دعوای 2 خواهر زندگی دختر و پسرشان را به تباهی کشاند / عشق های خانوادگی به جنگ خانوادگی کشاند + نظر کارشناسی

به گزارش رکنا، پسر خاله ام جوانی با وقار و تحصیلکرده است و همه فامیل می گویند یک پارچه آقاست.

ما از کودکی هم را می شناختیم و روزی که خواستگاری ام آمد بزرگترها با شوق و اشتیاق دست به کار شدند سور و سات عروسی  هر چه زودتر برگزار شود.

تصور می‌کردم خوشبخت ترین عروس دنیا هستم.  

من و شوهرم آرزوهای قشنگی برای آینده‌مان داشتیم.

افسوس  لج و لج بازی‌های مادرم و خاله ام کار دستمان داد و  روز خرید هدیه برای جشن روز مادر  ، جرقه  اختلاف ها  خورد و آتش به پا کرد.

 مادرم وقتی فهمید برای خاله ام یک تکه طلای کوچک خریده‌ایم شاکی شد و بی آن که بداند هدیه او گران تر از هدیه مادر شوهرم است رفتاری نشان داد که پسر خاله‌ام انتظار نداشت.

آن روزبه خاطر رفتار مادرم از شوهرم عذرخواهی کردم.

لبخندی زد و گفت خاله هر چه بگوید درست است  و ما باید صبور باشیم.

 چند هفته  بعد بهانه ای جور شد و برای  تولد مادرم  یک تکه طلا گرفتیم. شوهرم دستش خالی بود ولی می خواست دلخوری مادرم را جبران کند.

این بار خاله‌ام با شنیدن خبر خرید طلا برای مادرم شاکی شد.

او به دخترش که هم سن خودم است  گفته بود عروسم و خواهرم ( مادر من)  آدم‌های  ندید پدیدی هستند و فکر جیب پسرم را نمی‌کنند.

متاسفانه خواهر شوهرم  بدون هیچ کم وکاستی این خبر را به مادرم داد و سر و صدا به پا شد.

مادرم برای مادر شوهرم پیغام فرستاد ما اگربی فکر نبودیم دختر به خانواده شما نمی‌دادیم و ...‌ .  

شوهرم می‌گفت به این حرف‌ها توجه نکن و مراقب باش درگیر حاشیه ها  نشوی.

دختر خاله ام جای آن که  فکر زندگی برادرش باشد آتش بیار این معرکه شد .   نمی دانم چرا از یک کلاغ چهل کلاغ می ساخت و با خبرکشی زندگی مان را به هم ریخته بود.

 یک روز شوهرم به دیدنم آمد تا با هم بیرون برویم.

پدرم با دیدن او سر گلایه را باز کرد و پس از بدگویی درباره شوهر خاله ام  ناخواسته گفت باید پدر و مادرت  سر جای شان  بنشینند و ... .

شوهرم با غیظ برگشت و رفت . من تا پشت در خانه دنبالش  آمدم و با خواهش و التماس گفتم خودت اصرار داشتی این حرف‌ها را جدی نگیریم و باید گذشت کنیم.

فایده‌ای نداشت. همسرم قهر کرد و رفت.

چند روزی  گذشت. هر چه زنگ می‌زدم و تماس می‌گرفتم  جواب نمی داد.

رفتم محل کارش. برخورد سردی کرد.  اصلاً انتظار چنین رفتاری از او نداشتم.

فقط گریه می کردم و اشک می ریختم.

به خواهر شوهرم زنگ‌زدم. گفتم تو دختر خاله ام هستی و نباید می گذاشتی کار به اینجا می کشید.

سرسنگین جواب داد و به مادرم توهین کرد.من هم طاقت نیاوردم و به او و مادر و خانواده اش بد و بیراه گفتم.

خودم می دانم هیچ حرفی بدتر از این که چه خواستگار های خوبی داشته ام و تن به این ازدواج داده ام کارمان را خراب تر نکرد.

چند ساعت بعد  شوهرم  پیام خداحافظی در گوشی تلفن فرستاد .

نمی فهمیدم چه کار می کنم. هر چه دهانم می رسید در پیام برایش فرستادم و می خواستم کم نیاورم.

 غروب همان روز شوهرم آمد و از من بخاطر پیام ها توضیح می خواست.

پدرم هم از کوره در رفت و متاسفانه با او دهن به دهن شد.

البته پسرخاله ام احترام پدرم را نگه داشت و بدون هیچ واکنشی از خانه رفت. ولی پیغام و پسغام ها بوی طلاق می دادند.

من و شوهرم این طوری بود که بعد از چند روز  قهر با دلتنگی زیاد تصمیم گرفتیم به مرکزمشاوره آرامش پلیس مشهد بیاییم. نباید می گذاشتیم کار به اینجا می کشید.

گفتگو با کارشناس:

سارا قربان زاده ، مشاور خانواده و مدرس مهارت های زندگی در این باره گفت:

در این ماجرا یک نکته به نظر می رسد، یکی از معضلاتی که بیشتر زوجین در ازدوا‌ج‌ تجربه می‌کنند، دخالت خانواده‌هاست.

 گاهی اوقات خانواده‌ها از سر دلسوزی و علاقه به فرزند، حرف‌هایی می‌زنند یا رفتارهایی نشان می دهند که باعث  ناراحتی  زوجین می‌شود. نکته ی حائز اهمیت این که خانواده هایی که این ماجرا را می خوانند بدانند  ازدواج و کنارهم قرار گرفتن دونفر از دو خانواده و فرهنگ جدا به خودی خود چالش هایی دارد. پس با صبوری و گذشت باید کمک کنند  به خوبی و در آرامش و خوشی، جوان‌ها زندگی مشترک‌شان را آغاز کنند.

به جوان‌های عزیز هم باید بگوییم  شما دو نفر قرار است باهم زندگی کنید نه با  پدر و مادرتان‌، پس سعی کنید مرزها را با آنها مدیریت کنید و با احترام و محبت ، اجازه دخالت بی جا به آنها ندهید.

 اولویت‌ اصلی یک زوج جوان ، حفظ زندگی مشترک شان است و البته مشورت و نظر خواهی از بزرگترها  در فضایی صمیمانه برای  برخی کارها می تواند  کمک کننده و راهگشا باشد که نباید از نظر دور داشته شود.

نویسنده : غلامرضا تدینی راد

مشاور خانواده : سارا قربان‌زاده

وبگردی