داستانک / سال های دوری از پدر

قلبم مثل گنجشکی کوچک بی قراری می کند

طاقچه کوچک خانه هم منتظر است

شاید قاب کوچک عکس تو

بهترین یادگاری

پایان این انتظار باشد

مهربان همراه!

پدر از راه خواهد رسید

مادر می گوید

پدر از سفر می آید

و من می دانم که

از سلول تنهایی

از سلول سرد

رها شده است

سال هاست پدر طعم سردی و تنهایی

را با تک تک سلول های جسم خود

لمس کرده است

از تو می خواهم

گرمای عشق و محبتی را

در کلبه کوچک مان زنده کنی

که زیباترین جایگزین

برای این سال های دور می شود

نویسنده: مینو کیا

وبگردی