سیلی محکمی که مامور اورژانس از زن نجات یافته خورد

محل استقرار امدادموتوری در منطقه‌ای بین پل Bridge مارنان و پل فلزی بود. شب آرامی بود، مردم از فرط گرما به بوستان‌ها پناه آورده بودند و سکوت و آرامش خاصی در محل بود. اما ناگهان در یک لحظه احساس کردم در سیاهی شب چیزی از روی پل فلزی در آب رودخانه زاینده رود افتاد. چیزی که شبیه یک آدم بود.

ساعت 9:30 شب بود و به‌دلیل اینکه ساعت کاری نیروی انتظامی مستقر درآن ناحیه تا 8 شب بود، خودم دست به کار شدم و رفتم تا بررسی کنم جریان چیه! موتور رو پارک کردم و از دکه اغذیه فروشی که نزدیک به زیر پل بود خواهش کردم چراغ دکه را به طرف رودخانه بندازه تا من بتونم داخل آب رو بهتر ببینم. زیر نوری که سطح آب رو روشن کرده بود متوجه شدم چیزی که به آب افتاده یک آدمه که هر لحظه با جریان آب از من دورتر می‌شد. مردد بودم که توی این دقایق بهترین تصمیم برای نجات جون اون آدم چیه!؟ تماس با اتاق فرمان؟آتش‌نشانی؟ یا اینکه خودم کاری انجام بدم. نخستین کاری که به ذهنم رسید کمک گرفتن از مردمی بود که مثل من صحنه افتادن اون شخص به رودخانه رو دیده و واسه کمک اومده بودند، به پیشنهاد یکی از اونا چند نفر دست همدیگر رو مثل زنجیر به هم گرفتند تا من بتونم داخل آّب برم و بدون اینکه جریان آب منو با خودش ببره مصدوم رو نجات بدم. بسم‌الله گفتم و وارد آب شدم، سردی و خنکی آب رو احساس کردم، از عنایت خدا مصدوم به جایی گیر کرده بود و فشار قوی آب نتونسته بود اونو حرکت بده.

به هر سختی که بود خودم رو بهش رسوندم و لباسش رو محکم گرفتم اما خیلی سنگین شده بود. تعادلم رو از دست داده بودم اما با کمک مردم زن جوان را از آب بیرون کشیدیم.با اینکه انرژی زیادی از دست داده بودم و دست و پاهای خودم کرخ شده بود بدون درنگ مشغول احیای مصدوم شدم و سریع راه هوایی‌اش رو باز کردم و با تلاش زیاد تنفسش روبرگردوندم، آب زیادی خورده بود، اما به لطف خدا کم کم رو به هشیاری رفت و تقریباً از مرگ حتمی نجات پیدا کرد. خیلی خوشحال بودم که این مأموریت ناگهانی و بی‌خبر با موفقیت به پایان رسیده بود.

بالای سر اون خانم نشسته بودم که چشماش رو باز کرد و به محض دیدن من و شنیدن صدایم که بهش می‌گفتم خدا رو شکر که نجات پیدا کردی، حالش رو به بهبودی و هشیاری بود وقتی به‌خودش اومد و نشست و منم ازش داشتم وضعیت سلامتیش رو می‌پرسیدم، یکهو کشیده جانانه‌ای به گوش من زد! به‌طوری که من و همه مردمی که دور ما بودند از تعجب شوکه شده بودند.صدای گریه‌ها و ضجه‌های بلند اون زن همه رو ناراحت کرده بود. چند تا خانم دورش رو گرفتند تا ساکتش کنند اما همش می‌گفت شما نمی‌دونین، شما که نمی‌فهمین.من هنوز در شوک سیلی آبدار بودم و مردم با من همدردی می‌کردن و دلداری می‌دادن اما من می‌تونستم شرایط عصبی اون خانم رو کاملاً درک کنم و اصلاً ناراحت نبودم.

با اتاق فرمان تماس گرفتم و بعد از شرح ماجرا درخواست آمبولانس کردم تا مصدوم به بیمارستان منتقل بشه.بعدها از همکارام در اورژانس بیمارستان شنیدم که اون بنده خدا بعد از نجات و برگشتن به حالت عادی دائم سراغ منو می‌گرفته تا عذرخواهی و تشکر کنه.علت افتادنش به آب هم این بوده که از فرط عصبانیت دچار فشار عصبی بود و در کنار آب سرگیجه گرفته و به رودخونه سقوط Fall کرده بود.بعد از سقوط به آب، خداوند به او جان دوباره بخشیده بود و هنوز لحظه عصبانیتش در ذهنش بود و وقتی احیا شد، عصبانیتش رو سر من خالی کرد. اما مهم این بود که زن جوان نجات یافته بود. و... .برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

این اخبار را از دست ندهید:

اختصاصی / عکس و اسامی گرفتار شده ها و قربانیان معدن آزادشهر گلستان / 4 روستا سیاه پوش شد + جزئیات

هنگام شستن ظرف ها بودم که شوهر دخترخاله ام پیشنهاد شرم آور داد و مرا به زور به اتاق برد و ...

راز شوم دختر 16 ساله که در خانه تاجر 62 ساله زندانی شده بود / این مرد خانه فساد داشت و ...

یک روز وقتی به محل کار پسرم رفتم با صاحبکارش آشنا شدم و ملاقات های شیطانی ما شروع شد تا اینکه در باغ آن اتفاق افتاد و ...

پس از اولین گناه با همسر دوستم دیگر عذاب وجدان نداشتم تا اینکه یک روز سر زده به خانه آمدم بابک را در شرایط بد با زنم دیدم و ...

شلیک مرد اراکی به همسرش در وسط خیابان / انگیزه ای این پرونده هنوز روشن نیست!

موهای راضیه 14 ساله را گرفت با مشت به صورتش کوبید و به سمت دکه کشاند تا...

شکایت احمدی‌نژاد از جهانگیری!

هادی پس از یک سال ارتباط شرم آور راز زندگی ام را فهمید و رفت ...

 

کدخبر: 262004 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟