در گفت و گوی رکنا با علیرضا حیدری، کارشناس حوزه آموزش مطرح شد
وزیر آموزش و پرورش تا چه اندازه برای این جایگاه مناسب است؟ /"حساسسازی جامعه" باید جدی گرفته شود + صوت
علیرضا حیدری، کارشناس حوزه آموزش، در گفتوگو با رکنا، وضعیت امروز نظام آموزشی ایران را نه نتیجه «یأس نسل جدید»، بلکه حاصل «فاصله عمیق میان دو نظام ارزشی» دانست و هشدار داد: آموزشوپرورش ایران در حالی در ساختار متمرکز و نگاه سنتی خود منجمد مانده که نسل جدید دیگر مخاطب دیروز نیست. او گفت اگر این نهاد به ضرورت تغییر باور نداشته باشد و دانشگاهها و رسانهها نیز نقشی فعال در نقد و بازنگری آن ایفا نکنند، بحران بیاعتمادی عمومی به آموزش رسمی هر روز عمیقتر خواهد شد.
    
    
    
    
  به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا، فرسودگی، دیگر واژهی دانشگاهی نیست؛ واقعیتی است که هر معلمی آن را لمس میکند. حضور فیزیکی در کلاسها هست،اما روحی نیست. سیاری از معلمان از «خاموشی جمعی» حرف میزنند، سکوتی که میان نیمکتها میپیچد، چون انگیزهای برای رقابت، رؤیا یا آینده باقی نمانده است.
نرخ ترکتحصیل در مقاطع دوم متوسطه طی سه سال گذشته بیش از دو برابر شده است.طبق آخرین آمار رسمی، در سال 1403 930 هزار مورد ترک تحصیل در کشور ثبت شده است. این رقم در مقایسه با سال 1393 که 347 هزار مورد بود، رشدی بیش از دو برابر را نشان میدهد. بهطور متوسط، در ده سال گذشته رشد سالانه نرخ ترک تحصیل در ایران 2.7 درصد بوده است؛ عددی نگرانکننده برای کشوری که بیش از 25 درصد جمعیت آن را نوجوانان تشکیل میدهند.
دانشآموزی در دبیرستان نمونه دولتی منطقه ۵ تهران میگوید:
«خواهرم فوقلیسانس داره و بیکاره. پدرم کارگره. معلم ما میگه درس بخون تا موفق شی، ولی موفق یعنی چی؟ یعنی بمونم و بیکار شم؟»
پدیدهی مهاجرت تحصیلی نوجوانان در سالهای اخیر شدت گرفته است. مشاوران مدارس غیرانتفاعی در شمال تهران از موجی از درخواستها برای مدارس بینالمللی در ترکیه، امارات و ارمنستان خبر میدهند.
مدرسه در ایران امروز، نه فقط نهادی برای آموزش، بلکه بازتابی از بحران اجتماعی و سیاسی است.
در خصوص شرایط آموزش و نگرش دانش آموزان و آینده تحصیل با علی رضا حیدری کارشناس حوزه آموزش گفت و گویی داشتیم که در ادامه می توانید بخوانید.
دانشآموزان با اصل یادگیری مشکل ندارند؛ با نوع آموزش مشکل دارند
خبرنگار: هر سال همزمان با روز دانشآموز، دربارهی مشکلات مدارس و وضعیت تحصیل دانشآموزان صحبت میشود. اما به نظر میرسد این روزها باید با نگاهی تازهتر به موضوع پرداخت. آنچه اکنون در مدارس دیده میشود، چیزی فراتر از مشکلات آموزشی است؛ نوعی فرسودگی تحصیلی و بیانگیزگی که حتی به نگرش دانشآموزان نسبت به آینده نیز سرایت کرده است. بسیاری از نوجوانان دیگر نمیدانند چرا باید درس بخوانند و تحصیل چه نقشی در آیندهی آنها دارد. به نظر شما این وضعیت از کجا ناشی میشود؟ و اگر چنین بحرانی واقعاً وجود دارد، آموزشوپرورش برای مواجهه با آن چه باید بکند؟
علیرضا حیدری، کارشناس حوزه آموزش، در پاسخ به خبرنگار اجتماعی رکنا گفت: «نیاز به پژوهشهای دقیق و میدانی داریم. شاید احساس عمومی ما این باشد که بچهها دچار یأس یا ناامیدی شدهاند، اما باید این برداشت را با دادههای واقعی بسنجیم.
خبرنگار: طبق آمار رسمی آموزشوپرورش، نرخ ترک تحصیل در مقطع متوسطه دوم تقریباً دو برابر شده است. این یعنی دانشآموزان در سنی که به مرحله تصمیمگیری میرسند، ادامهی تحصیل را انتخاب نمیکنند.
علی رضا حیدری  در ادامه افزود:
«من شخصاً ترجیح میدهم به جای واژهی “یأس”، از تعبیر دیگری استفاده کنم؛ به نظر من آنچه امروز در میان نوجوانان دیده میشود، نوعی شکاف در فهم متقابل میان نسل بزرگتر و نسل جدید است. بچهها به زندگی و آیندهشان با زاویهی دید دیگری نگاه میکنند؛ شاید امیدوارانهتر از آنچه ما تصور میکنیم. اما چون ما بهعنوان پدر، مادر یا معلم نمیتوانیم این زاویه دید را درک کنیم، گفتوگو میان ما و آنها به تنش میرسد. ما ارزشها و الگوهای خودمان را عرضه میکنیم، اما آنها دیگر آن را نمیپذیرند. نتیجه، فاصله و گسست است.»
به گفتهی حیدری، این فاصله الزاماً به معنی ناامیدی نوجوانان نیست: «رفتاری که از نگاه ما نشانهی یأس است، در واقع نشاندهندهی تضاد ارزشی میان دو نسل است. ارزشهای ما با ارزشهای آنها متفاوت شده است. وقتی این تضاد شکل میگیرد، طبیعی است که درگیری ایجاد شود و نوجوان که از نظر قدرت اجتماعی در موضع ضعیفتری قرار دارد، در ظاهر شکست بخورد. این شکست ظاهری، خودش را به شکل سرخوردگی یا فاصله گرفتن از مدرسه و خانواده نشان میدهد. اما ریشهی آن، ناامیدی از آینده نیست؛ بلکه نارضایتی از نوع آموزشی است که دیگر پاسخگوی نیازهای او نیست.»
دانش آموزان، با کتابهای درسی، با برنامههای کلیشهای، با روشهای تدریس قدیمی مشکل دارند
او در ادامه تأکید کرد: «دانشآموزان با اصل یادگیری مشکل ندارند؛ با نوع آموزش مشکل دارند. با کتابهای درسی، با برنامههای کلیشهای، با روشهای تدریس قدیمی. نظام آموزشی ما همچنان بر مبنای همان الگوهای دهههای گذشته عمل میکند، در حالیکه مبانی جامعهشناختی آموزش تغییر کرده است. نیازها، دغدغهها و ارزشهای نسل امروز دیگر مثل گذشته نیست. اگر آموزشوپرورش این تغییر را نبیند، نمیتواند با مخاطب خود وارد گفتوگویی سازنده شود.»
هنوز درگیر همان نگاه سنتی و ساختار متمرکز هستیم
خبرنگار: بسیاری از کارشناسان و فعالان آموزشی سالهاست بر ضرورت تغییر در ساختار آموزشوپرورش تأکید میکنند. با وجود همهی این هشدارها، هنوز تحول جدی در نظام آموزشی دیده نمیشود. آیا به نظر شما این تأخیر در تغییر، بحران را عمیقتر نکرده است؟
حیدری پاسخ داد: «من نمیگویم آموزشوپرورش هیچ تغییری نکرده است. تغییراتی بهصورت طبیعی در حال رخ دادن است، اما نه در سطحی که بتواند پاسخگوی نیازهای جدید باشد. تحولات جهانی در حوزهی آموزش با سرعت بسیار زیادی پیش میرود، اما در ایران ما هنوز درگیر همان نگاه سنتی و ساختار متمرکز هستیم. وقتی برنامهریزی آموزشی از بالا و بدون شناخت واقعی از نسل امروز انجام میشود، نتیجه همین میشود که اکنون میبینیم: دانشآموزی که احساس میکند آموزش برای او بیمعناست.»
به نظر میرسد که آموزش و پرورش باور ندارد که باید دچار تغییر شود
علیرضا حیدری در ادامه گفت: سازوکارهایی که بتوانند به اندازه کافی چالاک باشند و خودشان را با شرایط جدید تطبیق دهند، متأسفانه در نظام آموزشی ما وجود ندارد. به اعتقاد من، اصلاحات باید از مبانی اساسی تعلیم و تربیت آغاز شود؛ از برنامههای درسی، از فلسفه آموزش، از شیوه تدریس معلمان و نهایتاً از نحوه شکلگیری فعالیتهای یادگیری در مدارس. تمام این مؤلفهها باید تغییر جهت دهند، تغییر هدف دهند و حتی شکل اجراییشان نیز دگرگون شود. البته در آموزش و پرورش برخی تلاشها و برنامههایی برای اصلاح دیده میشود، اما سرعت این تغییرات بسیار کند است. گاهی اوقات، بهطور شوربختانه، به نظر میرسد که نهاد آموزش و پرورش بهعنوان یک ساختار سازمانی اصلاً باور ندارد که باید دچار تغییر شود. یعنی یا این ضرورت را درک نکرده، یا در مسیر آن به توافق نرسیده است.
دانشگاهها باید نقش فعالتری در نقد و بازنگری آموزش و پرورش داشته باشند
حیدری در توضیح بیشتر افزود: در حال حاضر آموزش و پرورش از تمرکز لازم برخوردار نیست. همهچیز درهم تنیده و پراکنده است؛ بخشی از تصمیمگیریها وا داده شده، بخش دیگری در پیچوخم بوروکراسی گیر کرده و در مجموع، این ساختار توانایی مقابله با بحرانها را از دست داده است. بخشی از این مسئله البته به عهده افکار عمومی است و بخشی دیگر بر دوش دانشگاهها و نهادهای علمی.
به علی رضا حیدری دانشگاهها باید نقش فعالتری در نقد و بازنگری آموزش و پرورش داشته باشند، اما در حال حاضر این ارتباط به درستی شکل نگرفته است.
ما به تربیت بیتوجهیم. این بیتوجهی دامنگیر دانشگاهها نیز هست
حیدری تأکید کرد: «در همه جای دنیا، دانشگاهها آموزش و پرورش را مورد بررسی، نقد و تحلیل قرار میدهند. این توجه یک اصل است. همانطور که مرحوم دکتر علی شریعتمداری، پدر تعلیم و تربیت ایران، همواره میگفتند: ما به تربیت بیتوجهیم. این بیتوجهی دامنگیر دانشگاهها نیز هست. دانشگاهها خوراک فکری کافی برای نقد، بررسی، اصلاح و پیشنهاد به آموزش و پرورش ارائه نمیدهند و از آن سو، آموزش و پرورش هم در نوعی جمود فکری گرفتار شده است. نتیجه این میشود که هر دو طرف، ناآگاهانه، در شکلگیری همین وضعیتی که امروز میبینیم سهیماند.»
خبرنگار: بخشی از مسئله شاید احساسی باشد، اما بخش دیگری به دادهها و مستندات مربوط است. ما در سالهای اخیر شاهد پدیدهای نگرانکننده در میان اقشار متمول جامعه هستیم؛ خانوادههایی که فرزندان خود را از مدارس ایرانی خارج کرده و در مدارس آنلاین خارجی ثبتنام میکنند. این مسئله، بهروشنی یک زنگ خطر است. از سوی دیگر، با پدیده مهاجرت کودکان روبهرو هستیم؛ یعنی خانوادههایی که فرزندشان در ایران متولد میشود، اما تربیت و آموزش او را به کشوری دیگر میسپارند. رسانهها بارها به این موضوع پرداختهاند و آموزش و پرورش هم از این تحولات بیخبر نیست، اما همچنان بر همان روند قبلی پافشاری میکند.
رسانهها و دانشگاهها باید کاری کنند که آموزش و پرورش احساس مسئولیت و پاسخگویی داشته باشد
در پاسخ به این نکته، علیرضا حیدری گفت: « رسانهها و دانشگاهها باید کاری کنند که آموزش و پرورش اهمیت واقعی این موضوعات را درک کند و احساس مسئولیت و پاسخگویی داشته باشد. آموزش و پرورش در ایران، متأسفانه، شبیه والدینی عمل میکند که چون خود را صاحب فرزند میدانند، تصور میکنند مجازند هر کاری دلشان خواست انجام دهند. در حالی که چنین نیست. در جهان مدرن، همه باید پاسخگو باشند؛ پدر و مادر، معلم، مدیر مدرسه و در نهایت، خود نهاد آموزش و پرورش. این حق جامعه است که بپرسد چرا این وضعیت به وجود آمده و چرا این روند ادامه دارد.»
او تأکید کرد که گفتوگو، نقد، بررسی و پرسشگری باید از سوی رسانهها، دانشگاهیان و افکار عمومی ادامه پیدا کند تا این نهاد از رکود خارج شود. به گفتهی او، «مسئله فقط نقد نیست، بلکه باید از نقد به سمت کمک و اصلاح حرکت کرد. اگر آموزش و پرورش توان یا تمایل تغییر ندارد، باید از بیرون، از سمت جامعهی علمی و رسانهای، این توان به آن تزریق شود.»
وزیر آموزش و پرورش فعلی تا چه اندازه برای این جایگاه مناسب است؟
علیرضا حیدری، کارشناس حوزه آموزش، در بخش پایانی سخنان خود گفت:«سؤال اصلی این است که وزیر آموزش و پرورش فعلی تا چه اندازه برای این جایگاه مناسب است؟ واقعاً چقدر از وزارت و از مفهوم واقعی آموزش و پرورش میداند؟ از منظر علمی و تجربی در چه سطحی قرار دارد؟ وقتی به بدنه نظام آموزشی نگاه میکنیم، تا پایینترین سطوح، مثلاً معلمی که در یک روستای دورافتاده مشغول تدریس است، باید پرسید او چه میزان آموزش دیده؟ چقدر به ابزارهای روز مجهز شده؟ تا چه اندازه از او حمایت شده و چقدر میتواند پاسخگوی نیازهای دانشآموزان امروز باشد؟»
او با تأکید بر اینکه نبود تعادل میان ساختار تصمیمگیری و واقعیت میدانی مدارس منجر به بحران شده است، افزود:«وقتی این تعادل وجود ندارد، طبیعی است که مردم، که به رشد فرزندانشان اهمیت میدهند، به دنبال راهحلهای جایگزین میروند. وقتی آموزش رسمی پاسخگو نیست، خانوادهها هم به سراغ مسیرهای دیگر میروند. این اتفاق، اتفاقی بسیار خطرناک است؛ چون در واقع به معنی از دست رفتن اعتماد عمومی به نظام آموزشی کشور است، و متأسفانه، همه نسبت به آن بیتوجهاند.»
تمام مسائل ما در کشور خلاصه شده در آب و نان و قیمت گوجهفرنگی،آموزش اولویتها ندارد
حیدری ادامه داد:«تمام مسائل ما در کشور خلاصه شده در آب و نان و قیمت گوجهفرنگی و تخممرغ و گوشت! اما واقعاً مسئله آموزش، تربیت، و آینده فرزندانمان کجای این اولویتها قرار گرفته است؟ از دولت گرفته تا مردم، آموزش در پایینترین درجه اهمیت است. حتی در سطح جامعه، شاید ده میلیون نفر هم نباشند که نسبت به وضعیت آموزش و تربیت در کشور حساس باشند. این فاجعه است.»
"حساسسازی" باید جدی گرفته شود
او در پایان با لحنی هشدارآمیز گفت:«ما باید جامعه را نسبت به آموزش حساس کنیم. "حساسسازی" اصطلاحی است که واقعاً باید جدی گرفته شود. یعنی باید جامعه را به سمت حساس شدن و مطالبهگری در حوزه آموزش سوق دهیم. این کار، به باور من، از مسئولیتهای مغفول مانده در کشور است و بیش از همه بر دوش رسانهها و دانشگاههاست. هر کدام باید در چارچوب کار خود این وظیفه را برعهده بگیرند؛ رسانهها با آگاهیبخشی، دانشگاهها با تحلیل و نقد علمی. مردم باید نسبت به آموزش و تربیت، طلبکار باشند؛ باید احساس کنند که لازم است مداخله کنند، پاسخ بخواهند، مطالبه کنند و نسبت به آینده آموزشی کشور بیتفاوت نباشند.»
        
ارسال نظر