ملاک‌های هر فرد است که باید در همسر او وجود داشته باشد. یعنی کسی که می‌خواهد ازدواج کند باید خود را بشناسد، براساس این شناخت‌ها و نیازها، ملاک‌هایی را برای انتخاب همسر در نظر داشته باشد و بعد با در نظر گرفتن این ملاک‌ها همسر مناسبش را انتخاب کند. یکی از آسیب‌های بسیار مهم فردی و اجتماعی کودک همسری از همین مسئله ناشی می‌شود. یک کودک طبق طبیعت خود امروز نظری دارد و فردا نظری دیگر؛ امروز چیزی را می‌خواهد که فردا ممکن است حتی از آن متنفر باشد.

قطعا در سنین کودکی و حتی نوجوانی، فرد دریافت و شناخت کامل و درستی از خود ندارد؛ چراکه او هرروز در حال تغییر است. بنابراین نمی‌تواند ملاک و معیاری برای انتخاب همسر داشته باشد، چراکه هنوز وجود خود و نیازهای خود را هم نمی‌شناسد چه برسد به آنچه از دیگری توقع دارد. در خوش‌بینانه‌ترین حالت، اگر یک کودک یا نوجوان، ملاک و معیاری برای انتخاب همسر داشته باشد، از آن‌جا که «تغییر» جزو طبیعت کودک و نوجوان است، ممکن است چند سال یا حتی چند ماه بعد براساس تغییرات خود، ملاک و معیار دیگری داشته باشد.

شاید همسری که امروز یک کودک یا نوجوان انتخاب می‌کند (اساسا اگر انتخابی وجود داشته باشد!)، انتخاب فردایش نباشد، چراکه معیارهای او دائم در حال تغییر است. به این ترتیب اختلاف‌های خانواگی، سوءتفاهم‌ها، دعوا، مشاجرات و درنهایت آمار مراجعه به دادگاه و طلاق افزایش خواهد یافت. این است که در مشاوره‌های قبل از ازدواج توصیه می‌کنیم حتما بعد از تثبیت نظرها و معیارها، اقدام به انتخاب همسر کنند.

شانه‌ای کوچک برای مسئولیتی بزرگ

یک بحث مهم دیگر درباره ازدواج، مسئولیت‌ها و وظایفی است که به زندگی هر فردی اضافه می‌شود. مسلما کسی که ازدواج می‌کند باید آمادگی پذیرش مسئولیت‌های بیشتر، مهم‌تر و پیچیده‌تر را داشته باشد. مسلما یک کودک که هنوز در دنیای کودکی است و چیزی جز بازی برایش مهم نیست، نمی‌تواند از پس مسئولیت‌های مهم یک زندگی دونفره برآید.

یک کودک یا نوجوان هنوز به‌شدت خودمحور است، فقط در پی رسیدن به نیازها و درخواست‌های خود است، ممکن است برای رسیدن به خواسته‌هایش لجبازی کند و... این خودمحوری طبیعت اوست و نمی‌توان بر آن خرده گرفت. بنابراین یک کودک نمی‌تواند نیازهای دیگری را در نظر داشته باشد، مسئولیت‌ها و وظایف همسری خود را به‌درستی انجام دهد.

چنین ازدواجی «اگر» دوام یابد، آن وقت با یک زندگی بی‌قانون و هرج‌ومرج روبه‌رو خواهیم بود که نیازهای رفع نشده و توقعات پاسخ داده نشده از سر و کول آن بالا می‌رود. بعد از مسئولیت‌های ازدواج و همسری، مسئولیت فرزند و نقش پدرومادری هم به میان می‌آید. سوال این است کودکی که هنوز قادر نیست از خود مراقبت کند و هنوز باید دیگری از او مراقبت کند و نیازهایش را مرتفع کند، می‌تواند مسئولیت یک کودک را به عهده بگیرد؟ کودکی که هنوز از دنیای سرشار از نیاز به مراقبت و ناز و نوازش کودکانه بیرون نیامده چطور می‌تواند این نیازها را در یک کودک دیگر پاسخگو باشد؟

آرامبخشی که آرامش را می‌گیرد!

شاید بعضی از موافقان کودک همسری، معتقد باشند ازدواج در سنین پایین نیازهای جنسی یک فرد را تامین می‌کند و خطر انحرافات و آسیب‌های ناشی از نیاز جنسی را کاهش می‌دهد؛ آن‌جا که فرد بتواند نیازهای جنسی‌اش را از همان سنین کودکی و نوجوانی با همسرش ارضا کند، دیگر نیازی به دوستی‌های کوتاه‌مدت و آسیب‌زا ندارد. باید گفت اگر ازدواج در سنین کودکی اتفاق بیفتد که اساسا بلوغ جسمی اتفاق نیفتاده، فرد درک چندانی از نیاز جنسی ندارد، آموزشی دریافت نکرده و حتی بدن او برای چنین رابطه‌ای آمادگی ندارد.

در این صورت نه‌تنها ارضا و آرامش ایجاد نمی شود، بلکه رابطه جنسی برای یک کودک بسیار هم آسیب زا خواهد بود. اگر هم ازدواج در سنین کمی بیشتر مثلا دوران بلوغ اتفاق بیفتد که باید بگوییم در طوفان بلوغ جنسی، قبل از آگاهی و بلوغ فکری، ارضای میل جنسی چندان رضاتبخش و آرامش‌دهنده نیست.

واقعیت این است که به هرحال تمام دفعات رابطه جنسی با همسر ممکن است رضایتبخش نباشد و در هر رابطه زناشویی ممکن است گاهی ناکامی‌ها و شکست‌های موقتی اتفاق بیفتد. افرادی که دارای بلوغ فکری و عاطفی هستند می‌دانند که چنین ناکامی‌هایی برای هرکسی ممکن است اتفاق بیفتند، تلاش می‌کنند این ناکامی‌ها را بشناسند و با راه‌حل‌های درست و مناسب، رابطه خود را بهبود ببخشند اما وقتی چنین شکست‌ها و ناکامی‌هایی در اوج هیجانات بلوغ اتفاق بیفتد، ممکن است باعث سرخوردگی، تحقیر خود، دلزدگی از همسر و رابطه جنسی، کاهش اعتمادبه‌نفس، ناکامی‌های بیشتر و بیشتر، درنهایت جدایی و طلاق شود. بنابراین حتی همین فایده سطحی هم که برای کودک همسری در نظر می‌گیرند غیر قابل اعتناست.آخرین قیمت های بازار ایران را اینجا کلیک کنید.

آیا این خبر مفید بود؟