رکنا گزارش می دهد
تماشای انیمیشن «یوز»؛ نه تنها نجاتگر و کمک کننده نیست که میتواند خطرناک باشد !
رکنا، اکران تازهترین انیمیشن «یوز» میتوانست فرصتی برای فرهنگسازی محیطزیستی و آشنایی کودکان با مسئولیت تاریخیشان نسبت به گونهای در آستانه نابودی باشد. اما فیلم، به جای روایت حقیقت فاجعه و عوامل واقعی انقراض، مقصر اصلی را به «مردم و شکارچیان» محدود میکند و نقش جادهها، معادن، طرحهای عمرانی، بیآبی گسترده و سوءمدیریت سیستماتیک در نابودی زیستگاهها را پاک میکند؛ تجربهای که نه نجاتبخش است و نه هشداردهنده، بلکه سیاست و پروپاگاندا را جایگزین حقیقت کرده است.

به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا، اکران سینمایی انیمیشن تازهمنتشرشده «یوز» در نگاه نخست میتوانست نشانهای امیدوارکننده از آغاز مسیری درست در فرهنگسازی محیطزیستی باشد؛ اثری برای ستایش یکی از آخرین بازماندگان حیاتوحش ایران و آشناکردن کودکان با مسئولیتی که در قبال گونهای در آستانه نابودی بر دوش دارند. اما آنچه روی پرده سینما دیده میشود، نه روایت یک تراژدی طبیعی، بلکه به نظر روایتی «سفارشی» است برای تطهیر مقصران اصلی. حتی به نظر میرسد سازندگان از کنار کارشناسان محیط زیست حتی عبور هم نکردهاند، و همین فقدان مشاوره تخصصی باعث شده روایت علمی و مستندانه به یک کلیشه ساده و غیرآموزنده تبدیل شود.
مخاطب با شنیدن نام «یوز» انتظار دارد با اثری مواجه شود که مطالبهگر باشد؛ فیلمی که توضیح دهد چگونه در سرزمینی به وسعت ایران، تعداد یوزهای وحشی از انگشتان دو دست فراتر نمیرود و به کودک بیاموزد که چگونه از چند یوزپلنگی که باقی ماندهاند، نگهداری کنند. اما از نظر سینمایی، حتی ریتم داستان و ساختار روایت هم کمکی به این هدف نمیکنند؛ داستان با جهشهای ناگهانی و ناپیوستگیهای منطقی بین سکانسها، توانایی ایجاد همذاتپنداری با یوزها را از بین برده است.
بااینحال سازندگان ترجیح دادهاند سادهترین پرسشها را سانسور کنند و تمام بحران را به گردن «مردم» و «شکارچیان» بیندازند؛ گویی آنهمه جاده، معدن، پروژه عمرانی، خشکسالی و سوءمدیریت که زیستگاهها را تکهتکه کرد و طعمهها را نابود ساخت، اصلاً وجود نداشته است و کودک و نوجوان را به مسیر مطالبهگری و آگاهی نمیکشاند. از منظر نقد تصویری، طراحی صحنهها نیز این تحریف را تشدید میکند: زیستگاهها به گونهای کارتونی و خوشآبوهوا نمایش داده شدهاند که هیچ تناسبی با بیابان خشک و تهی از منابع طبیعی واقعی ندارند.
سالهاست حوالی «روز یوزپلنگ ایرانی» رسانهها تنها یک خبر تکراری منتشر میکنند: «یک یوز دیده شد!» در حالی که دیدن یک جانور در بیابان نه افتخار ملی است و نه سند موفقیت؛ بلکه سند شکست است. شکست سیستمی که در زنده نگهداشتن معدود یوزهای باقیمانده هیچ نقشی نداشته اما در رساندن آنها به مرحله مرگ صدها یوز طی دهههای گذشته نقش اول را ایفا کرده است. همان نهادهایی که با جادهسازیهای بیضابطه، مدیریت نادرست منابع آب و بیتفاوتی نسبت به تصادفهای پیدرپی در محور عباسآباد ـ میامی، گونه را به مرز انقراض رساندهاند، امروز پشت نقاب «فرهنگسازی» پنهان میشوند.
در انیمیشن «یوز» حتی اشارهای ساده به ریشههای واقعی انقراض وجود ندارد؛ نه سخنی از تخریب زیستگاههاست، نه از کاهش طعمهها، نه از تصادفات جادهای. از نظر نقد فیلمنامه، داستان فاقد عمق است و شخصیت یوز تنها به یک نماد ساده تقلیل یافته، بدون هیچ پیچیدگی رفتاری یا محیطی که بتواند مخاطب را درگیر کند. در حالی که حتی بسیاری از شکارچیان محلی امروز بیش از گذشته متوجه ارزش این گونه شدهاند، فیلمسازان همچنان در سادهترین کلیشه ممکن ماندهاند: «یوزها را مردم میکشند!» انگار نه انگار همین مردم سالهاست با بطری آب و کف دستشان از تولههای گرفتار در بیابان مراقبت کردهاند.
فیلم به کمآبی منطقه اشاره نمیکند؛ کمآبیای که ناشی از مدیریت نادرست منابع آب در سطوح بالای مدیریتی است و حیوان و انسان این سرزمین را در شرایط مرگبار قرار داده است. در عوض، محل زیستگاه یوز به شکل یک نقطه خوشآبوهوا با رودها و نهرهای جاری نشان داده میشود، که اطلاعات نادرست و گمراهکنندهای به کودکان منتقل میکند. از منظر کارگردانی محیطزیستی، این تصویرسازی ناهماهنگ و غیرواقعگرایانه، هدف آموزشی فیلم را خنثی کرده است.
تأسفبارتر اینکه فیلم حتی از کمترین ظرفیت خود برای هشداردهی هم استفاده نکرده است. کافی بود در یکی از سکانسها یوز در حاشیه جاده عباسآباد به میامی بایستد و کودکی از والدینش بخواهد «آهستهتر برانند». همین یک جمله میتوانست جان یوز بعدی را نجات دهد، اما ظاهراً جان این حیوان حتی در حد یک دیالوگ سهثانیهای هم در اولویت نبوده است. از نظر نقد صدابرداری و موسیقی، سکوت یا موسیقی بیروح در این سکانسها، پیام اضطراری یا تنش محیطی را منتقل نمیکند و مخاطب را نسبت به بحران بیتفاوت میسازد.
در عوض، سیاست بهخوبی در فیلم جا گرفته است. اثری که باید روایتگر یک فاجعه زیستمحیطی باشد، ناگهان به تقابل کارتونی ایران و آمریکا تبدیل میشود. یوز، بهجای آنکه نماد یک گونه در حال انقراض باشد، به قهرمان ایدئولوژیک بدل میشود که از «غرب پلید» میگریزد تا در خاک ایران به «اصل و نسب» خود بازگردد. در چنین وضعیتی مخاطب دیگر با سینمای محیطزیستی طرف نیست، بلکه با پروپاگاندایی روبهروست که نقاب حیوانات به چهره زده است. نقد انیمیشنشناسی نیز نشان میدهد که شخصیتپردازی یوز کاملاً تکبعدی است و تعامل او با محیط و سایر گونهها فاقد واقعگرایی و جذابیت است.
در نهایت باید صریح گفت: «یوز» نهتنها کمکی به نجات این گونه نمیکند، بلکه خطرناک است؛ زیرا با پنهانکردن واقعیتها و تطهیر عاملان بحران، روند عادیسازی انقراض را تسریع میکند. و چه تلخ که حتی آخرین بازماندههای یوز ایرانی نیز از بازیهای سیاسی در امان نماندهاند.
ارسال نظر