رکنا گزارش می دهد
جهاد علیه زمین؛ وزارت کشاورزی و نیرو متهمان اصلی مرگ روستاهای ایران / سال ۱۴۰۵ میتواند به فاجعهبارترین سال ایران تبدیل شود
رکنا، روز ملی روستا و عشایر در حالی فرا رسیده که زمین زیر پایشان ترک خورده و چاهها یکییکی میمیرند. رئیس سازمان هواشناسی از سومین سال کمبارش ایران در سه دهه اخیر خبر میدهد، اما آنچه روستاهای کشور را به مرز فروپاشی رسانده، فقط آسمان بیباران نیست؛ سوءمدیریتی است که ریشه در تصمیمهای دو وزارتخانه دارد. در جنوب و شرق، قناتها خشکیده، کوچ عشایر به مهاجرت بدل شده و ۳۱ هزار روستا از نقشه زیست انسانی حذف شدهاند. اگر بارش نرمال در پیش نباشد، سال ۱۴۰۵ میتواند به فاجعهبارترین سال اقلیمی و انسانی ایران تبدیل شود.

به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا ، روز ملی روستا و عشایر در حالی از راه رسیده که زمین زیر پایشان ترک خورده، چاهها یکییکی میخشکند و آسمان، سالهاست بخل خود را از زمین دریغ نکرده است. رئیس سازمان هواشناسی کشور اعلام کرده است که امسال سومین سال کمبارش ایران در سه دهه اخیر بوده و تنها راه نجات کوتاهمدت منابع آبی و کشاورزی کشور، وقوع بارشهای نرمال یا نزدیک به نرمال در سال پیشروست. اما اگر چنین نشود، سال ۱۴۰۵ میتواند به یکی از فاجعهبارترین سالهای اقلیمی و انسانی برای روستاها و عشایر ایران تبدیل شود.
زمینهای بیباران، سفرههای بینان
پرونده سال آبی گذشته با میانگین ۱۴۲.۳ میلیمتر بارش بسته شد؛ یعنی ۳۹ درصد کمتر از میانگین بلندمدت. حتی استانهایی که همواره در ذهن عمومی «پرآب» محسوب میشوند — زنجان، گیلان و مازندران — امسال نیز بین ۴ تا ۸ درصد زیر نرمال بودهاند. باقی کشور اما تصویر کاملاً فاجعهباری دارد. بیش از نیمی از استانها بین ۲۰ تا ۷۳ درصد کاهش بارش را تجربه کردهاند. سیستان و بلوچستان، هرمزگان و کهگیلویه و بویراحمد در صدر این فهرست خشکشدگان قرار دارند.
این یعنی نه فقط «کاهش تولید»، بلکه تهدید مستقیم «بقای زیست انسانی» در مناطقی که زندگی مردم بر آب استوار است. در روستاهای جنوب و شرق کشور، چاههای نیمهعمیق خشک شدهاند، قنواتی که صدها سال حیاتبخش بودند، دیگر رمقی ندارند و دامداران عشایری ناچار شدهاند یا دام خود را بفروشند یا کوچ ناتمام و بیهدف را آغاز کنند. کوچهایی که نه به مراتع تازه، بلکه به حاشیه شهرهای خسته و شلوغ ختم میشود.
خشکسالی فقط آسمان نیست، سیاست هم هست
اگر تصور کنیم بحران فقط از کمبارشی میآید، اشتباه کردهایم. اقلیم ایران همیشه خشک بوده اما امروز با ترکیب خطرناک «سوءمدیریت» و «فرسایش اقلیمی» روبهروست.
وزارت جهاد کشاورزی سالهاست بدون هیچ انطباقی با تغییرات اقلیمی، الگوهای کشت را ادامه میدهد. در مناطق بحرانی همچنان محصولاتی چون برنج، هندوانه، یا صیفیجات پرمصرف آب کاشته میشود.نتیجه آنکه میلیونها مترمکعب آب زیرزمینی در سال از بین میرود، بیآنکه جایگزینی برای آن وجود داشته باشد.
از سوی دیگر، وزارت نیرو نیز در این بحران شریک است؛ توسعه سدسازیهای بیضابطه، انتقال آب بینحوضهای، و عدم نظارت بر برداشتهای غیرمجاز از سفرههای زیرزمینی، کار را به جایی رسانده که حتی در استانهای شمالی نیز تنش آبی معنا پیدا کرده است. درحالیکه روستاهای شرق و جنوب کشور در انتظار تانکرهای آبرسانیاند، در بخشهایی از کشور هنوز پروژههای بزرگ صنعتی با مصرف سنگین آب در دست اجراست.
عشایر در جستوجوی چشمههای مرده
برای عشایر، خشکسالی یعنی فروپاشی همهچیز. دام، چراگاه، و در نهایت هویت نابود می شود. عشایر که در نظام تولیدی ایران نقشی فراتر از نماد فرهنگی دارند — تأمین گوشت، لبنیات و صنایعدستی — امروز در وضعیتی قرار گرفتهاند که بسیاری ناچارند دام خود را در میانه تابستان بفروشند، چون مرتعی برای چرا باقی نمانده و آب چشمهها خشکیده است. کوچهای سنتی که قرنها بر اساس چرخه بارش و رویش تنظیم میشد، اکنون به کوچ اضطراری تبدیل شده است.
این یعنی عشایر ایران، آخرین حافظان زیست طبیعی کشور، در معرض نابودیاند. کوچ که زمانی معنا و آیین داشت، امروز به مهاجرت ناخواسته به حاشیه شهرها بدل شده است؛ جایی که نه آب هست، نه کار، نه شأن.
روستاهای بدون آینده
بر اساس آمارهای غیررسمی، ۳۱ هزار روستای کشور خالی از سکنه شده است. در اغلب موارد، دلیل اصلی «نبود آب» اعلام شده است. اما پشت این واقعیت، بیبرنامگی مزمن دولتهاست. سیاستهای توسعه روستایی در ایران هنوز بر پایه «افزایش تولید» تعریف میشود، نه بر اساس «پایداری زیست». پروژههای پرهزینه آبیاری تحت فشار در مناطقی اجرا میشود که دیگر منبع آبی برای فشردهسازی وجود ندارد! وزارت جهاد کشاورزی طرحهای تغییر الگوی کشت را فقط روی کاغذ دارد، و وزارت نیرو هم در عمل نقش ناظر بیاختیار را بازی میکند.
در چنین شرایطی، آینده روستاها بیش از هر زمان دیگری به «واردات آب مجازی» وابسته شده است؛ یعنی واردات محصولات پرآب از دیگر کشورها تا منابع داخلی بیشتر تخلیه نشود. اما وقتی کشاورز ایرانی حتی برای فروش محصول اندک خود بازار ندارد، این راهحل هم چیزی جز شوخی تلخ نیست.
آب بهمثابه امنیت
در ایران امروز، آب دیگر یک مسئله زیستمحیطی نیست؛ مسئلهای امنیتی و اجتماعی است. با ادامه روند کنونی، تا سه سال آینده بخشهایی از جنوب و شرق کشور ممکن است از سکونت انسانی خالی شوند. مهاجرتهای اقلیمی، بیکاری ناشی از نابودی کشاورزی، و گسترش فقر در حاشیه شهرها پیامدهای مستقیمی هستند که دیر یا زود دامان سیاستگذاران را خواهد گرفت. اما فعلاً واکنش رسمی دولتها در برابر این واقعیت، تنها در حد چند هشدار و نشست خبری باقی مانده است.
اتهام دو وزارتخانه؛ فراتر از قصور، نزدیک به فاجعه
وزارت جهاد کشاورزی و وزارت نیرو هر دو متهمان اصلی این پروندهاند. یکی با بیاعتنایی به علم اقلیم و اصرار بر سیاستهای ناکارآمد کشاورزی، دیگری با محاسبه غلط منابع آب و دستکاری اکوسیستمهای طبیعی کشور. نتیجه، چیزی است که امروز در پیشروی ماست: روستاهایی که در سکوت میمیرند و عشایری که به جای کوچ بهار، به کوچ اجباری فقر کشانده میشوند.
اگر سال آبی جدید هم کمبارش از آب درآید، دیگر بحث بر سر مدیریت بحران نخواهد بود؛ بلکه صحبت از «فروپاشی سرزمینی» در بخشی از ایران است. فاجعهای که ریشهاش نه در آسمان بیباران، بلکه در زمین بیتدبیر است.
ارسال نظر