«زهره» دختر 15ساله در مرکز مشاوره نیروی انتظامی گفت: یک خواهر بزرگتر دارم و از لحاظ اقتصادی در حد ضعیفی هستیم، از وقتی دست چپ و راستم را شناختم خانواده ام با هم درگیری داشتند. پدرم معتاد Addicted بود و مادرم برای این که مخارج زندگی مان را تامین کند مجبور بود در خانه دیگران کارگری کند.
نگرانی مادرم این بود که آبرویش پیش فامیل و اطرافیان نرود ولی این موضوع برای پدرم مهم نبود.
به هر طریقی بود زندگی ما سپری شد تا به نوجوانی رسیدم. در حالی که دعواها در خانه ما تمامی نداشت از طریق یکی از هم کلاسی هایم با «خلیل» آشنا شدم. دوستم چون می دانست که خیلی تنها هستم به من گفت با خلیل تلفنی حرف بزنم و از آن جا که گوشی همراه نداشتم اول با گوشی دوستم با او صحبت می کردم اما بعد از مدتی خلیل برای تولدم یک سیم کارت و گوشی گرفت تا راحت تر با هم در ارتباط باشیم.
هر روز که می گذشت من بیشتر به او علاقه مند می شدم تا این که یک روز خواست مرا حضوری ببیند و من هم در جواب گفتم در راه مدرسه همدیگر را می بینیم ولی او گفت می خواهم در مورد یک موضوع مهم حرف بزنم و باید به خانه برادرم برویم.
دختر نوجوان ادامه داد: در مقابل این خواسته ابتدا مقاومت کردم و گفتم نمی توانم بیایم ولی او گفت که اگر مرا دوست داری و مورد اعتماد هستم نه، گفتن ندارد و اگر نیایی یعنی این که به من اعتماد نداری و برایت ارزش ندارم.
از این حرف خلیل خیلی ناراحت شدم و چون دلم نمی خواست از دست من ناراحت شود قبول کردم و با هم قرار گذاشتیم و مرا به منزل برادرش برد. وقتی وارد شدیم کسی آن جا نبود. مشغول صحبت کردن بودیم که صدایی شنیدم و پرسیدم صدای چه بود که گفت نگران نباش صدای همسایه هاست و بعد از آن خواست به اتاق خواب برویم و صحبت را آن جا ادامه دهیم تا صدا بیرون نرود ولی او به زور مرا مورد آزار قرار داد.
در جریان این ماجرا متوجه شدم دو پسر دیگر هم در اتاق خواب هستند و از من فیلم می گرفتند. بعد از این آن ها مرا تهدید کردند که هر وقت خواستند باید به درخواستشان تن دهم در غیر این صورت فیلم را پخش می کنند. من با اوضاع جسمی و روحی بسیار بد به خانه برگشتم. چند روز بعد خلیل تماس گرفت و مرا تهدید کرد که باید به خواسته اش تن دهم و ... که من گوشی را خاموش کردم ولی او دست بردار نبود و در راه مدرسه هم مزاحم من می شد.
کارها و تهدیدهای او ادامه داشت تا این که یک روز مشاور کلانتری برای سخنرانی درباره آسیب های اجتماعی به مدرسه ما آمد که بعد از پایان حرف های او احساس کردم می توانم این موضوع را با وی مطرح کنم و این کار را انجام دادم که با اقدامات انجام شده توسط پلیس Police همه آن ها دستگیر شدند. حالا تلخی آن لحظه های شوم همیشه پیش چشمانم می آید، هنگام رفتن به مدرسه دچار ترس می شوم و نمی دانم باید چه کنم.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

کدخبر: 364252 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟