گویی در ناکجاآبادی زندگی می کنم که هرگز پای انسانی به خاک آن نرسیده است، نه پرنده ای در آن می پرد و نه صدای آبی به گوش می رسد. با این وجود نمی دانم این زندگی سرد و بی روح تا کجا ادامه خواهد داشت.
این ها بخشی از اظهارات زن 25 ساله ای است که آرزو می کرد کاش همه رخدادهای تلخ زندگی فقط یک رویای وحشتناک بود. او که با چشمانی اشکبار و در جست وجوی کورسوی امیدی برای رهایی از شرایط تلخ زندگی اش وارد کلانتری شده بود درحالی که بیان می کرد گویی تقدیر مرا با تلخ کامی وسیه روزی نگاشته اند به مشاور و کارشناس اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد گفت: از روزی که خودم را شناختم، پدرم را در کنار بساط مواد مخدر Drugs دیدم به همین دلیل هیچ گاه طعم یک زندگی واقعی را نچشیدم. 
من فرزند اول خانواده بودم و فقر و تنگدستی را با تمام وجود حس می کردم چرا که بیشتر درآمد پدرم صرف تامین هزینه های موادمخدرش می شد و من از همان دوران کودکی فقط با آرزوهایم زندگی می کردم به طوری که داشتن یک عروسک زیبا برایم رویایی دست نیافتنی بود. از سوی دیگر نیز پدرم همواره با دوستان معتادش روزگار می گذراند تا شاید به نوعی مواد مصرفی اش را تامین کند.

روزها به همین ترتیب می گذشت و من وارد پانزدهمین بهار زندگی ام شده بودم که روزی پدرم درحالی که به شدت خمار بود با عصبانیت وارد منزل شد و از مادرم خواست تا مقدمات مراسم عقدکنان مرا با یکی از دوستانش فراهم کند. گویی من کالایی بودم که قبلا برای فروش آن توافق کرده بود. هیچ کس نظر مرا برای ازدواج با آن مرد 30 ساله نپرسید. پدرم فقط به این می اندیشید که شاید با گرفتن شیربها برای مدتی پول مواد مخدر مصرفی اش را به دست آورد. 
خلاصه به اجبار پای سفره عقد نشستم درحالی که به دلیل سن کم از مهارت های زندگی وشوهرداری چیزی نمی دانستم. طولی نکشید که زندگی مشترک من و «جمال» آغاز شد. 
او نیز مانند پدرم شب ها دیر به خانه می آمد و من فکر می‌کردم همه مردان به خاطر کار در بیرون از منزل نیمه شب به خانه بازمی گردند. دیگر به این وضع عادت کرده بودم و تلاش می کردم فرزندانم را به طور صحیح تربیت کنم. وقتی فراز و نشیب های زندگی را فهمیدم و متوجه حقایق شدم که دیگر خیلی دیر شده بود. همسرم اعتیاد شدیدی به مواد مخدر داشت و به همین دلیل نیز کارش را از دست داد. در حالی که صاحب سه فرزند شده بودم هیچ گاه جمله محبت آمیزی از همسرم نشنیدم، او فقط تحقیرم می کرد و می گفت برایش اهمیتی ندارم. دیگر قلبم شکسته بود و این زندگی بی‌روح برایم اهمیتی نداشت.
جمال می گفت در یک نانوایی مشغول به کار شده است اما من دیگر اعتمادی به او نداشتم. یک روز که به بهانه کار از منزل خارج شد او را تعقیب کردم. همسرم به جای رفتن به نانوایی داخل یک منزل مسکونی رفت و ساعت ها آن جا بود. من هم طوری که شناخته نشوم در همان اطراف نشستم تا این که او به همراه یک زن جوان از آن منزل خارج شد. اشک در چشمانم حلقه زده بود، زودتر از او به خانه رسیدم و زمانی که موضوع را مطرح کردم جمال گفت با آن زن ارتباط دارد و حاضر به ادامه زندگی با من نیست، با این وجود من که جایی را نداشتم مجبور به تحمل این وضع شدم چرا که نمی خواهم سه فرزندم مانند من در آتش اشتباه بزرگ ترها بسوزند. برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

اخبار اختصاصی سایت رکنا را از دست ندهید:

تقاضای عجیب یک قاتل برای اعدام شدن از قاضی دادگاه تهران + عکس

اعتراف عجیب راننده شیطان صفت پس از آزار دختر جوان تهرانی

شمع که خاموش شد صدای وحشتناکی از حیاط آمد و عروس باردار ..!

۳۸ دقیقه وحشت از حمله موشکی به ایالت هاوایی امریکا

محاکمه نامادری به خاطر قتل دخترخوانده 16 ساله در شهر ری

یک زن از دختران آشتیان برای خودش خواستگاری می کرد و ..!

مأموریت ویژه کماندوهای ارتش ایران در عملیات نجات ملوانان گرفتار در نفتکش + عکس

اقدام شیطانی با منصوره 16 ساله در اتاق خواب / دایی ام هم آنجا بود که ..! +عکس

وقتی سوار تاکسی شدم راننده مسیرش را عوض کرد و مرا به محل خلوتی در غرب تهران برد و..!

دردسر دختری با رفتار پسرانه برای مادر شوهردارش! +عکس

افشین پیروانی داغدار شد

مرگ دلخراش ورزشکار مدافع حرم در ماهشهر +عکس

تجاوز و قتل زینب 7 ساله شهر را به هم ریخت / 2 نفر کشته شدند+عکس

اشک های همسر سرمهندس نفتکش ایرانی روی آنتن زنده تلویزیون +فیلم

درگیری گانگسترهای مواد مخدر در غرب تهران / مجید کشته شد +عکس

بازیگر معروف سریال شهرزاد زیر تیغ جراحی رفت

 

کدخبر: 346412 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟