دختر جوان که به عنوان یکی از متهمان پرونده چاقوکشی دستگیر شده بود، درحالی که عنوان می کرد فرد شرور را خواستگارم اجیر کرده است و من فقط در طراحی نقشه زهر چشم گرفتن از صاحبکارم نقش داشتم به کارشناس اجتماعی کلانتری سجاد مشهد گفت: 2 سال قبل وقتی نتوانستم در دانشگاه دولتی پذیرفته شوم تصمیم گرفتم در یکی از دانشگاه های غیردولتی ادامه تحصیل بدهم و در نهایت در رشته مهندسی رایانه در یکی از دانشگاه های معتبر قبول شدم اما شهریه های زیاد و تامین مخارج تحصیل موجب شد تا به دنبال شغلی نیمه وقت باشم. چرا که پرداخت این هزینه ها از عهده پدرم خارج بود.

در جست وجوی کاری مناسب بودم که جمله «به یک فروشنده نیازمندیم» روی شیشه یک فروشگاه توجهم را به خود جلب کرد. داخل فروشگاه رفتم و شرایطم را برای صاحب مغازه توضیح دادم. «اصغر آقا» هم پس از چند سوال و تعیین حقوق نیمه وقت، موافقت کرد تا به عنوان فروشنده در مغازه اش کار کنم. موضوع را به پدرم گفتم و او هم بعد از آن که در مورد «اصغرآقا» تحقیق مختصری کرد پذیرفت که در مغازه او کار کنم . یک سال به همین ترتیب سپری شد تا این که چند ماه قبل یکی از همکلاسی هایم به من ابراز علاقه کرد و به این ترتیب رابطه من و «عباس» آغاز شد. از آن روز به بعد رفتار و حرکات من هم تغییر کرد. سعی می کردم با پوشش و نوع آرایش هایم زیباتر جلوه کنم به طوری که دیگر خیلی از حد عرف فاصله گرفته بودم. درحالی که قرار بود «عباس» از من خواستگاری کند احساس کردم «اصغرآقا» هم بیشتر از گذشته به من نزدیک شده است تا این که روزی وقتی در فروشگاه تنها بودیم به من پیشنهاد ازدواج داد با تعجب به او گفتم شما زن و بچه دارید و من هیچ گاه زندگی دیگران را خراب نمی کنم اما او با بیان این که قصد دارد از همسرش جدا شود از من خواست فعلا با هم ارتباط داشته باشیم.

وقتی متوجه شدم اصغر آقا بر خواسته اش اصرار می کند خیلی نگران شدم و خواستم با او تسویه حساب کنم چرا که می ترسیدم دیگر در آن فروشگاه کار کنم اما او گفت اگر قصد رفتن داشته باشی، سفته هایی را که نزد من داری به اجرا می گذارم. من هم به جای این که این موضوع را به پدرم اطلاع بدهم ماجرا را برای «عباس» تعریف کردم و به او گفتم که صاحب مغازه برایم ایجاد مزاحمت می کند تا او زهر چشمی از اصغرآقا بگیرد. عباس هم مقداری پول به فردی شرور داده بود تا صاحب مغازه را تهدید کند اما آن فرد به اشتباه چاقو را به صورت یکی از دوستان صاحب مغازه کشیده و آسیب شدیدی به او رسانده بود چرا که آن روز دوست اصغرآقا به جای او در مغازه ایستاده بود. وقتی پلیس Police آن فرد شرور را دستگیر کرد همه چیز لو رفت و من هم دستگیر شدم. حالا هم با ندانم کاری آینده ام را سیاه کرده ام و ...

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

اخبار اختصاصی سایت رکنا را از دست ندهید:

فیلم لحظه غرق شدن نفتکش ایرانی + عکس

اولین فیلم از انفجار وحشتناک صبح امروز و محاصره نفتکش ایرانی در آتش+ تصاویر

فوری / عکس وحشتناک از انفجار امروز نفتکش / احتمال مرگ ملوانان ایرانی زیاد است+ تصاویر

قتل زن 25 ساله پولدار در مهمانی شبانه بندر کیاشهر + عکس

شوهرم تعقیبم کرده بود و وقتی با بهمن وارد خانه شوم شدیم، پلیس ما را در وضعیت بد دستگیر کرد

تقاضای عجیب یک قاتل برای اعدام شدن از قاضی دادگاه تهران + عکس

با خواستگار خواهرم ازدواج کردم!

شمع که خاموش شد صدای وحشتناکی از حیاط آمد و عروس باردار ..!

اعتراف عجیب راننده شیطان صفت پس از آزار دختر جوان تهرانی

بهار نوعروس 30 روزه زندانی شد!

۳۸ دقیقه وحشت از حمله موشکی به ایالت هاوایی امریکا

محاکمه نامادری به خاطر قتل دخترخوانده 16 ساله در شهر ری

وقتی شوهرم مهمان جوانش که یک زن بود را معرفی کرد، خشکم زد!

راز شوم نوعروس در خانه مادرشوهرش لو رفت / وقتی به مهمانی های شبانه می رفتم ..!

یک زن از دختران آشتیان برای خودش خواستگاری می کرد و ..!

مأموریت ویژه کماندوهای ارتش ایران در عملیات نجات ملوانان گرفتار در نفتکش + عکس

کدخبر: 346179 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟