دلم تنگ شده بود!

به گزارش رکنا، جر و بحث مان بالا گرفت ، خانه پدرش رفت. بعد از دو هفته قهر، دلم حسابی برایش تنگ شده بود. 

تماس گرفتم. جواب داد. گفت چند روز دیگر هم وقت می‌خواهد باید خوب فکر کند. 

گفتم ایرادی ندارد . فقط این را بدان که من به تو زنگ زدم و خواستم  از نو شروع کنیم. 

عصر جمعه همان هفته خیلی اتفاقی به تیپ و قیافه‌ام رسیدم و از خانه بیرون زدم. 

چند دقیقه‌ای نگذاشته بود که گوشی ام زنگ خورد. باورم نمی‌شد، همسرم بود. گفت دنبالش بروم. 

 بچه را خانه مادرش گذاشته بود. از دیدنش خیلی خوشحال شدم. او هم انگار دلش تنگ شده بود. فقط یک شرط گذاشتم ، حرفی از طلاق نباشد. با ماشین راه افتادیم. 

در خیابانی خلوت تا جایی که می‌توانستم پایم را روی پدال گاز فشار دادم. 

با سرعت زیاد حرکت می‌کردیم. ترسیده بود و داد می‌زد چرا این طوری رانندگی می‌کنی؟! 

با احتیاط، زدم روی ترمز. خودرو متوقف شد. از من می‌پرسید چرا این کارا کردی ‌.

گفتم زندگی من و تو هم مثل حرکت همین ماشین است. تا حالا بی هوا و با عجله آمده‌ایم. یک جا باید ترمز کنیم و به کارهایی که کرده‌ایم بیاندیشیم. 

به خانه پدر همسرم برگشتیم. بچه‌ را برداشتیم و خانه خودمان رفتیم .

امروز هم مرکز مشاوره آرامش آمده‌ایم. 

نباید به خاطر دیگران و تصورات اشتباه و قضاوت‌های نابجا زندگی را به کام خودمان تلخ کنیم. 

در مدتی که به مشکل برخورده بودیم،دیکران  درباره زندگی ما  نظر می‌ دادند و شاید همین حرف ها هم که از سر دلسوزی بود اوضاع را بدتر می‌کرد. 

مشاوره خیلی خوب  و کارساز است.

غلامرضا تدینی راد 

 

 

 

  • لحظه انداختن حلقه ازدواج فرشته حسینی توسط مادرشوهرش/ اشک تو چشای نوید جمع شد!+فیلم

اخبار تاپ حوادث

وبگردی