پدر! دوست تازه عروسم حلقه نامزدی اش را فروخت تا تو را از طناب دار نجات دهیم اما ..! / درخواست کمک دختر 18 ساله گیلانی از مردم

دراین نامه آمده است: «برای من سال‌هاست که بهار و شکوفه‌هایش بویی ندارد. سبزه و ریحان برایم افسانه است. اینجا هر چه می‌بینم دیواراست. آنهم دیوارهای بلند بی‌اعتمادی. نم باران درآسمانی گرفته، برصورتم می‌کوبد. صورتی که گود رفته و از آن فقط دو چشم مانده است. آنهم چشمانی وحشتزده وحرف‌هایی ناگفته که حنجره‌ام را می‌شکافد. پدر! این منم دختری که در سکوت وهم انگیز شب دیگری، با دستانی لرزان برای آزادی‌ات دست به قلم شده است و می‌نویسد. از روزهای بی‌شکوفه. ازروزهای یخ زده اندوه و بی‌بهاردختری که بهترین سال‌های زندگی‌اش، فقط زمستانی بوده و بس. به کوچه نگاه می‌کنم. کوچه‌ای که به ندرت عابری از آن می‌گذرد. بارها پشت این پنجره به تماشای آسمان بی‌ستاره ایستاده‌ام و برایت نامه‌ها نوشته‌ام و به این فکر کرده‌ام که چرا بعضی از آدم‌ها مثل من درهفت آسمان یک ستاره هم ندارند؟ وقتی رفتی من شش ساله بودم و حالا بعد از 12 سال دوری، دخترکوچولویت 18 ساله شده و هنوز برایت می‌نویسد. مادر بزرگ همیشه می‌گفت: «الهی خدا همه را عاقبت به خیر کند». آن وقت‌ها نمی‌فهمیدم عاقبت یعنی چه، خیر یعنی چه. اما حالا خوب می‌فهمم که عاقبت من و ما از همان قرارتاریک دیگر خیر نشد. آخه یک دختربچه شش ساله چه می‌دانست که بابایش برای قراری با دوستانش رفته و درجریان یک درگیری، ناخواسته دوستش را کشته و حالاسال‌هاست که به قصاص محکوم شده است یعنی چه؟

اما بابا جون، حالا دختر شش ساله‌ات قد کشیده و آنقدر بزرگ شده که هرشب دراوج تنهایی با چشم‌های خیس سربربالش می‌گذارد. دلم برای بوی دست‌های مامان هم حسابی تنگ شده. هرچند وقتی تو را به زندان Prison بردند اوهم طلاق غیابی گرفت و رفت پی زندگی‌اش. و من ازهمه رفتن‌ها فهمیدم که چقدر تنهایم. دخترکان هم سال من با صدای بلند می‌خندند و چشمانشان از شادی برق می‌زند. اما دیوار رؤیاهایم پر از یادگاری‌هایی با علامت‌های سؤال است. یادم می‌آید بعد از رفتن مامان به این خانه آمدم و تمام دار و ندارم شد صدای نحیف پدربزرگم . پدربزرگی که با کمر تاشده از فردای قطعی شدن حکم قصاص‌ات به این در و آن در زد.اما افسوس که خیلی از درها برای پدربزرگ پیر و خسته‌ام و من بسته بود. انگارغربت ما موروثی بود. گریه‌های یواشکی پدربزرگ را می‌دیدم که با ریش سفیدهای محل حرف می‌زد و می‌گفت رضایت نمی‌دهند که نمی‌دهند و یک کلام می‌گویند قصاص می‌خواهند. و...
پدر! درتمام آن شب‌ها فقط کابوس طناب دار می‌دیدم. ‌داری که برگردنت آویخته شده بود و صداهای مبهم آژیر، به هم خوردن زنجیر و چرخ‌دنده‌هایی که در مغزم خرد می‌شدند خواب را برچشمان دخترکت حرام می‌کرد.
من ایمان دارم که صدای وحشتزده من در کابوس‌های تنهایی به‌گوش خانواده مقتول رسیده بود که رضایت دادند دیه بگیرند و من را یتیم‌تر از این نبینند. آری! خانه‌مان را فروختند و یواشکی شنیدم که پدربزرگ می‌خواست کلیه‌اش را هم بفروشد که ریش سفیدهای فامیل نگذاشتند. در روستای ما فامیل‌های دورو نزدیک هرچه درتوان داشتند کمک کردند. دختری همسن و سال خودم حلقه نامزدی‌اش را فروخت تا طناب دار برگردنت حلقه نشود.
آری پدر! پدر جوان من که پشت آن دیوارهای بلند، سال‌ها پیرترشده‌ای. ازکیلومترها دورتر و دراتاق کوچک خانه پدربزرگ، بانفسی که درسینه‌ام حبس شده است، آخرین نامه‌ام را می‌نویسم برای مهربان‌های وطنم. آنها که همیشه ثابت کرده‌اند درشرایط سخت به یاری همنوعان‌شان شتافته‌اند. به آن مردان و زنانی که برای اشک‌های یک دختر بی‌پناه ارزش قائلند ومی‌دانم دختر بی‌پناه‌شان را درگوشه‌ای از روستاهای گیلان تنها نمی‌گذارند وبه یاری‌اش می‌آیند. پدربزرگ و تمام فامیل‌ها، تمام دار و ندارشان را فروختند و کلی هم قرض گرفتیم اما بازهم همه پول دیه فراهم نشد. حالا 250 میلیون تومان فراهم کرده‌ایم و150 میلیون تومان تا مرگ و زندگی تو و ناامید نشدن من، تو و پدربزرگ فاصله داریم. می دانم که این آخرین فرصت برای نجات توست. اما نورامیدی دردلم می‌گوید که دستان مهربان مردم سرزمین‌ام مرا تنها نمی‌گذارند و...
من هم دلم می‌خواهد بوی شکوفه‌های بهارنارنج، بوی خاک نم خورده و سایه پدر را پس ازسال‌ها تنهایی ودلشکستگی به جای بوی غربت و تنهایی استشمام کنم. شمایی که می‌دانید در هفت آسمان یک ستاره نداشتن چقدر دشوار است، اگر به من، این دخترتنهای غمگین سرزمین‌تان کمکی کنید با قلب تکه تکه شده‌ام شب وروز برایتان دعا می‌کنم که عاقبت به خیر شوید.»
نیکوکاران گرامی برای یاری به این محکوم به پرداخت دیه می‌توانند با ستاد دیه سازمان زندان ها تماس بگیرند.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
اخبار اختصاصی سایت رکنا را از دست ندهید:
حمله وحشیانه به 2 روحانی با قمه در قم + عکس
وقتی شراره 21 ساله پیشنهاد بی شرمانه گرفت و ..!
تصادف فوتبالیست سرشناس پرسپولیس
فیلم لحظه دستگیری بادیگارد تاجر تهرانی / شلیک گلوله یافت آباد را به هم ریخت + عکس
پاسخ لادن طباطبایی به همسر سابقش / فقط کافی است برگه تعهد محضری را رسانه ای کنم! +عکس
متهم اعدامی پرونده بنیتا در آستانه مرگ+ عکس
پسربچه گمشده مهابادی پیدا شد!/او سرنوشت مرموزی دارد!+ عکس
با شهرام در خانه بودیم که کاوه پیشنهاد کثیف داد، شهرام رفت و من ماندم و ..!
تنها راه نجات در برابر زلزله 7 ریشتری تهران از زبان مرد پیش بینی زلزله ایران
جدال مرگبار یک مار پیتون غول پیکر با کروکودیل + تصاویر
ارتباط شوم من و پسرخاله‌ام کارم را یکسره کرده بود و دیگر ترسی از مردان نداشتم!

کدخبر: 350036 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟