مرگ سیاه یک دزد شیطانی! / ناگفته ها تلخ مادر در کلانتری مشهد

 زن ۴۲ ساله ای که برای انجام امور قانونی و قضایی موتورسیکلت توقیف شده پسرش به مرکز انتظامی مراجعه کرده بود، درباره سرگذشت تلخ مالک موتور سیکلت به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: «کیومرث» اولین فرزندم بود که جوانی و زندگی خودش را به خاطر رفیق بازی تباه کرد.

زمانی که او کودکی خردسال بود ما هم در کاشمر زندگی می‌کردیم و روزهای خوبی را می‌گذراندیم. شوهرم راننده اتوبوس بین شهری بود و بیشتر شب‌ها را در جاده‌های کشور به سر می‌برد. در این میان، من وظیفه تربیت و مراقبت از «کیومرث» و خواهر و برادر کوچک‌ترش را بر عهده داشتم ولی او پسری بیش‌فعال و به قول معروف شر و شیطان بود به طوری که هیچ کس از دستش در امان نبود. مدام همبازی‌هایش را کتک می‌زد و قلدری می‌کرد.

وقتی به سن نوجوانی رسید، دیگر نمی‌توانستم او را کنترل کنم. همواره دعوا به راه می‌انداخت و با افراد بزرگ‌تر از خودش دوست می‌شد تا جایی که سردسته باند «دعواگران» شده بود و گروهی از دوستان نابابش را در مسیر خلاف همراهی می‌کرد. پدرش مجبور بود برای گرفتن رضایت از افرادی که به دست «کیومرث» زخمی می‌شدند، دیه و خسارت بپردازد. نصیحت‌ها و گریه‌های من هم هیچ فایده‌ای نداشت و او فقط کاری را انجام می‌داد که دوست داشت.

در این شرایط به‌ ناچار محیط زندگی خودمان را عوض کردیم و برای آن که او را از دوستان نابابش دور کنیم به مشهد مهاجرت کردیم و در حاشیه شهر ساکن شدیم تا شاید پسرم به درس و مدرسه فکر کند و دست از کارهای خلاف و درگیری بردارد! ولی نه تنها مهاجرت ما تاثیری در رفتارهای او نداشت بلکه کارهای خلاف او شدت گرفت.

چند بار به روان‌شناس مراجعه کردیم. کارشناسان معتقد بودند که «کیومرث» شخصیت ضد اجتماعی دارد! خلاصه او تا کلاس هفتم بیشتر درس نخواند و با این بهانه که به درس علاقه‌ای ندارد، خیلی زود ترک تحصیل کرد و قلدر محله شد.

همسرم وقتی دید کاری از دستش بر نمی‌آید به‌ناچار او را به تعمیرگاه یکی از دوستانش برد تا حداقل هنر صافکاری خودرو را بیاموزد و از راه حلال درآمدی داشته باشد؛ ولی پسرم در آن جا هم دوستان ناباب را دور خودش جمع کرد و به بیراهه افتاد.

مدتی بود فهمیدم که او به مصرف مشروبات الکلی و استعمال سیگار روی آورده است. حالا دیگر بیشتر نقاط پیکرش را خالکوبی کرده بود و با درآمدی که در صافکاری داشت یک دستگاه موتورسیکلت خرید و به همراه دوستانش گوشی قاپی می کرد. به همین خاطر التماس می‌کردم تا به خاطر اشک‌های مادرش دست از این کارها بردارد، ولی او دیگر در گرداب گناه و خلاف غرق شده بود.

چندین بار نیروهای انتظامی در پارک‌ها دستگیرش کردند اما پدرش هر بار خسارت‌های مال‌باختگان را می‌پرداخت و آزاد می‌شد تا این که آخرین بار اوایل سال جاری به جرم گوشی قاپی دستگیر شد ولی مال‌باخته رضایت نداد و او برای 2 ماه به زندان افتاد. البته ما هم از این موضوع خوشحال بودیم چون در این مدت اعتیادش را نیز به‌اجبار ترک کرد.

بالاخره بعد از گذشت 2 ماه آزاد شد و یکسره سراغ دوستانش در پارک رفت. آن شب وقتی سپیده دم به خانه بازگشت، چهره ای شاد و خندان داشت. احساس کردم باز هم نوعی مواد مخدر مصرف کرده است! خلاصه شام را خورد و خوابید اما نزدیک ظهر هرچه صدایش زدم پاسخی نداد! وقتی بالای سرش رفتم دیدم پسرم نفس نمی‌کشد و ... . بعد هم پزشک قانونی تشخیص داد که او به خاطر مصرف زیاد مواد مخدر دچار ایست قلبی شده است و به قول معروف اوردوز کرده بود.

پس از این ماجرا طلبکاران زیادی به منزلمان آمدند و تازه فهمیدم که پسرم از خیلی‌ها پول گرفته و کلاهبرداری کرده است. حالا هم به کلانتری آمدم تا بتوانم موتورسیکلت توقیفی او را آزاد کنم که حداقل بخشی از بدهکاری‌هایش را بپردازم.

اقدامات قانونی برای تحویل موتورسیکلت جوان ۲۱ ساله ای که قربانی مصرف سوء مواد مخدر شد، با صدور دستوری از سوی سرهنگ قاسم همت آبادی، رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد آغاز شد.

 ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

وبگردی