این جوان به تشریح سرگذشت خود پرداخت و با ابراز پشیمانی از خلافکاری‌هایش گفت: اهل یکی از شهرهای اطراف مشهد هستم اما از سال ها قبل در بولوار طبرسی شمالی ساکن شدیم. پدرم سرایدار بود و با دسترنج خود هزینه های ما را تامین می کرد. وقتی در رشته حسابداری دیپلم گرفتم عازم خدمت سربازی شدم اگرچه قبل از رفتن به سربازی در تعطیلات تابستانی به شغل سنگ کاری مشغول بودم ولی بعد از پایان خدمت سربازی در یک فروشگاه لباس مشغول کار شدم تا این که دختر همسایه نظرم را به خودش جلب کرد. این گونه بود که حدود یک سال قبل پای سفره عقد نشستم و با آن دختر ازدواج کردم. اهل سیگار و دود نبودم اما با دوستانم گاهی مشروبات الکلی می نوشیدم. در واقع جوانی رفیق باز بودم تا این که اوایل خرداد امسال حادثه ای رخ داد و مسیر زندگی ام تغییر کرد. آن شب به همراه یکی از دوستانم که «میلاد» نام دارد، در حالی که هرکدام از ما قمه ای در دست داشتیم، به منزل سه طبقه ای رفتیم که زن معروف به خاله آدرس آن جا را به ما داده بود. در آن منزل باید زن جوانی به نام «مهلا» را می دیدیم ولی به دلیل این که پولی در بساط نداشتیم با ساکنان ساختمان درگیر شدیم که در این میان جوان 30 ساله ای به نام رضا تهرانی با ضربات چاقوی دوستم به قتل رسید و من هم که در این درگیری شرکت داشتم به اتهام مشارکت در قتل با صدور دستوری از سوی قاضی میرزایی دستگیر و روانه زندان شدم. هشت ماه از عمرم را پشت میله های زندان گذراندم و در این مدت فقط ستون «در امتداد تاریکی» روزنامه خراسان را می خواندم. بالاخره وقتی مشخص شد که ضربات کشنده را میلاد بر پیکر رضا فرود آورده است، من تا زمان رسیدگی به پرونده ام در دادگاه و با سپردن وثیقه سنگین آزاد شدم اما وقتی به خانه بازگشتم درحالی که چند ساعت بیشتر از آزادی ام نمی گذشت، شنیدم که فردی در اطراف محل سکونتم حرف های ناشایستی را پشت سرم گفته است و ماجرای عشق و عاشقی در میان است درحالی که از شنیدن این حرف ها به شدت عصبانی شده بودم با یکی از دوستانم مقداری مشروب مصرف کردیم. درحالی که حالت طبیعی نداشتم سوار بر موتورسیکلتی شدم که دوستم راکب آن بود. با یکدیگر عازم خیابان طباطبایی در بولوار طبرسی شمالی شدیم. شب از نیمه گذشته بود که من با شمشیر ابتدا به سراغ فردی رفتم که با او مشکل شخصی داشتم اما او را ندیدم به همین دلیل همه خودروهایی را که در آن خیابان و یک خیابان دیگر پارک بودند با ضربات هولناک شمشیر تخریب کردم در حالی که هیچ کس در آن وقت شب جرئت بیرون آمدم از منزلش را نداشت. حالا هم اگر روزی از زندان آزاد شوم اول دور رفیق بازی را خط می کشم و ...برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

کدخبر: 455727 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟