زن جوان در حالی که آثار کبودی و جراحت های زیادی بر سروصورتش نمایان بود با صدایی لرزان به کارشناس و مشاور اجتماعی کلانتری گفت: در دوران دبیرستان تحصیل می کردم که پای خواستگاران زیادی به خانه ما باز شد من هم به بهانه های مختلف به آن ها جواب رد می دادم.

تا اینکه دریک مجلس خویشاوندی با پسر یکی از بستگان دور مادرم آشنا شدم. «نقی» خیلی زود به همراه خانواده اش به خواستگاری ام آمد. انگار در همان نگاه اول شریک زندگی ام را یافته بودم. باوجود این که در انتخاب همسر خیلی سخت گیری می کردم ولی در مجلس خواستگاری همان ابتدا پاسخ مثبت به «نقی» دادم و ما به عقد یکدیگر درآمدیم.

دوران عقد و نامزدی به خوبی سپری شد و بعد از چند ماه من و «نقی» زندگی زیر یک سقف را در یکی از آپارتمان Apartment های پدرشوهرم آغاز کردیم. در واحدهای دیگر ساختمان نیز برادران و مادر همسرم زندگی می کردند. «نقی» شاگرد تراشکاری بود و از صبح تا شب برای تامین هزینه های زندگی تلاش می کرد. روزگار خوبی را در کنار همسر و دخترم تجربه می کردم و احساس خوشبختی و رضایت داشتم. اما این رضایتمندی و آرامش با فوت پدرشوهرم از منزل ما رخت بربست و دیگر روی خوشبختی و سعادت را ندیدم چرا که بعد از مرگ پدرشوهرم ارثیه هنگفتی به همسرم رسید و «نقی» با به دست آوردن سهم ارث، مغازه مستقلی راه انداخت و کار و بارش نیز رونق گرفت. او دیگر مانند گذشته رفتار نمی کرد و به من و تنها دخترم توجهی نداشت.

روزگار تلخ من از آن جا آغاز شد که «نقی» با دوستان ناباب رفت و آمد می کرد و در پی همین دوستی ها، به مواد مخدر Drugs آلوده شد. او بعد از مصرف مواد مخدر صنعتی تعادل روحی و روانی نداشت و مرا به باد کتک می گرفت و با قفل کردن در آپارتمان تا نیمه های شب من و دخترم را زندانی Prisoner می کرد.

روزها به همین ترتیب می گذشت تا این که یک روز متوجه صحبت هایش با زن غریبه ای شدم و روز بعد تعقیب اش کردم. نقی در یک رستوران با آن زن ملاقات کرد. او در حالی که با حیله و نیرنگ خودش را فردی مجرد معرفی کرده بود پس از گفتن حرف های کثیف از او خواستگاری کرد. همسرم با دیدن من در آن جا شوکه شده بود و با فریاد از من خواست که از آن محل دور شوم. از آن به بعد «نقی» مرا به شدت کتک می زد و با سیم داغ شکنجه Torture می داد اما به خاطر دخترم حرفی به خانواده ام نمی زدم و با سکوت، آبروداری می کردم.

تحمل این زندگی برایم خیلی سخت و مشقت آور بود ولی فکر می کردم با صبوری و کوتاه آمدن می توانم زندگی ام را نجات بدهم. با این وجود همسرم از کارهایش دست بردار نبود و هر روز بدتر از گذشته می شد.

تا این که یک شب «نقی» مرا آن قدر کتک زد و سرم را به زمین کوبید که از هوش رفتم. زمانی که چشمانم را باز کردم خودم را روی تخت بیمارستان در کنار مادرم دیدم و هنگامی که به چشمان اشک بار مادرم نگاه کردم، بغض تلخ در گلو مانده ام ترکید و اشک هایم سرازیر شد و درحالی که نگران آینده دخترم بودم راز این حال و روز بدم را فاش کردم و ...برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

اخبار اختصاصی سایت رکنا را از دست ندهید:

پایان شوم ارتباط پسر 17 ساله با زن بیوه + گفتگو

خواب بودم که مریم با مرد غریبه ای وارد خانه شد!

مرد همسایه وقتی پتو را از روی زن مستاجر کنار زد، خشکش زد! / شهاب نیمه شب آنجا بود + عکس

میترا مرا به مهمانی شبانه به خانه اش برد و در آنجا ارواح را به جانم انداخت! +عکس

ازدواج 2 خواهر مقتول با برادران قاتل / شرط پدر برای گذشت از خون پسرش در دادگاه کرج +عکس

فیلم باورنکردنی از خانه یک مرد که با ببر و خرس وحشی زندگی می کند+ عکس

لاشه هواپیما تهران-یاسوج از زیر برف خارج شد/ عکس های هوایی از لاشه

پیکر ناخدا دارابی پس از 20 روز پیدا شد

50 دختر و پسر مست در ویلای لواسان / مهمانی مختلط بود!

دستگیری مردان مسلح تهران در دربند + عکس

جهانگیری: دهه شصتی‌ها هر کجا پا می‌گذارند مشکل ایجاد می‌کنند!

قتل و اعدام در زندان کرج!

مرگ تلخ کودک 4 ساله در خودروی پراید قرمز رنگ +عکس

دستگیری 4 جوان آبادانی که 5 صبح به مدرسه رفتند

این گردن کلفت را می شناسید/ او روباه بی رحم خیابان تهران است + عکس

تجاوز به دختر دانشجو شهرستانی در خانه استاد مجرد

کدخبر: 361885 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟