ماجرای عجیبی از شوهر دادن یک دختر توسط شاه و هویدا+ عکس

۲۲ مرداد ۱۳۵۰ و در زمان حکومت محمدرضا پهلوی، چهاردهمین استان آن زمان ایران تجزیه و استقلال آن منطقه به رسمیت شناخته شد.«بحرین» از دیرباز جزوی از خاک ایران بوده و حاکمیت ایران براین منطقه به‌رسمیت شناخته می‌شد و با اینکه سال ۳۶ رسما شاه بحرین را استان چهادهم ایران دانسته بود، اما به مرور از مواضع خود عقب‌نشینی کرد.

11

وی در یک بار شهریور سال ۴۸ در مصاحبه‌ای اعلام کرد که ایران از حاکمیت خود بر بحرین صرف‌نظر می‌کند و اسفند همان سال از سازمان ملل درخواست کرد که بین بحرین و ایران میانجی‌گری کند و تصریح کرد که هر نظری که دبیرکل سازمان ملل ابراز کند، خواهد پذیرفت.

با فرستاده شدن پرونده بحرین به شورای امنیت سازمان ملل، اعضای این شورا متفق‌القول رای به اعلام استقلال بحرین دادند و رسما سلطه تاریخی و قانونی ایران بر استان چهادهم از بین رفت و این جزیره تحت سلطه آل خلیفه قرار گرفت. ۲۵ آذر همان سال ۵۰، بحرین با عضویت در سازمان ملل متحدبه عنوان یکصد و بیست و نهمین کشور عضو سازمان ملل شناخته شد.

از جمله مخالفان طرح تجزیه بحرین، اعضای حزب پان ایرانیست که تعدادی از اعضای این حزب عضو مجلس شورای ملی بودند.

«هوشنگ طالع» متولد ۱۳۱۲ خورشیدی در تهران و از دوران نوجوانی به عضویت حزب پان ایرانیست پیوست. وی در سال ۴۶ به همراه چند تن دیگر از سران حزب پان ایرانیست به عنوان نماینده مردم وارد بیست و دوم دوره مجلس شورای ملی شد. اعضای این حزب، در ماجرای تجزیه بحرین علم مخالفت را بلند کردند و کار به استیضاح دولت وقت کشیده شد، اما در دوره بعدی مجلس از ورود به پارلمان بازماندند.

وی آثار مختلفی نیز در حوزه تاریخ ایران نوشته که برخی از آن‌ها عبارتند از:، تجاوز و دفاع (ریشه‌ها و پی‌آمد‌های تجاوز نظامی عراق به ایران)، تاریخ تجزیه ایران (۶ جلد)، روز سی تیر، میدان بهارستان، برآمدن صفویان و بازسازی دولت فراگیر ملی و....

متن زیر مشروح گفتگو با هوشنگ طالع نماینده مجلس دوره پهلوی است:

 جناب آقای دکتر، با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، زمانی که استان بحرین از ایران جدا شد، شما جزو اقلیتی بودید که در مجلس آن زمان اعلام مخالفت جدی کردید. ماجرای جدایی بحرین از چه زمانی زمزمه‌اش آغاز شد و وقتی متوجه شدید که این کار قرار است صورت بگیرد چه اقدامی انجام دادید؟

 سال ۱۳۳۶ در جلسه هیئت وزیران که در حضور خود محمدرضا شاه پهلوی تشکیل شد، طرح جدید تقسیمات کشوری را مورد بررسی قرار دادند که در این طرح کشور به ۱۴ استان تقسیم شد و از بحرین به عنوان استان چهاردهم نام بردند. این در حضور شخص شاه بوده و بعد از آن هم گفتگو‌های زیادی در جلسه شورای وزیران به عمل آمد و وزیر وقت امورخارجه همه جا از این مواضع پشتیبانی کرد تا اینکه از شاه در مصاحبه‌ای در دهلی نو درباره بحرین پرسیدند -معلوم بود که یک پرسش از پیش ساخته‌ای بوده است- و ایشان گفت: "ما نمی‌خواهیم هیچ کشوری را با جنگ به دست بیاوریم و آن را در حالت جنگی نگه داریم، ممکن است سربازان ما مورد اصابت نارنجک و گلوله قرار بگیرند! "

شاه چنان گفتگو کرد که گویی راجع به یک سرزمین خارجی که قرار است حمله کنیم و آن را بگیریم صحبت می‌کند. در حالی که می‌دانیم از دور دستِ تاریخ، بحرین بخشی از شاهنشاهی ایران بود. البته وقتی که می‌گوییم بحرین فقط مقصود این جزیره و مجمع‌الجزایر آن نیست بلکه بحرین کرانه‌ای منظور ما است که از زیر بصره شروع و تا دماغه‌ای که امروز امارات را تشکیل می‌دهد بود و به این منطقه و جزیره فعلی بحرین می‌گفتند. بعد از آن که عثمانی‌ها بر این منطقه دست یافتند، رفته رفته نام بحرین روی این جزیره آمد و می‌دانیم این منطقه همه شیعه نشین هستند، تمام منابع نفتی عربستان آنجاست و یکی از اهداف آمریکا برای حفظ منابع نفتی عربستان که همه آن در اختیار خودش یعنی شرکت "آرامکو" قرار داشت، این بود که بحرین را از ایران جدا کند و در حقیقت به عنوان یک خاکریز مقدم بحرین کرانه‌ای در اختیار بگیرد.

** سلطه بر خلیج فارس مساوی در دست داشتن بحرین بود

در واقع انگلیسی‌ها نقش کمتری در تجزیه بحرین نسبت به آمریکایی‌ها داشتند. بعد با تصویب و دستور شاه، محمدعلی مسعودی رئیس روزنامه اطلاعات سفری به شیخ نشین‌ها داشت. وقتی برگشت یک رشته مقاله‌هایی در اطلاعات در مورد مسائل مختلف نوشت و وقتی رسید به مسئله بحرین، گفت: بحرین هم نفتش تمام شده و هم مرواریدش تمام شده بنابراین ارزشی ندارد! در حالی که همه می‌دانستند که در حقیقت سلطه بر خلیج فارس مساوی است با در دست داشتن بحرین و در آن روزگار که هنوز این دستگاه‌های آب شیرین کن و ... نبود، تنها نقطه‌ای که در خلیج فارس آب شیرین داشت بحرین بود.

در خاطرات اسدالله علم -که با به جا گذاشتن خاطراتش، به نظر من خدمتی به ملت ایران و تاریخ ایران کرد، چون از خیلی چیز‌ها ما هنوز ناآگاه هستیم- آمده است که صحبت نظرخواهی از مردم بحرین پیش می‌آید. برپایه خاطرات آقای علم ما می‌بینیم که آن‌ها زیر بار نمی‌روند و شاه می‌گوید اصلا این امکان پذیر نیست که ما همین طوری خاکمان را بدهیم. حتی از علم پرسش می‌کند این کار‌هایی که ما انجام می‌دهیم یک خیانت است یا اینکه ما داریم منطقه را از سلطه کمونیست در امان می‌داریم؟

سلطه کمونیسم چقدر جدی بود؟

سلطه کمونیست‌ها هم داستانی بود که آمریکایی‌ها در آورده بودند. اردشیر زاهدی به دیدن وزیر امور خارجه انگلیس می‌رود و در آنجا گفتگو‌هایی راجع به بحرین می‌کند. از آنجا به آمریکا می‌رود و در آنجا نزد وزیر امور خارجه آمریکا می‌رود.

وزیر امورخارجه آمریکا هم می‌گوید "ما نمی‌خواهیم که از هیچ اسلحه‌ای در آنجا دودی بلند شود، چون این برابر با این است که اعراب جذب بلشویک‌ها بشوند و تمام منطقه خلیج فارس دست شوروی بیفتد. " این حرف‌ها چقدر کودکانه و خنده دار است اینکه شاه می‌گفت: ما خیانت می‌کنیم یا منطقه را از خطر بلشویک در امان می‌داریم از حرف‌هایی بود که وزیر امورخارجه آمریکا این گونه تلقین کرده بود. می‌دانیم که بعد‌ها آمدند در منطقه هم مسلط شدند و در ظفار نیرو‌های کمونیست فعال شدند و ارتش ایران توانست این‌ها را بیرون کند.

۹ اسفند ۱۳۴۷ نمایندگان را برای یک جلسه فوق العاده دعوت کردند طوری زمان را انتخاب کرده بودند که کشور در جو نوروزی بود و مدرسه‌ها تعطیل بودند، دانشگاه تهران تعطیل بود و نقاطی که می‌توانستند اثرگذار باشند تعطیل بود. در آنجا آقای اردشیر زاهدی وزیر امورخارجه خطابه‌ای را خواندند که سرتاسر خطابه این بود که از دوران کهن همیشه بحرین بخشی از شاهنشاهی ایران بود و اشاره کرد که اعلی حضرت همایونی در دهلی نو فرمودند: "ما سرزمینی را نمی‌خواهیم به زور به دست بگیریم و اشغال کنیم" بنابراین ما از دبیرکل سازمان ملل تقاضا داریم که مساعی جمیله اش را به کار ببرد!

ما پیشتر آگاه شده بودیم که یک مسائلی در جریان است و از طریق یکی از دوستان که در روابط عمومی وزارت امور خارجه بود، توانستم یک جلد از سخنرانی آقای وزیر امور خارجه را به دست بیاورم. ما پیشتر مطالبمان را آماده کرده بودیم و با توجه به آن نطق به دست آمده، در آن اصلاحاتی انجام دادیم و بعد هم دولت شاه را به جرم تجزیه بحرین مورد استیضاح قرار دادیم.

** گریه مردم در زمان اعلام جدایی بحرین در مجلس شورای ملی

رئیس مجلس روسای فراکسیون‌ها را خواست و گفت که بهتر است از هر فراکسیونی یک نفر صحبت کند ضمن اینکه ما صبح زود رفته بودیم آنجا و هر پنج نفر نام نویسی کرده بودیم تا به عنوان مخالف صحبت کنیم. بعد از سخنرانی اردشیر زاهدی، لژ تماشاچیان بویژه لژ بانوان با صدای بلند گریه می‌کردند، مثل مجلس عزاداری بود و وقتی هم اردشیر زاهدی روی صندلی نشست همین طور دستش بالای پیشانی اش بود و تا آخر هم دستش را برنداشت و اصلا سرش را بلند نکرد. بعد از آن هم می‌بینیم که دیگر به مجلس نیامد و جانشینش را فرستاد. دعوا برسر این بود که آقای نخست وزیر این مسائل را به مجلس بیاورد یا وزیر امورخارجه! این دو خیلی با همدیگر سر جنگ و نزاع داشتند.

** کنایه اسدالله علم به اردشیر زاهدی و هویدا: "جفت مذبوحی هستید! "

آقای علم در خاطراتش می‌نویسد که هر دو را احضار کردم و گفتم که جفت مذبوحی هستید یک کاری را قبول کردید اگر اعتقاد دارید باید انجام بدهید، بنابراین قرعه کار خورد به نام اردشیر زاهدی که بعد از سخنرانی او البته رهبر اکثریت ایران نوین و بعد رهبر حزب مردم صحبت کردند و بعد رسید به سخنگوی حزب پان ایرانیست (مسعود پزشک‌پور) که آن خطابه‌ای که ما آماده کرده بودیم از روی آن خواندند البته یکی دو جا دچار احساسات شدند و خارج از متن مطالبی را گفتند که تذکر داده شد و در آخر هم ما استیضاح را تقدیم رئیس مجلس کردیم

البته ما فکر می‌کردیم ممکن است نگذارند که ما استیضاح را در مجلس مطرح کنیم. آن روز‌ها فتوکپی نبود و با دست نسخه‌های زیادی را نوشته بودیم که در اختیار نمایندگان و نمایندگان مطبوعات قرار بدهیم. برای دانستن این مسائل خیلی خوب است که به صورت مذاکرات آن روز مراجعه شود یعنی صحبت‌های آقای هویدا ببینید.

هویدا متهم به بهایی بودن است -حالا نمی‌دانم بود یا نبود و نمی‌خواهم هیچگونه داوری کنم-، اما چون در بیروت درس خوانده بود و عربی بلد بود مرتب داشت آیه قرآن می‌خواند که "آقا به ریسمان خداوندی چنگ بزنید و متفرق نشوید، شما می‌خواهید بین ما و همسایگان عربمان اختلاف بیاندازید، دست بریتانیا از منطقه قطع شده، ولی امروز می‌بینیم از آستین این مجلس بیرون آمده است و... "

 این جمله را آقای هویدا گفته بود که "بحرین دختر ما بود و وقتی دختر بزرگ شد شوهرش دادیم. "؟

از این حرف‌ها در سخنرانی اش نگفت، ولی بعدا این صحبت را به عنوان اینکه مواضعش را توجیه کند گفته بود. بعد این‌ها مراجعه کردند به رئیس سازمان ملل که ایشان مساعی کنند! حکومت زاده استعمار بحرین به هیچ وجه زیر بار هیچ گونه نظرخواهی نرفت، چون می‌دانست که هرگونه نظرخواهی به سود ایران خواهد بود یعنی اصلا رفراندومی برگزار نشد. این سند را هم ما از آقای ریچاردی داریم که نماینده ویژه دبیرکل سازمان ملل برای نظرخواهی در امور بحرین بود. خودش می‌گوید من قبل از اینکه به بحرین حرکت کنم یک فهرستی به من دادند که شما از این فهرست نظرخواهی کنید. حالا در فهرست چه بود؟ انجمن شهرداری‌ها، انجمن حقوقدان‌ها، انجمن زنان بحرین -که اصلا آن زمان زن در کشور بحرین و در کشور‌های عربی زن جایگاهی نداشت-، انجمن اتاق بازرگانی و... یعنی همه ارگان‌هایی که وابسته به حکومت غاصب بود.

ایشان می‌گوید که نمی‌توان دانست که چه کسانی ایرانی تبار و فارسی زبان هستند مگر اینکه ببینیم در خانه چه کسانی فارسی صحبت می‌کنند که این نشان می‌دهد یک محیط ارعابی وجود داشته و مردم جرات نمی‌کردند بیرون فارسی صحبت کنند. یکبار می‌گوید ۷ درصد جمعیت ایرانی تبار هستند، یکبار می‌گوید ۲۵ درصد جمعیت و....

** شاه برای چهارمیخه کردن جدایی بحرین آن را به شورای امنیت فرستاد

خیلی اسفبار بود که دولت ایران و شخص محمدرضا پهلوی برای اینکه این مسئله را چهار میخه کند آن را به شورای امنیت برد. در آنجا تصویب با شورای امنیت شد. من سندش را ندارم، ولی گفته شده روس‌ها گفته بودند که اگر به بحرین عنوان "عربی" اضافه نکنید رای نمی‌دهم، چون دیده بود سنگ مفت و گنجشک مفت است گفت: اگر عنوان عربی به آن اضافه نکنید وتو خواهم کرد بنابراین بحرین جزو سرزمین‌های عربی شد.

آیا محمدرضا شاه فکر می‌کرد در قبال این رضایت چیزی به دست می‌آورد؟

هیچ؛ حتی در مسئله این سه جزیره دیدید که یک اِن قلت گذاشتند که سه جزیره متعلق به ما بوده است.

برخی می‌گویند شاه بحرین را داد تا حاکمیت ایران را بر سه جزیره تحکیم کند.

 این سه جزیره همیشه در اختیار ما بوده است. شما ببینید فُجَیره چه موجودیتی داشت که بتواند مستملکات هم داشته باشد؟ دولت بریتانیا آمده بود کنار پرچم خودش، پرچم فجیره را هم در ابوموسی زده بود. اصلا فجیره اصلا کجا عضو سازمان ملل بود؟ دولت بود؟ مرز داشت؟ حکومت داشت؟ قانون اساسی داشت؟ خیر! پس چگونه صاحب مستملکات شده بود؟ اینجا هم کار را به یک خونریزی احمقانه کشاندند و به پسر اشرف اسلحه‌ای دادند و خونی برپا کردند تا یک پرونده سازی کنند که هنوز دنبال آن پرونده سازی هستند.

** شاه در ماجرای تجزیه بحرین تمامیت ارضی را نادیده گرفت

بعد از تجزیه بحرین از ایران، مردم آن سرزمین چه واکنشی نشان دادند؟

 ما آنجا ارتباطات گسترده‌ای داشتیم. در آنجا انجمن فردوسی داشتیم و مردم بحرین شب‌ها کنار ساحل خلیج فارس می‌آمدند به امید اینکه نیرو‌های ایرانی بیایند این‌ها را نجات بدهند. در ماجرای تجزیه بحرین، شاه دو مسئولیتش را انجام نداد یک اینکه سوگند یاد کرده بود تمامیت ارضی ایران را حفظ کند و دوم اینکه سوگند یاد کرده بود که مروج مذهب شیعه باشد. این سرزمینی که اکثریت شیعه را داشت در اختیار یک قدرت غیر شیعه قرار دادند که انگلیسی‌ها آن‌ها را سرکار گذاشته بودند.

** ستایش سفیر انگلیس از "بلندهمتی شاهنشاه" در تجزیه بحرین!

بعد از رای گیری در شورای امنیت سازمان ملل، سفیر انگلیس گفت: "من یک شعر آماده کرده‌ام و اجازه بدهید آن شعر را برایتان بخوانم". شعر وی چنین آغاز شد:

"آقای رئیس اگر چه وقت گذشته، اما شورا غمض عین کند و شما هم اجازه دهید سروده‌ای را به شما و مردم بحرین تقدیم کنم. شادی کنید باز می‌گویم شادی کنید! ما متفق القول شدیم و نمایش تمام شد. اینک شاهد باشید برای احترام می‌آیند. اول شاه را ستایش کنید! چه شادی از این بالاتر که بلند همتی شاهنشاه را مشاهده کنید. - یعنی بلند همتی شاهنشاه در تجزیه بحرین! -

سپس به اوتانت آفرین بگویید که هرگز از هماهنگ کردن تمایلات ما خسته نمی‌شود... بعد به آن ایتالیایی -آقای ریچارد را می‌گوید- که عدالت روحی سرمشق اوست و تشخیص او به حق برایش شهرت می‌آفریند. ما سرافرازیم که او نام انگلیسی دارد! به ازای سپاس فریاد می‌زنیم زنده باد نماینده مخصوص... مردم خواسته‌های خود را روشن کردند و استقلال خود را نگاه می‌دارند پس تکرار کنیم خوشبخت باش و خدا به همراهت بحرین! "

خب امروز می‌بینیم که بحرین چه سرنوشتی دارد. در حقیقت می‌بینید که برنامه آمریکایی‌ها همین بود که اینجا سنگر پیشرفته بحرین کرانه‌ای باشد و امروز هم نیرو‌های عربستان سعودی در آنجا مستقر هستند. چندین سال است در آنجا جوی خون روان است و هیچ کسی صدایش در نمی‌آید.

** شاه به ثریا گفته بود برویم کالیفرنیا یک رنچ بخریم و زندگی کنیم!

در رابطه با تجزیه بحرین، چطور می‌شود محمدرضاشاه که داعیه وطن پرستی داشت و آن جشن‌های ۲۵۰۰ ساله راه در جهت ترویج ملی‌گرایی راه انداخته بود، این‌چنین راحت نسبت به جدا شدن بحرین از ایران رضایت دهد؟

محمدرضا شاه یک عنصر خیلی سستی بود. وی را بعد از جنگ بر تخت نشاندند و در جریان ۲۸ مرداد که فرار کرد دوباره او را برگرداندند. در خاطرات ثریا (همسر دوم محمدرضا پهلوی) می‌خوانیم که نوشته است شاه بعد از فرار در سال ۳۲، به من گفت که ما یک میلیون دلار داریم و می‌توانیم برویم در کالیفرنیا یک رنچ بخریم و آنجا زندگی کنیم...! دوست داشت که برود آنجا و کلاه کابویی به سر بگذارد.

اگر وابستگی به این سرزمین داشت در همه این مسائل انقلاب که پیش آمد -من وارد داوری نمی‌شوم- به عنوان فرمانده کل قوا باید می‌ایستاد. چند روز پیش از این که این اتفاقات بیفتند (خروج شاه از ایران)، آقای پرویز جعفری نماینده نهاوند در مجلس بود. یک سری جلسات دوره‌ای داشتیم که آن دفعه خانه ایشان بود. وی به جلسه دیر آمد و گفت: "پوزش می‌خواهم، هیئت رئیسه مجلس شرف یاب شده بود -این اصطلاحاتی بود که آن روز می‌گفتند- لذا در مجلس ماندم که ببینم صحبت شاه چه بوده. بعد گفت: وقتی از یکی از آقایان هیئت رئیسه پرسیدم و گفت که "شاه چند پله از همین کاخ نیاوران بالا رفت و روی پله چهارم و پنجم برگشت و رو به ما گفت: من روی همین پله کشته می‌شوم، ولی کشور را ترک نمی‌کنم! "

** سفیر آمریکا به ساعتش نگاه می‌کرد چه زمانی باید شاه خاک ایران را ترک کند.

من به ایشان گفتم که ما با شاه وطن کشتگی داریم، چون کشورمان را تجزیه کرده، ولی از این گفته وی شادمان می‌شویم که این خفت را به ما ندهند. شما ببینید تقریبا بعد از ناصرالدین شاه هیچ پادشاه ایرانی در خاک این کشور خاک نشده! همه یا فرار کردند یا به اسارت بردندشان. رضا شاه اگر آن روز جرات کرده بود و ایستاده بود جلوی کاخش و می‌گفت: "مردم انگلیسی‌ها می‌خواهند من را ببرند" شما مطمئن باشید که هزاران نفر با تفنگ کنارش می‌ایستادند و با آن خفت نمی‌توانستند ببرندش. این‌ها یک سرشکستگی ملی است مربوط به محمدرضا و رضاخان و محمدعلی شاه و احمدشاه نیست، این خفت ملی را به ما دادند. کودتا کردند و کسی را به عنوان شاه آوردند بالا سرمان گذاشتند. روزی هم که شاه از ایران می‌رفت، خودش در خاطراتش "پاسخ به تاریخ" نوشته که سفیر آمریکا به ساعتش نگاه می‌کرد که من چه زمانی باید از کشور خارج شوم! به سفیر می‌گوید من کجا می‌توانم بروم؟ می‌گوید جایی است در مکزیک که ارتفاعش مثل تهران است و هوایش هم مثل تهران است؟! این‌ها خفت ملی است

 اکنون قریب ۵۰ سال از تجزیه بحرین می‌گذرد. شرایط حال حاضر کشور را چگونه می‌بینید؟

 متاسفانه برجام صنایع هسته‌ای را در پای کدخدا و به خاطر گفتگو با کدخدا فنا کرد. هر کسی هم نقدی نوشت گفتند کم سواد و تازه به دوران رسیده است. امروز ملت ایران در این جهان هسته‌ای که دورتا دورش را گرفته فاقد پدافند بازدارنده هسته‌ای است. این که آمریکا می‌گوید همه گزینه‌های من روی میز است گزینه‌هایش توپ و تانک نیست پس فقط سلاح هسته‌ای است. الان ناز اسرائیل به سلاح هسته‌ای است وگرنه اسرائیل چه کسی است؟ چند هزار سرباز می‌تواند تجهیز کند؟ چند هزار تانک می‌تواند تجهیز کند؟ چندتا هواپیما می‌تواند وارد کارزار کند؟ چند ساعت می‌تواند مقاومت کند؟

درباره معاهده دریای مازندران هم رئیس جمهور حافظ قانون اساسی است و قانون اساسی می‌گوید معاهدات و قرارداد‌هایی که با خارجی هاست باید به تصویب مجلس برسد.

ما امروز توانستیم در مدیترانه پایگاه ایجاد کنیم، در سوریه و عراق داعش را نابود کردیم و آمریکایی‌ها می‌دانند در افغانستان قدرتی که می‌تواند داعش را نابود کند، ایران است و دیگری نمی‌تواند این کار را انجام دهد. الان هر طوری هست نصف و نیمه و هر طوری هست بار یمن را به دوش می‌کشیم.

با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید.

برای مردم این سرزمین، بهروزی و سرافرازی دارایی و راستگویی و راست رفتاری آرزومندم.

کدخبر: 456146 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟