سمانه 27 ساله در پاتوق مردان کثیف چه می کرد ! / با پای خودم آمدم !
رکنا: من دزد نیستم اما به خاطر گرفتار شدن در چنگ مواد افیونی، روزگار تلخی را سپری می کنم چرا که دیگر زندگی ام متلاشی شده است و چیزی برای از دست دادن ندارم. من در جست و جوی پسرم به مشهد آمدم و گرفتار ماجرایی شدم که در نهایت از پاتوق معتادان و سارقان سر درآوردم ...
به گزارش رکنا، این ها بخشی از اظهارات زن 27 ساله ای به نام سمانه است که در عملیات ضربتی افسران دایره تجسس کلانتری شهید نواب صفوی برای مبارزه با سرقت های خرد و در پاتوق دزدان دستگیر شده است.
این زن جوان با بیان این که سرنوشت شومی دارد درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: در یکی از شهرهای خراسان رضوی متولد شدم و تا مقطع ابتدایی تحصیل کردم. پدرم کارگری ساده بود و به زحمت مخارج من و 3خواهر دیگرم را می پرداخت. با وجود این،خواهرانم که بزرگتر از من بودند ازدواج کردند و زندگی آرام و شیرینی دارند.
من هم در 15 سالگی پای سفره عقد نشستم و با پسردایی ام ازدواج کردم.«جمال» پسر خوبی بود و من او را از همان دوران کودکی می شناختم. به همین خاطر هم اختلافات کمتری باهم داشتیم. خلاصه یک سال بعد صاحب پسری زیبا شدم که نامش را «اردشیر» گذاشتیم اما سرنوشت شوم من از آن جا رقم خورد که روزی به منزل یکی از بستگان نزدیک شوهرم رفتم و از پا درد شدید ابراز ناراحتی کردم. «صدف خانم» هم مرا تشویق کرد تا از دارویی استفاده کنم که مقدار اندکی از آن را درون آب حل کرده بود.
طولی نکشید که احساس کردم خواب آلوده شدهام و از درد پایم خبری نیست. به همین خاطر روز بعد هم به سراغ«صدف خانم» رفتم تا از همان دارو مقدار دیگری به من بدهد ولی او با بیان این که قیمت این دارو گران است از من تقاضای پول کرد. به ناچار پول دارو را پرداختم ولی خیلی زود فهمیدم که به مصرف مواد مخدر آلوده شده ام. همسرم در ابتدا هزینه های اعتیادم را می پرداخت ولی دیگر در حالی خسته شدم که من برای آرامش بیشتر نه تنها مقدار مصرفم را بالا بردم بلکه به استعمال کریستال آلوده شدم. از آن روز به بعد «جمال» خیلی سعی کرد تا مرا از مسیری که به مرداب هولناک می رسید نجات دهد اما همه تلاش هایش برای ترک اعتیادم بی فایده بود.
به همین دلیل او دیگر پولی برای خرید مواد مخدر نمیپرداخت و من در شرایط سختی به سر می بردم تا جایی که مجبور بودم از پدرم و اطرافیانم پول قرض کنم در حالی که می دانستم هیچ گاه نمی توانم این پول ها را برگردانم. بالاخره 7 سال قبل پدرم نیز به خاطر ابتلا به بیماری سرطان از دنیا رفت و من دیگر تنها پشتیبانم را از دست دادم. چند ماه بعد هم «جمال» مرا به اجبار طلاق داد و به همراه پسرم از تربت حیدریه به مشهد مهاجرت کرد. در این شرایط به خانه پدرم بازگشتم و با مادر پیرم زندگی می کردم ولی هنوز هم اطرافیانم به من پول می دادند تا این که مادرم را هم به خاطر ابتلا به کرونا از دست دادم و خواهرانم منزل ارثیه ای را فروختند. من هم با سهم اندکی که نصیبم شده بود به روستا رفتم و به زندگی در خانه خواهر بزرگترم ادامه دادم. شوهر خواهرم زمین های کشاورزی داشت و من در امور خانه یا کشاورزی به آن ها کمک می کردم تا هزینه های اعتیادم را تامین کنم. خلاصه روزگارم این گونه سپری می شد تا این که چند روز قبل به یاد پسرم افتادم و عاطفه مادری در وجودم لبریز شد.
به همین دلیل شبانه راهی مشهد شدم تا به دیدار پسرم بروم اما وقتی در مشهد منتظر تاکسی ایستاده بودم ناگهان موتورسواری از راه رسید و کیفم را از روی شانه ام سرقت کرد. در تاریکی شب و در حالی که باران تندی می بارید زیر درختی نشستم و به سرنوشت شوم خودم میاندیشیدم که ناگهان مرد جوانی مرا دید و زمانی که متوجه شد پول هایم به سرقت رفته است، مرا به خانه خودش دعوت کرد.
من هم که به دنبال چنین فرصتی بودم بی درنگ با او همراه شدم ولی او مرا به خانه ای مجردی آورد که چند جوان دیگر هم درآن جا مشغول استعمال مواد مخدر بودند. در همین حال من که از شدت خماری پلک هایم را نمی توانستم بالا نگه دارم، بلافاصله به جمع آن ها پیوستم و از مواد مخدر صنعتی آن ها استفاده کردم ولی روز بعد ماموران انتظامی که آن خانه مجردی را زیر نظر داشتند، ناگهان وارد منزل شدند و مرا هم به همراه خلافکاران دیگر دستگیر کردند ولی ای کاش...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ علی ابراهیمیان (رئیس کلانتری شهید نواب صفوی) بررسی های تخصصی افسران تجسس برای کشف سرقت های اعضای این باند آغاز شده است.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
ارسال نظر