عزیز دردانه‌ی آذربایجان ایران مُرد/ دریاچه ارومیه؛ حوضچه فصلی شده است!

به گزارش خبرنگار اجتماعی رکناَ، دریاچه ارومیه، یکی از نمادهای زیستی ایران و بزرگ‌ترین دریاچه شور خاورمیانه، به مرز پایان رسیده است. امروز نه تنها صدای فلامینگوها در میان امواج شور آن شنیده نمی‌شود، بلکه سکوت مرگ‌آور شوره‌زارهای ترک‌خورده، روایت‌گر آخرین نفس‌های پیکر بی‌جان دریاچه است.

مدیرکل محیط‌زیست آذربایجان غربی صراحتاً اعلام کرده است که در بخش شمالی دریاچه دیگر چیزی از آب باقی نمانده، تنها لایه‌ای نازک و پراکنده با ضخامت چند سانتی‌متر که در واقع، می‌توان آن را هم جزو «آب» محسوب نکرد. حالا با اطمینان می‌توان گفت: دریاچه ارومیه خشک شد.

اما این فاجعه تنها یک مرگ محیط‌زیستی نیست. با خشک‌شدن دریاچه، یک زنجیره مرگ و مهاجرت و فروپاشی اقتصادی در شهرهای اطراف آغاز خواهد شد. ده‌ها شهر و صدها روستا در آذربایجان غربی و شرقی، در مسیر مستقیم پیامدهای این فاجعه قرار دارند.

ارومیه، سلماس، تبریز، نقده، میاندوآب، آذرشهر، بناب، شبستر، ملکان و ده‌ها منطقه روستایی دیگر. چیزی که این شهرها را تهدید می‌کند، فقط بی‌آبی نیست؛ بلکه توفان نمک، زمین‌های شور و کشاورزی نابودشده، نابودی سفره‌های زیرزمینی، بیکاری گسترده، گسترش بیماری‌های تنفسی و در نهایت، مهاجرت‌های اجباری است.

دریاچه‌ای که دیگر نیست، روستاهایی که دیگر نخواهند ماند

اگر دریاچه ارومیه به‌طور کامل خشک شود  (و اکنون بنا بر گفته‌ی مقامات محیط زیست، تنها چند هفته با آن فاصله داریم) هزاران هکتار از زمین‌های کشاورزی اطراف به خاک سفید و سمی تبدیل خواهند شد.

نمکِ برجای‌مانده در بستر دریاچه، با نخستین بادهای پاییزی به شکل توفان‌های نمکی به شهرها و روستاهای اطراف حمله‌ور خواهد شد. شبیه آنچه سال‌ها پیش در آرال دیدیم، حالا در آذربایجان شرقی و غربی هم رخ خواهد داد.

روستاهایی مانند "گوگ‌تپه"، "بدرلو"، "آق‌زیارت"، "تازه‌کند"، "چملی"، "شرفخانه"، و ده‌ها روستای کشاورزمحور، اولین قربانیان این فاجعه‌اند. کشت گندم، سیب، انگور و آلبالو که در منطقه رونق داشت، با شور شدن خاک از بین خواهد رفت. آب‌های زیرزمینی با جذب نمک، به مرور غیرقابل استفاده خواهند شد. آب شرب شهرهای بزرگ مانند ارومیه و تبریز نیز در معرض تهدید جدی قرار می‌گیرد.

از سکوت کارشناسان سابق تا فرافکنی مدیران امروز

استاندار آذربایجان غربی اخیراً گفته بود کسانی که به تغییر ساختار ستاد احیای دریاچه ارومیه اعتراض دارند، همان‌هایی هستند که سال‌ها در این ستاد مسئولیت داشتند و کاری نکردند. اما آیا فرافکنی، جای پاسخگویی را گرفته است؟ مردم ساکن در حاشیه‌ی دریاچه، کسانی هستند که هر تابستان با دست‌های پینه‌بسته تلاش کردند با شوری آب و ترک‌خوردگی زمین بجنگند. آن‌ها مستحق پاسخ صریح‌اند.

از سال ۱۳۹۲ با تشکیل ستاد احیای دریاچه، میلیاردها تومان بودجه در قالب پروژه‌های انتقال آب، حوضه‌بندی، رهاسازی آب سدها و محدود کردن کشاورزی صرف شد. اما حالا، نه‌تنها آن اقدامات نتیجه نداد، بلکه بدنه دریاچه از یک اکوسیستم دائمی، به یک حوضچه‌ی فصلی تبدیل شده است که تنها در زمستان و بهار، آن‌هم اگر بارندگی مناسبی باشد، کمی آب در آن جمع می‌شود و با نخستین گرمای تابستان، تبخیر می‌شود و می‌میرد.

چرا دریاچه ارومیه خشک شد؟ پاسخ، ساده و ویرانگر است

کارشناسان محیط زیست سال‌ها هشدار دادند: سدسازی بی‌رویه بر رودخانه‌های تغذیه‌کننده دریاچه، برداشت بی‌رویه از منابع زیرزمینی، توسعه‌ی بی‌برنامه‌ی کشاورزی و از همه بدتر، بی‌اعتنایی دولت‌ها به هشدارهای علمی. از رودخانه‌های زرینه‌رود، سیمینه‌رود، گدار، مهابادچای و باراندوزچای دیگر رمقی باقی نمانده، چراکه سدها مسیر طبیعی‌شان را قطع کرده‌اند.

در حالی که از سال ۱۳۵۰ تا امروز، متوسط دمای منطقه‌ی ارومیه حدود ۱.۵ درجه بالا رفته، تبخیر دو برابر شده و در عوض ورودی آب به دریاچه نصف شده است. چگونه می‌توان چنین فاجعه‌ای را تنها به گردن «خشکسالی» انداخت، وقتی داده‌های رسمی نشان می‌دهند که ۹۵ درصد منابع آبی کشور در کشاورزی مصرف می‌شود و آذربایجان غربی یکی از پرمصرف‌ترین استان‌ها در این زمینه است؟

پایان دریاچه، آغاز فاجعه انسانی

وقتی دریاچه ارومیه خشک شود (و این اتفاق، طبق شواهد محیط‌زیستی، دیگر رخ داده ) سونامی نمک آغاز می‌شود. مردم ارومیه، تبریز و ده‌ها شهر دیگر، درگیر بیماری‌های تنفسی خواهند شد. کودکان آسم خواهند گرفت، سالمندان زمین‌گیر می‌شوند، و خانواده‌ها یکی پس از دیگری مجبور به ترک خانه‌هایشان می‌شوند.

دریاچه ارومیه مرده است؛ اما سوال اصلی باقی‌ست: چه کسانی مسئول‌اند؟ آن‌هایی که نشستند، سند نوشتند، بودجه خرج کردند و وعده‌های کاغذی دادند. آن‌هایی که سد ساختند، بدون پیوست زیست‌محیطی. آن‌هایی که کشاورزی سنتی را تشویق کردند، بدون توجه به منابع. و آن‌هایی که امروز، به جای پاسخگویی، دیگران را متهم می‌کنند.

ما تنها دریاچه‌ شور ایران را از دست دادیم. اما این فقط یک دریاچه نبود؛ بخشی از هویت، تاریخ، جغرافیا و معیشت شمال‌غرب ایران بود. حالا دیگر دیر است. دریاچه ارومیه، همان‌طور که دکتر جباری گفت، دیگر فقط یک شوره‌زار است؛ زخم باز زمین، که تا سال‌ها، مرهمی نخواهد یافت.

 

اخبار تاپ حوادث

وبگردی