پسر تاجر ثروتمند یک شیاد همه فن حریف بود / سرنوشتی که پسر سرکش برای خودش رقم زد

به گزارش رکنا، «توحید» 20 ساله می‌خواست به پدرش ثابت کند بدون حمایت‌های او می‌تواند آینده‌اش را بسازد، دریغ از اینکه خیلی زود پا در دنیای تبهکاران خواهد گذاشت.

پدر توحید یک تاجر پولدار بود و خانه‌شان در نیاوران تهران قرار دارد. این پسر یکی‌یکدانه در ناز و نعمت بزرگ شد تا اینکه در 17 سالگی وقتی یک روز گستاخانه در جمع میهمانان پدرش سیگار به لب گذاشت، با واکنش شدید پدرش مواجه شد.

تندخویی «محمد» که نمی‌توانست ببیند پسرش وارد دنیای دود شده است، تاثیر منفی‌ای گذاشت و آن روز توحید به حالت قهر خانه‌شان را ترک کرد و شب به خانه نرفت.

مادر و پدر نگران هر چه به موبایل توحید زنگ زدند، جوابی نگرفتند. خانه دوستانش هم نرفته بود، روز بعد به مدرسه هم نرفت تا اینکه یک هفته بعد در حالی که پلیس هم در جریان گم شدن وی قرار گرفته بود، مشخص شد توحید با دوستان تازه‌اش به ویلایشان در رامسر رفته است.

این پسر وقتی به خانه برگشت، از پدر عصبانی کتک مفصلی خورد و همین باعث شد ماه‌ها با او قهر کند، نه درس می‌خواند و نه دنبال ورزش بود و همیشه بوی تند سیگار می‌داد.

دوئل پدر و پسر

توحید سرکش شده بود و محمد دیگر توانایی تحمل این همه بی‌احترامی را نداشت تا اینکه خواست با پسرش از روی مهربانی صحبت کند.

محمد هر چه حرف می‌زد، می‌دید که توحید تنها خودش را می‌بیند و کاری به وجهه اجتماعی پدرش ندارد تا اینکه توحید ادعا کرد می‌تواند تنها با حمایت کوچکی از سوی پدرش روی پای خود بایستد و روزی در تجارت با او رقیب شود و حتی این دوئل را برنده باشد.

مرد تاجر که چاره‌ای نمی‌دید، پذیرفت سرمایه اولیه را به پسر یکی‌یکدانه‌اش بدهد. عجیب اینکه توحید مدام ادعا می‌کرد این وظیفه پدرش است، چرا که او باعث شده توحید متولد شود و باید تاوان این اشتباه را بدهد.

محمد همه خواسته‌های پسرش را پذیرفت و حتی قرار شد توحید هیچگاه به خانه پدری نرود و اگر دلتنگ مادرش شد، او را به خانه خودش میهمانی ببرد.

وقتی توحید برای آخرین‌بار از خانه پدرش خارج شد، محمد گریه می‌کرد و می‌دانست روزی نه‌چندان دور باید در زندان به ملاقات این پسر سرکش برود، اما چاره‌ای نبود، جز تسلیم شدن در برابر سرنوشت که اینگونه رقم خورده بود.

شرکت کاغذی

چندی پیش پلیس تهران در برابر فعالیت یک شرکت کاغذی در قالب پرداخت وام‌های آسان قرار گرفت که در آن نه‌تنها وام پرداخت می‌شد، بلکه ضامنان بانکی در ازای دریافت پول به متقاضیان وام‌های سنگین و راحت معرفی می‌شدند.

ماموران با دستور بازپرس دادسرای ناحیه 10 تهران وارد عمل شدند و در بررسی‌های خود پی بردند گردانندگان شرکت‌ کاغذی با انتشار آگهی در جراید مرتب به شکار طعمه‌هایشان دست زده و با جابه‌جایی دفتر کارشان به راحتی زنان و مردان ساده‌لوح را سرکیسه می‌کنند.

هیچکس رییس شرکت را نمی‌شناخت و تنها یک خانم منشی و چند مرد جوان بودند که می‌توانستند سرنخی از مدیر کلاهبردارشان بدهند.

چند زن و مرد با ادعاهای مشابهی پرده از جزئیات روند و پروسه کلاهبرداری گردانندگان شرکت کاغذی برداشتند. مرد 50 ساله‌ای گفت: برای اینکه پسرم سر و سامان بگیرد، تصمیم گرفتم مغازه‌ام را گسرتش دهم، از این رو نیاز به وام داشتم که در آگهی یکی از روزنامه‌ها متوجه شدم شرکتی می‌تواند با شرایط ویژه برایم وام 100 میلیون تومانی تهیه کند و ضامن را هم خودشان معرفی می‌کنند.

وقتی با شماره شرکت تماس گرفتم، خانم منشی دعوت کرد به دفترشان بروم. همان روز به ساختمانی در بهبودی رفتم، شرکت بسیار شیک بود و با بیسکوئیت و نسکافه پذیرایی شدم، بعد از من خواستند برای سپرده‌گذاری 10 میلیون تومان به آنها بپردازم و 45 روز بعد 100 میلیون تومان همراه سود روزانه 10 میلیون خودم را بگیرم.

پذیرفتم و بلافاصله با یک چک رمزدار پول را به منشی دادم و یک رسید چاپی گرفتم.

45 روز بعد وقتی سراغ آنها رفتم، با چرب‌زبانی گفتند که اختلالی در سیستم ضامنان به وجود آمده و 15 روز دیگر باید صبر کنم و عنوان داشتند سود 15 روز تاخیر را هم خواهم گرفت. بار سوم که رفتم، دیدم شرکت تعطیل است و شنیدم خیلی‌های دیگر مانند من گرفتار شده‌اند و آنها کلاهبردار بوده‌اند.

کارآگاهان با وجود اینکه هیچ سرنخی از گردانندگان باند نداشتند، با احتمال اینکه آنان باز در آگهی‌ روزنامه‌ها به دنبال طعمه‌هایشان می‌گردند، به اقدامات اطلاعاتی دست زدند و توانستند یک شرکت کاغذی دیگر را که وعده‌هایشان مشابه کلاهبرداران فراری بود و این بار در تهرانپارس دفتری داشتند، شناسایی کنند.

وقتی ماموران با رفت و آمد به این شرکت پی بردند اقداماتشان غیرقانونی است، منشی و کارمندان را دستگیر و در برابر گروهی از مالباخته‌ها به صف کردند.

«رعنا» همراه «مرتضی» و «محمود» شناسایی شدند و تجسس‌ها نشان داد رییس شرکت پسری به نام توحید است که به رعنا نیز وعده ازدواج داده و حقوق خوبی به مرتضی و محمود پرداخت می‌کرد، اما هیچگاه به شرکت نمی‌رفت.

از توحید هیچ ردپایی در دست نبود و تجسس‌ها نشان داد وی پسر یکی از تاجران پولدار است. کارآگاهان با حیرت زیادی خانه محمد را تحت نظر گرفتند و متوجه شدند توحید هیچ رفت و آمدی به آنجا ندارد.

در حالی که این روزنه امید در حال خاموشی بود، تیم نامحسوس پلیس متوجه شد مردی سوار خودروی لکسوز مادر توحید را در برابر خانه‌شان سوار کرد و هر دو خندان به حرکت درآمدند. هنوز 2 چهارراه نرفته بودند که ماموران با توجه به مطابقت چهره راننده لکسوز با عکس توحید که از گوشی رعنا به دست آمده بود، پشت چراغ قرمز توحید را غافلگیر کرده و وی را به دام انداختند.

توحید مدام ادعای بی‌گناهی می‌کرد. هیچ‌کدام از مالباخته‌ها او را نمی‌شناختند، اما رعنا همراه 2 کارمند دیگر در مواجهه حضوری فاش کردند وی کلاهبردار اصلی است و رعنا که خیلی ناراحت بود، گفت که بازیچه رفتارهای عاطفی توحید قرار گرفته است.

این پسر سرکش که 22 سال بیشتر نداشت، چاره‌ای جز اعتراف ندید و گفت: 2 سال پیش با این وعده که تاجر بزرگی خواهم شد، خانه پدرم را ترک کردم و قرار شد در بازار از او سبقت بگیرم، اما نشد. در کمتر از 6 ماه هر چه پول از پدرم گرفته بودم را خرج کردم و چون می‌دانستم پدرم دیگر پول به من نخواهد داد و نمی‌خواستم شکست را قبول کنم از مادرم خواستم پول‌ها و طلاهایش را بدهد تا سرمایه کارم کنم. این پول‌ها را گرفتم و دفتری اجاره کردم و بعد آگهی‌هایی دادم و توانستم کلاهبرداری کنم. وضع مالی‌ام خوب شده بود و مادرم تصور می‌کرد در حال تجارت هستم. پول‌ها و طلاهایش را پس دادم تا اینکه شنیدم رعنا و دو کارمندم بازداشت شده‌اند. خودم را پنهان کردم، اما باید هفته‌ای یک بار مادرم را می‌دیدم و تصور نمی‌کردم دستگیر شوم.

بنابر این گزارش، توحید که با قرار وثیقه روانه زندان شده بود، با سپردن پول میلیونی پدرش تا زمان محاکمه آزاد شد و پدرش پول همه مالباخته‌ها را پرداخت و رضایت گرفت. رعنا و دو همدستشان نیز با وثیقه آزاد هستند و به زودی در دادگاه جزایی عمومی تهران از لحاظ جنبه عمومی جرم محاکمه خواهند شد.

توصیه کارشناس

یک جرم‌شناس در خصوص شرکت‌های کاغذی می‌گوید: نابسامانی‌های اقتصادی و شرایط سخت وام گرفتن از بانک‌ها عامل رشد سرطانی اینگونه شرکت‌ها هستند و از آنجایی که آگهی دادن در جراید نیز محدودیت خاصی ندارد و مردم نیز تصور دارند هر چه آگهی‌اش انتشار یابد، پس سندیت دارد این قشر کلاهبردار با وعده وام‌های سنگین و آسان به فریب افراد دست می‌زنند و این روش سال‌های زیادی است که ادامه دارد و مردم باید بدانند هیچ‌ چیز آسانی بی‌دلیل نیست و خیلی باید مراقب چنین شرکت‌هایی باشند.

وی در خصوص شکاف نسل‌ها نیز می‌گوید: در حال حاضر با شکاف نسل‌ها مواجه هستیم. پسران و دختران با تفکرات عجیب و فردگرایی خود را از خانواده و جامعه جدا می‌دانند و تصور می‌کنند وظایفی نسبت به پدران و مادرانشان ندارند و این سرکشی‌ها باعث جدایی عاطفی درون‌خانوادگی شده و بچه‌ها با شرایط متفاوت سرنوشت‌های مطلوبی پیدا نمی‌کنند؛ نمی‌گوییم همه بزهکار می‌شوند، اما با شکست‌های زیادی روبه‌رو شده و آینده‌شان را خراب می‌کنند.

 

وبگردی