به گزارش گروه حوادث Accidents رکنا، از آنجا که طی این چند روز، تماسی در رابطه با کودک‌ربایی گرفته نشده بود، احتمال گروگانگیری خیلی ضعیف می‌نمود. با این حال، تحقیقات را روی شاخه‌ها و فرضیه‌های مختلف درخصوص علت ناپدید شدن پسربچه ادامه دادیم.

چهار روز، زمان زیادی بود و احتمال می‌رفت در این مدت هر اتفاقی برای امیر رخ داده باشد. اتلاف زمان جایز نبود. برای بررسی ماجرا و تحقیق از شاهدان، بلافاصله راهی محل زندگی پسربچه در منطقه حکیمیه تهرانپارس شدیم.
ابتدا به تحقیق از دوستان امیر و همبازی‌های او پرداختیم. آن‌طور که آنها می‌گفتند امیر با بچه‌ها در حال بازی در کوچه بود که ناگهان ناپدید شد و جست‌وجو در اطراف و محله‌های همجوار نیز به نتیجه‌ای نرسید. همسایه‌ها و کسبه محل تحقیق کردیم اما هیچ‌کدام از سرنوشت امیر خبری نداشتند.
در محله‌ای که خانواده امیر سکونت داشت، خانه‌های زیاد در حال ساختن وجود داشت و برای هر خانه نیز چاهی در نظر گرفته شده بود. حتی این احتمال وجود داشت که پسر نوجوان داخل یکی از چاه‌ها افتاده باشد. با این فرضیه، جست‌وجو برای یافتن پسر جوان در داخل چاه‌ها آغاز شد.
یکی یکی چاه‌ها را بررسی می‌کردیم تا مطمئن شویم که امیر داخل چاه نیست.
دریچه‌ای روی چاه
جست‌وجوی ما ادامه داشت و تقریبا هوا تاریک شده بود که به چاهی رسیدیم که دهانه آن با دریچه آهنی کوچکی مسدود شده بود. دریچه آهنی با گچ و خاک مسدود شده بود. از مسئول کارگران ساختمان خواستم که دریچه را بردارد. اما مرد میانسال اصرار داشت که دهانه چاه بسته است و امکان ندارد بچه‌ای داخل چاه افتاده باشد.
حرف‌های او به نظر درست بود. احتمال این‌که پسربچه داخل این چاه افتاده باشد ضعیف بود. اما باید مطمئن می‌شدم. نمی‌خواستم هیچ چاهی بدون گشتن مانده باشد و به همین دلیل اصرار کردم‌دریچه فلزی برداشته شود. نمی‌دانم چه حسی بود که به من می‌گفت حتما باید داخل این چاه را بگردیم. خلاصه از ما اصرار بود و از آنها انکار و در نهایت حرف ما به نتیجه رسید و دهانه چاه برداشته شد. داخل چاه را نگاه کردیم اما تنها تا قسمتی از چاه دیده می‌شد و داخل و عمق آن معلوم نبود. از او خواستیم که چراغی برایمان بیاورد و همین مساله باعث شد که حسابی غر‌غر کند.

جسمی در اعماق چاه
نمی‌دانم چرا آن شب گوشم به اصرارهای دیگران بدهکار نبود و می‌خواستم هر طور شده داخل چاه را ببینم. هوا تاریک بود و عمق چاه هم زیاد. به همین دلیل، انتهای چاه بخوبی دیده نمی‌شد اما با این حال متوجه جسم سفیدرنگی در داخل چاه شدم. به نظر می‌رسید چیزی ته چاه افتاده است اما وقتی نظرم را به زبان آوردم، همه مخالفت کردند و گفتند چیزی که ما دیده‌ایم آشغال است.
هنوز با گذشت سال‌ها وقتی به آن شب فکر می‌کنم، با خودم می‌گویم این خواست خدا بود که آن‌قدر اصرار کنم که باید کسی داخل چاه برود. برای این‌که بدانیم داخل چاه چه چیزی قرار دارد کارگری را پیدا کردیم و از او خواستیم وارد چاه شود. کارگر جوان، ریسمان محکمی به کمر بست و وارد چاه شد. یک سر ریسمان دست ما بود و مواظب بودیم که اتفاقی برای آن کارگر نیفتد. نگاه‌های سنگین کسانی را که در آن ساختمان کار می‌کردند احساس می‌کردم. انگار همه منتظر بودند که چیزی داخل چاه نباشد و به ما اعتراض کنند. برای ما لحظه‌ها بسختی می‌گذشت. با آن‌که مدرکی در دست نبود اما حس می‌کردیم که رازی در چاه نهفته است. چند لحظه‌ای که گذشت صدای کارگر جوان از ته چاه به گوش رسید: «پیدایش کردم! اینجا یک بچه است!» بچه زنده است. اما بسختی نفس می‌کشد.

نجات در دقیقه 90
حرف‌های کارگر جوان هیجان خاصی به ما داده بود. اشک در چشم‌های ما حلقه زده بود. تمام افرادی که مصر بودند داخل چاه چیزی نیست سرشان را پایین انداخته بودند. ولوله‌ای به پا شده بود. هر کسی چیزی می‌گفت. جمعیتی که در این مدت دور ما جمع شده بودند با شنیدن خبر پیدا شدن کودک خوشحال بودند. همزمان با این‌که تلاش می‌کردیم پسربچه را از داخل چاه بیرون بیاوریم، با اورژانس هم تماس گرفتیم و خیلی زود آمبولانس وارد محل شد. دقایقی بعد، امیر را به کمک کارگرها از چاه بیرون آوردیم و او را روی برانکارد قرار دادیم، پسر کوچک بی هوش بود اما نفس می‌کشید و زنده بود.
امیر به بیمارستان انتقال داده شد و بلافاصله کارهای درمانی انجام گرفت، پسر نوجوان هیچ آسیبی ندیده بود و فقط به خاطر نبود غذا و آب بیهوش شده بود.
بعد از این‌که امیر بهتر شد سراغ او رفتیم ودرباره با اتفاقی که برایش رخ داده بود سوال کردیم. پسر نوجوان گفت: داشتیم با بچه‌ها قایم‌باشک بازی می‌کردیم و من رفتم قایم شوم تا آنها مرا پیدا نکنند. وارد آن ساختمان شدم و می‌خواستم کنار چاه مخفی شوم که یکدفعه پایم سر خورد و از سوراخ کنار دریچه فلزی چاه افتادم داخل. وقتی افتادم کمی دست و پایم زخمی شد اما حالم خوب بود. ترسیده بودم و شروع کردم به داد و فریاد. اما هیچ‌کسی صدایم را نشنید.

اخبار اختصاصی سایت رکنا را از دست ندهید:

ارتباط پنهانی بروس لی با زنان معروف لو رفت +عکس

راز خلوت شوم حامد با زن صیغه ای در ماشین اش لو رفت

تجاوز روباه پیر به دختر 7 ساله + عکس

تجاوز وحشیانه مرد شیطان صفت به دختر جوان در روز بارانی+ عکس

مرگ معمایی پسر جوان آبادانی در خانه مجردی / او لباس در تن نداشت

خودکشی تلخ دختر دانشجو / این دختر زیبا در دام شیطانی یک مرد بود + عکس

ناگفته های پرستو زن جوانی که ماهرترین دزد بود / برادر و شوهرم اعدام شدند

دروغی که باعث شد مردم یاسوج از خانه های خود فرار کنند!

200 سال زندان به خاطر آزار دختر 2 ساله + عکس

سرنوشت عجیب 6 مسافر هواپیمای تهران-یاسوج

خلبان جنگنده اعزامی در آسمان سوریه دچار خفگی شد

کسی می‌داند این هیولای وحشتناک چه حیوانی است؟+ فیلم

کدخبر: 378916 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟