این مطلب از گروه وب گردی تهیه شده و فقط جنبه سرگرمی دارد
فیلم / مریم مومن : روز عروسیم فهمیدم خدا دوسم داره .../ از شدت فقر، فقط روزی یک سیب زمینی آبپز میخوردیم!... / مادرم طلاهاشو فروخت که من ...
مریم مومن، بازیگر جوان و مطرح کشور، در مصاحبهای صمیمانه به مشکلات و سختیهای پس از طلاق والدینش اشاره کرد و از روزهای دشوار زندگی و حمایت مادرش برای رسیدن به موفقیت گفت.
مریم مومن ، عروس اردبیلی سینمای ایران، زنی که با تحمل سختترین مشقتها توانست رویاهایش را محقق کند، از تجربههای تلخ و فداکاریهای عجیب خانوادهاش گفت. مریم، که امروز بهعنوان یک ستاره درخشان در دنیای سینما شناخته میشود، زندگی پر فراز و نشیبی را پشت سر گذاشته است.
روایت پرتلاطم آغاز زندگی
مریم مومن در ششم مردادماه ۱۳۷۷ در شهر زیبای اردبیل به دنیا آمد. دوران کودکی او به هیچ عنوان آسان نبود. آنها در شرایط سخت اقتصادی دستوپا میزدند؛ مرحلهای که خانوادهاش حتی نمیتوانستند نیازهای حداقلی روزانه را بهطور کامل تأمین کنند.
"فقط یک سیبزمینی آبپز!"
در یکی از مصاحبههایش، مریم با لحنی تلخ و احساسی، خاطرات سخت آن روزها را بازگو کرد: «گاهی به قدری فقیر بودیم که تنها غذایی که برای خوردن داشتیم، یک سیبزمینی آبپز بود. روزهایم با این خوراک ساده میگذشت.» این جمله، عمق سختیهایی که مریم و خانوادهاش متحمل شدند را آشکار میکند.
مادری که هر چه داشت، برای دخترش داد
هنگامی که صحبت از مادر فداکارش پیش میآید، چشمان مریم میدرخشند. او میگوید: «مادرم حتی طلاهایش را فروخت تا من در سفر بلندپروازانهام احساس کمبود نکنم. این برای من بزرگترین سرمایه روحی بود.» چنین گذشتهایی از سوی مادر مریم، تأثیر بزرگی بر زندگی او گذاشت و به او انگیزه داد که بتواند به اهدافش برسد.
ورود به عرصه بازیگری
مریم از ۵ سالگی وارد دنیای هنری شد، اما مسیر موفقیتش به هیچ وجه آسان نبود. با ادامه تحصیلات در رشته بازیگری، توانست روز به روز بر مهارتهایش بیافزاید. نقطه عطف زندگی بازیگریاش، بازی در سریال مشهور «بانوی عمارت» بود. این نقش درخششی تازه به کارنامه هنری او بخشید و توجه مخاطبان را به خود جلب کرد.
افتخار به زندگی و مادرش
امروز مریم مومن یکی از چهرههای محبوب سینما و تلویزیون ایران است. او با تمام توان تلاش کرده تا سختیهای گذشتهاش را به انگیزهای برای آیندهای درخشان تبدیل کند. خودش میگوید: «من امروز خوشحال و مفتخرم که میتوانم مادرم را شاد و سربلند ببینم. هر تلاشی که کردم، برای او بود.»
ارسال نظر