معرفی کتاب: اعجاز غزل به قلم محمد فردوسی مهر

به گزارش رکنا، محمد فردوسی مهر کتاب شعر خود را به نام اعجاز غزل چاپ کرد. محمد فردوسی مهر متولد سال 1376 در شهر قم غزلسرای معاصر ایرانی است. او شعرسرایی را در 12 سالگی آغاز کرد و در قالب رباعی نیز می سراید. طراح جلد این کتاب سعیده شیرانی است و ناظر فنی زهره یوسفی. انتشارات بین المللی حوزه مشق کار چاپ این کتاب را بر عهده داشت. در ادامه توضیحات مفصلی را درباره حال و هوای این کتاب می خوانید.

نظم همواره به دلیل زیبایی، روان بودن و قالب وزنی خود سخن را بیشتر در ذهن نگاه می دارد و عمق کلام را بیشتر می کند و غزل به عنوان یکی از معروف و زیباترین غالب های نظم، همیشه لذت و عمق مطلب را در وجود ما پدیدار می کند.

هر شاعر سخنی منحصر به خود را در شعر خود بیان می کند که خواندن آن تجربه عشق از انسان منحصر به فرد و جدیدی (شاعر)  را به ما منتقل می کند. کتاب اعجاز غزل که دارای 65 غزل می باشد توسط محمد فردوسی مهر سروده شده که در وصف عشق و مسائل اجتماعی و وفاداری و ... تجربیات و احوالات شاعر را بیان می کند که گویی غم و شادی امروز خود را از لطف خدا می داند و می گوید: (کوروش، بنگر لطفِ خدا را به غزل ها/دیوانِ تو مجموعه هر نظمِ نظام است)

خواندن این کتاب حال و هوای عاشقی و دلگرمی ها و نفرت های شاعر از انسان های تیره دل را به شما منتقل می کند. هرچند در دریای اشعار فارسی و شاعران بی تکرار، این کتاب قطره ای را به دوش دارد ولی گاه قطره نیز باعث به فکر فرو بردن خواننده در جهت عظمت دریا می باشد و شاید این قطره مسیر دریا را نمایان کند.

قله ادبیات فارسی بارها توسط شاعرانی نظیر حافظ، فردوسی، سعدی، مولانا، نظامی و ... فتح شده و امید است اعجاز غزل ذره ای من و شما را به سمت قله راهنمایی کند.

هر انسان دید خاص خود به حیات را دارد و اگر در به نظم آوردن حرف خود استعداد یابد بی شک اشعار وی ارزشمند است که دید خاص انسانی به جهان و به عشق را به کاغذ می رساند. یکی از دیدهای شاعر وفاداری و بیزاری از خیانت است همانطور که می سراید: هرچه مدارا بکنی با من از اخلاق خوش/ چون که دل از غیر تو دور است، روا می رود

اعجاز غزل عمق تجربیات و احوال شاعر را که در زندگی با سختی ها و چالش های فراوان رو به رو بوده وحال سخنان درونی خود را به نظم کشانیده به شما نشان می دهد و عشق خود را اینگونه توصیف می کند که:( کوروش چنان به دورِ تو در حلقه می دوید/ گویی برای کعبه به احرام می رود)

و در پایان، جز بیتی تلخ به یادگار نخواهد ماند: (مدعی بود که ترکم نکند در همه عمر/حال عمری ست ندارم ز وجودش خبری)

غزلی از کتاب اعجاز غزل

اشکی ز هجر ، بر سرِ مژگان نشسته است

این تن ز درد ، خسته و بی جان نشسته است

بر حسرتم ، ز دوریِ از مجلسی بزرگ

آنجا که دوستان به شبستان نشسته است

جانم اس یرِ بندِ بدن هست و اینچنین

بی هیچ ذوق ، داخلِ زندان نشسته است

پاکیِ دیده منتظرِ ناکسان نبود

چشمانِ من به پایِ رفیقان نشسته است

هشیارِ عابد از غم و از داغ ، همچنان

با خشم ، بر نظاره ی مستان نشسته است

گوشم به هوش ، پایِ سخن های رندِ شهر

عالم به حلقه گوشیِ رندان نشسته است

من شعرِ خود بگویم و دور از حسادتم

چون بر حسادت ، آتشِ شیطان نشسته است

خوانم غزل به مجلس اگر فرصتم دهند

دانم که با غزل ، غمِ دوران نشسته است

گَردی ، ز شوقِ رفته و سردرگم یِ من

بر صفحه ها و صورتِ دیوان نشسته است

کوروش اگر بمیرد و ار زندگی کند

با صد غزل به یادِ عزیزان نشسته است

وبگردی