حسادت مرد بیوه به رابطه دخترش! / غزاله 15 ساله در کلانتری چه گفت؟

به گزارش رکنا، چندی پیش مردی 45 ساله به نام «مهیار» پیش پلیس رفت و ادعا کرد دختر 15 ساله‌اش خانه‌شان را ترک کرده و دیگر بازنگشته است.

این پدر نگران وقتی در برابر مامور پلیس ایستاد، گفت: «غزاله» از وقتی مادرش به خاطر سرطان درگذشت، گوشه‌گیر شد. با هیچکس رفت و آمد نداشت و من همیشه از اینکه تنهاست، احساس خطر می‌کردم.

وی افزود: از آنجایی که غزاله یکی‌ یکدانه بود و من همجنس او نبودم، احساس کردم نیاز است ازدواج کنم و یکی از جنس خودش او را تربیت کند، از این رو با یکی از همکارانم که وی مطلقه بود و طعم شکست را چشیده بود، ازدواج کردم.

رویا  ابتدا زن خیلی خوبی بود، اما ناگهان رفتارش عوض شد. غزاله که از همان ابتدا روی خوشی به نامادری‌اش نشان نداده بود، انگار به او آلرژی داشته باشد، مرتب حالش خراب می‌شد. من که سرنوشت تنها بچه‌ام خیلی مهم‌تر از خواسته‌های خودم بود، به رویا اعتراض کردم و کار تا جایی کشید که نامادری غزاله به حالت قهر خانه‌ام را ترک کرد و در آینده نزدیک او را طلاق خواهم داد.

مهیار آهی کشید و گفت: خودم خیلی تنها هستم، اما تصور می‌کردم غزاله در نبود نامادری‌اش رفتار بهتری داشته باشد، اما باز اشتباه کردم. او بدتر شده بود. از لحاظ درسی ضعیف و ضعیف‌تر می‌شد. ابتدا فکر کردم نکند با پسری دوست شده باشد. چندباری تعقیبش کردم. موبایلش را مرتب پنهانی چک می‌کردم و لابه‌لای کیف و کمدش را می‌گشتم، اما هیچ اثری از وجود یک پسر پیدا نکردم، حتی متوجه شدم دخترم در مسیر مدرسه تنهاست و انگار با هم‌مدرسه‌ای‌هایش نیز رابطه خوبی ندارد.

او را نزد مشاور بردم و آنجا به من گفتند مقصر من هستم. باور نمی‌کردم. من با غزاله مهربان بودم، حتی نامادری‌اش را از خانه بیرون انداختم، اما مشاور که بعدها فهمیدم از دوستان رویا است، مرتب می‌گفت این زن باید به خانه برگردد، چرا که تاثیر خوبی در اخلاق دخترم خواهد گذاشت. فهمیدم دسیسه است و دیگر نزد مشاور نرفتم.

پدر دختر گمشده گفت: وقتی غزاله از مدرسه به خانه برگشت، او را دیدم. با هم ناهار خوردیم و سر یک مساله جزئی دعوایمان شد، بعد من بیرون رفتم. وقتی برگشتم، دیدم غزاله در خانه نیست. نگران شدم و همه جا را گشتم. هیچ اثری از او نبود. وسایل و پول‌هایش را برداشته و رفته است. تا شب همه جا را دنبالش جست‌وجو کردم، اما نبود. دوستی نداشت که به آنجا برود. هیچ یادداشتی هم ننوشته و موبایلش هم خاموش است.

فرار از خانه

کارآگاهان با شنیدن ادعاهای پدر غزاله مهم‌ترین فرضیه را فرار این دختر از خانه دانستند و به جست‌وجوهای تخصصی دست زدند.

در تحقیق از هم‌مدرسه‌ای‌های دختر گمشده مشخص شد او برخلاف ادعاهای پدرش در مدرسه بسیار شاد بوده است. یکی از دوستان غزاله که «سمیه» نام دارد، به افسر تحقیق گفت: غزاله دختری باهوش و مهربان بود. مرگ مادرش خیلی او را افسرده کرد تا اینکه پدرش دوباره ازدواج کرد و خودم شاهد بودم که غزاله از این رو به آن رو شد.

وی افزود: دوستم خیلی کم‌حرف بود و مسائل زیادی از زندگی‌اش نمی‌دانم، اما رفتارش نشان می‌داد حالش بهتر است تا اینکه از مدتی پیش باز هم به هم ریخت. هر چه می‌پرسیدیم چی شده است، سکوت می‌کرد.

سمیه گفت: آخرین‌باری که او را دیدم، حوصله نداشت و مرتب از پدرش ابراز ناراحتی می‌کرد. دختری تودار بود و عجیب این‌بار گلایه‌هایی باورنکردنی داشت. انگار پدرش با او و نامادری‌اش رفتار خوبی نداشت تا جایی که نامادری به حالت قهر آنجا را ترک کرده بود و غزاله می‌گفت خیلی احساس تنهایی می‌کند.

کارآگاهان که هیچ سرنخی از غزاله به دست نیاورده بودند و می‌دیدند پدر این دختر واقعیت‌ها را نمی‌گوید و مدام سعی دارد کارهای خودش را توجیه کند، به ردیابی‌های اطلاعاتی پرداختند با این تصور که دختر نوجوان در فضای بی‌عاطفگی خانه‌شان با پسری آشنا شده است و شاید فریب خورده و راه بازگشتی ندارد.

این شاخه علمی مشخص کرد غزاله با هیچ ناشناسی تماس تلفنی یا ارسال پیامکی نداشته و آخرین تماس‌هایش با زنی به نام رویا که همان نامادری‌اش بوده، است و احتمال دارد این زن در جریان سرنوشت دختر گم شده باشد.

پناهگاه پر از عشق

رویا از سوی کارآگاهان به مقر پلیس احضار شد. این زن وقتی شنید پلیس در جست‌وجوی غزاله است، ادعا کرد اطلاعی از دختر ناتنی‌اش ندارد و این دروغ باعث شد ماموران سرنخ‌های خود را روی میز بگذارند.

نامادری غزاله که شوکه شده بود، سر به زیر انداخت و گفت: وقتی به آگاهی می‌آمدم، به غزاله قول دادم حرفی نزنم، به خاطر همین دروغ گفتم و حالا غزاله در خانه من است.

وی افزود: وقتی مهیار همسرش را از دست داد، همه در محل کار ناراحت شدیم. می‌دیدیم روحیه‌اش آشفته است. از سوی دیگر من نیز زن تنهایی بودم و به پیشنهاد دو تن از همکارانم با هم ازدواج کردیم. روزهای نخست خیلی خوب بود. غزاله به راحتی مرا پذیرفت و به خاطر مودب بودن این دختر عهد کردم برایش مادری کنم.

رویا ادامه داد: من و غزاله رابطه خیلی صمیمانه‌ای داشتیم و نه‌تنها من مادری می‌کردم، بلکه غزاله هم مهربانی دخترانه داشت. با هم خیلی خوب بودیم، چون من قادر به مادر شدن نبودم و به خاطر همین از شوهرم طلاق گرفته بودم. او را مانند بچه خودم می‌دانم، اما شوهرم رفتارهای خوبی نداشت. مدام مرا با همسر قبلی‌اش مقایسه می‌کرد. بارها خواسته بودم دست از این رفتارش بردارد، اما نمی‌شد. غزاله سمت من بود و می‌گفت پدرش نباید این رفتارها را انجام بدهد.

رویا گفت: شوهرم به رابطه من و غزاله حسودی می‌کرد. بارها خودم دیدم و شنیدم که مدام به دخترش می‌گوید هیچکس نمی‌تواند جای مادرش را بگیرد. راست هم می‌گفت، اما من چنین قصدی نداشتم. من تنها می‌خواستم مادری کنم و غزاله در آرامش زندگی کند. دوام نیاوردم و به حالت قهر خانه‌مان را ترک کرده و نزد پدر و مادرم رفتم، چون خودم کار می‌کنم هیچ مشکلی از این بابت نداشتم که به تنهایی زندگی کنم. عجیب اینه شوهرم اصلا سراغم نیامد، اما هر روز با غزاله در تماس بودم و می‌دیدم در چه تنگنای عاطفی‌ای گرفتار شده است. وقتی گفت می‌خواهد فرار کند، کلی حرف زدم. یک ماهی توانستم راضی‌اش کنم تا اینکه آخرین‌بار زنگ زد و گفت که فرار کرده است و جایی ندارد. التماس کردم اشتباه کرده و به خانه برگردد. نپذیرفت. گفتم از درس می‌افتی، باز نپذیرفت و خواهش کردم به خانه پدری من بیاید. قول گرفت به کسی حرف نزنم، پذیرفتم و آمد. در این مدت نیز او را نزد مشاور برده‌ام، اما پدرش هم باید نزد مشاور بیاید.

گریه‌های دختر فراری

با اعترافات تلخ نامادری، کارآگاهان بلافاصله غزاله را در خانه وی پیدا کردند. این دختر نوجوان گفت: پدرم بیمار است و نمی‌پذیرد باید به مشاوره برود. او زندگی من و نامادری‌ام را سیاه کرده است. روزی نیست که بخندد و حالا به رویا خانم پناه برده‌ام. پدرم مرا نه کتک می‌زند و نه اذیتم می‌کند، او رفتارهایش عجیب است و خانه را برایم پرتوهم کرده است. حاضر نیستم نزد پدرم برگردم، مگر اینکه با هم نزد مشاور برویم و نامادری‌ام نیز نزد ما برگردد.

وقتی مهیار نیز در مقر پلیس حاضر شد، دختر فراری با گریه به او گفت باید شروط وی را بپذیرد و هر سه با هم زندگی کنند.

پدر غزاله که می‌دید برخی از دروغ‌پردازی‌هایش لو رفته است، گفت: از اینکه رویا پناه خوبی برای دخترم است، خوشحالم. شاید علاقه بیش از حد من به همسر اولم باعث شده دخترم و رویا را اذیت کنم. قول می‌دهم نزد مشاور بروم و زندگی خوبی را برای هر دوی اینها فراهم کنم. راستش را بخواهید همسر اولم را در خواب دیدم، او از دستم ناراحت بود، حتما می‌داند اشتباه می‌کنم.