جوان 32 ساله ای که به جرم Crime زورگیری و فروش مشروبات الکلی به 12 سال زندان Prison محکوم شده است ، وقتی برای آخرین بار مقابل افسر پرونده قرار گرفت به تشریح ماجرای زندگی اش پرداخت و گفت: از همان دوران جوانی سعی می کردم پول مفت به دست بیاورم.این بود که پس از ازدواج به فکر تهیه و توزیع مشروبات الکلی معروف به عرق سگی افتادم. آن روز با خرید یک کیسه کشمش زیرزمین منزل اجاره ای ام را به کارگاه تولید مشروب تبدیل کردم. خیلی زود کارم رونق گرفت به طوری که روزهای آخر هفته که عده ای برای خوش گذرانی به ویلاهای حاشیه شهر می آمدند درآمد من نیز به روزی یک میلیون تومان می رسید. آن روزها غرق در خوش گذرانی و مفت خوری بودم که ناگهان حلقه های آهنین قانون Law بر دستانم گره خورد و روانه زندان شدم. در زندان با افرادی آشنا شدم که کارشان فروش خودروهای تصادفی بود. بر اثر معاشرت با آن ها تصمیم گرفتم پس از آزادی Freedom از زندان، در این زمینه فعالیت کنم. این بود که وقتی از زندان آزاد شدم یک خودروی تصادفی سفیدرنگ خریدم اما باز هم وسوسه های سود زیاد و پول مفت به سراغم آمد. به همین خاطر سراغ دوستان سابقه دارم رفتم تا با سرقت Stealing یک زانتیای سفیدرنگ، آن را با خودروی تصادفی «سند نمره» کنیم و به فروش برسانیم. این گونه بود که سه نفری به راه افتادیم تا این که با تعقیب راننده یک زانتیای سفیدرنگ منزل او را پیدا کردیم. وقتی راننده برای بازکردن در پارکینگ از خودرو پیاده شد با اسپری گاز اشک آور و قمه به او حمله ور شدیم و خودرو را سرقت کردیم. آن روز لوازم قابل استفاده را روی خودروی تصادفی نصب کردیم و بقیه را به مالخری فروختیم که اوراق فروشی داشت. در این میان یک جلد قرآن جیبی را که زیبایی خاصی داشت از داخل داشبورد به همراه یک فقره چک برداشتم که قرآن را به همسرم دادم و با چک ، کشمش خریدم. سپس بقیه مدارک را به صندوق پست انداختم. با فروش زانتیا پول خوبی به دست آوردم و دوباره به تهیه و توزیع مشروبات الکلی روی آوردم اما مدتی بعد باز هم دستگیر و زندانی Prisoner شدم. در همین حال فروشنده کشمش به خاطر چک سرقتی توسط کارآگاهان اداره عملیات ویژه پلیس Police آگاهی خراسان رضوی دستگیر شد و من هم لو رفتم اما سرقت زانتیا را قبول نکردم. در همین هنگام بود که گوشی تلفن همسرم داخل کیفش به صدا درآمد. زمانی که همسرم کیفش را باز کرد ناگهان شاکی قرآن جیبی را داخل کیف همسرم دید و این گونه مجبور به اعتراف شدم و همه ماجرا را برای سروان همتی (افسر پرونده) بازگو کردم و ...برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

 

کدخبر: 232888 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟