رییس می دانست فریبا نوعروس است! /  آنها در شرکت تنها بودند !

زن جوان که نو عروس بود و به تازگی ازدواج کرده بودبرای استخدام به یک شرکت خصوصی رفت ولی هیچ گاه فکر نمی کرد که تحت تجاوز قرار بگیرد و مدیر شرکت با تهدید با او رابطه جنسی داشته باشد.

هیچ وقت فکر نمی کردم انسان های شیطان  صفتی در جامعه باشند که به همین راحتی از اعتقاد و اطمینان مردم سوءاستفاده کنند. اگرچه بارها در رسانه ها ماجرای زنانی که با شیوه های متفاوت در چنگ بعضی افراد شیطان صفت گرفتار شده بودند را خوانده بودم اما تصور اینکه مردی با این شیوه چشم به ناموسِ دیگران داشته باشد هیچ گاه در خاطرم نمی گنجید چرا که…

مرد جوانی که نگرانی در چهره اش موج می زد به همراه همسرش وارد کلانتری شد و در حالیکه عنوان می کرد از مدیر یک بنگاه معاملاتی شکایت دارم، به تشریح ماجرایی تلخ پرداخت و به کارشناس اجتماعی کلانتر گفت وقتی خدمت سربازی ام به اتمام رسید تلاش کردم تا شغل ثابتی برای خودم دست و پا کنم به همین علت به شرکت های خصوصی زیادی سر زدم و شغل های متفاوتی را در شرکت های پیمانکاری یا خدماتی تجربه کردم اما در هر جایی که مشغول کار میشدم، مدتی بعد و تنها به دلیل اینکه حق بیمه را نپردازند مرا اخراج می‌کردند و باز سرگردان به دنبال شغل دیگری می رفتم.

در همین روزها پدر و مادرم تصمیم گرفتند مرا داماد کنند این بود که حدود 8 ماه گذشته و به طور سنتی با دختری ازدواج کردم که خانواده اش ازهمۀ نظر تقریبا همسطح خانواده ما بود. «فریبا» اگرچه بیشتر از 17 سال نداشت اما دختری بسیار فهمیده بود و مشکلات مالی مرا کاملا درک می کرد به همین علت همۀ تلاشش را به کار گرفت تا مراسم عروسی را با کمترین هزینه برگزار کنیم. با این وجود باز هم مبلغی را قرض کردم و با وام ازدواج، زندگی مشترکمان را پس از سفر ماه عسل در زیر یک سقف آغاز کردیم اما همچنان برای پیدا کردن یک شغل ثابت دچار مشکل بودم به طوری که دیگر مخارج زندگی و اجاره خانه را به سختی فراهم می کردم.

بنابراین برای یافتن یک شغل مناسب به آگهی های استخدامی در روزنامه ها روی آوردم تا شاید از این طریق شغل خوبی برای گذران امور زندگی پیدا کنم. این در حالی بود که اکثر صاحبان آگهی به دنبال کارگر زن بودند و من با هر کجا تماس می‌گرفتم ناامیدانه موبایل تلفن را قطع می کردم تا اینکه در یکی از این آگهی ها چشمم به استخدام در بنگاه معاملاتی با درآمدی نسبتا مفید خیره ماند اما آنها نیز نیروی خانم استخدام می کردند. در این هنگام همسرم توصیه کرد فعلا او در همان بنگاه استخدام شود تا من کار مناسبی پیدا کنم، اگرچه دوست نداشتم همسرم در بیرون از خانه کار کند اما به ناچار قبول کردم. همسرم برخلاف معمول آرایش غلیظی کرد و پس از بهره گیری از عطر و ادکلن چادرش را نیز داخل کیفش گذاشت تا هنگامِ کار راحت باشد. وقتی به بنگاه معاملاتی رسیدیم بخش مجزایی برای کار نیروهای جدید در نظر گرفته شده بود.

مدیر بنگاه از همسرم خواست چند ساعت پشت میز بنشیند تا کار با رایانه را به او آموزش دهد. من هم که وضعیت را اینگونه دیدم به خانه رفتم تا ظهر به دنبال همسرم بیایم اما هنوز 2 ساعت از این ماجرا نگذشته بود که «فریبا» وحشت زده با من تماس گرفت و گفت متصدی بنگاه به بهانه آموزش رایانه قصد آزار و اذیت وی را داشته است که همسرم با ایجاد سر و صدا از آن جا فرار   کرده بود و…

 

وبگردی