دق کردن زن جوان در دعوای شوهرش! / دخترک: مامان بیدار شو!
حوادث رکنا: زن جوان بعد از دعوای زناشویی با شوهرش به مرگ تلخی فرورفت.
آخرین جدال بین این زن و مرد مرگ تلخ زن را رقم زد.
با هم از خانه بیرون زده بودند. مثل هر روز میخواستند به طرف ادارهشان بروند، اما در بین راه وقتی مرد شروع به شکایت از زندگی کرده بود، برای یک لحظه دنیا جلوی چشمانش تیره و تار شده بود. باورش سخت بود که اینطور بشنود. به خودش و تمام کارهایی که برای مرد انجام داده بود، فکر کرد.
برای یک لحظه تمام وجودش پر از تنهایی شده بود. نمیدانست با خشمی که در وجودش طغیان میکرد چکار کند.
از ماشین که پیاده شد با سختی خود را به پشت میز کارش رساند و در حالی که وانمود میکرد هیچ اتفاقی نیفتاده است، مشغول کار شد. از تمام اتفاقاتی که در اطرافش افتاد، بیخبر بود. اصلا نمیخواست به هیچچیز فکر کند. درد شدیدی در قفسه سینهاش حس میکرد، ولی سعی میکرد به روی خودش نیاورد.
غروب بود. دیرتر از همیشه به طرف خانهاش راه افتاد. برای رفتن انگیزهای نداشت. فکر میکرد لایق شنیدن این حرفها نبوده است.
زن جوان بعد از دعوای با شوهرش دق کرد و مرد
مرد مثل همیشه کنار تلویزیون نشسته بود و در حال خوردن میوه بود. به آشپزخانه رفته بود، به یاد حرفهای مرد افتاده بود:
- تو در زندگی من چکار کردهای، جز اینکه فقط غذا پختهای؟
شام را روی میز گذاشت، دفتر دخترش را امضا کرد و به اتاقخوابش وارد شد. درد درون قفسه سینهاش شدیدتر شده بود. علاقهای به همصحبتی با مرد نداشت، میدانست این درد، درد حرفهای اوست. روی تخت دراز کشید و آرام به خواب رفت.
صبح وقتی دخترک بالای سرش رفته بود، نتوانسته بود مادر را از خواب بیدار کند.
با دلخوری به طرف پدرش رفته بود:
- مامان بلند نمیشه تا مدرسه من دیر شه. مرد هر چه زن را صدا کرده بود، جوابی نشنیده بود. زن برای همیشه در خواب رفته بود.آخرین قیمت های بازار ایران را اینجا کلیک کنید.
ارسال نظر