دردسر شوهر بی لیاقت برای زن مهربان مشهدی / اشکتان در می آید

 زن ۳۹ ساله با بیان این که روزهای سختی را گذرانده‌ام اما من دزد نیستم، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری معراج مشهد گفت: در یک خانواده ۱۰ نفره به دنیا آمدم و پدرم که کارگری ساده بود به سختی مخارج زندگی ما را تامین می‌کرد به همین خاطر هیچ گاه درباره خواستگارانی که به منزل ما می‌آمدند تحقیق نمی‌کرد و بلافاصله ما را پای سفره عقد می‌نشاند تا این که «احد» به خواستگاری من آمد و در حالی که ۱۴ سال بیشتر نداشتم با او ازدواج کردم.

یک سال بعد او مرا برای زندگی مشترک به تهران برد چراکه آن زمان در شهرداری تهران کارگری می‌کرد آن جا بود که فهمیدم شوهرم به مواد مخدر اعتیاد دارد به همین خاطر از عهده هزینه‌های اعتیادش بر نمی‌آمد و من هم مجبور بودم در اطراف میدان ونک دست‌فروشی کنم!

مدتی بعد شوهرم به جرم سرقت از محل کارش دستگیر و از کار اخراج شد. در این شرایط مخارج زندگی به دوش من افتاد به طوری که گاهی مغازه‌داران آن محل به من و فرزندانم کمک می‌کردند.

خلاصه ما ۱۴ سال در تهران بودیم که از این مدت ۱۰ سال آن را شوهرم با جرایمی مانند سرقت و مواد مخدر در زندان بود دیگر خسته شده بودم که تصمیم گرفتم برای مراقبت از مادر بیمارم به مشهد بازگردم چراکه برخی از نزدیکانم به خاطر ابتلا به سرطان خون از دنیا رفته بودند و حالا مادرم نیز به همین بیماری مبتلا شده بود.

حتی خواهرم نیز با همین بیماری درگذشت و من دختر ۶ ماهه او را به فرزند خواندگی پذیرفتم که اکنون دختری نوجوان است، با وجود این«احد» به خلافکاری‌هایش ادامه می‌داد و من به اجبار در منازل مردم کار می کردم و شب‌ها را نیز به مراقبت از یک زن سالمند می پرداختم تا بتوانم هزینه‌های زندگی را تامین کنم اما شوهرم که به خاطر مصرف مواد مخدر صنعتی دچار توهم می‌شد مدام من را کتک می‌زد و سر و صورتم را زخمی می‌کرد ولی من فقط به فکر فرزندانم بودم تا آن ها را بزرگ کنم به همین دلیل اهمیتی به رفتارهای شوهرم نمی‌دادم تا این که چند روز قبل او یک دستگاه گوشی تلفن هوشمند را به خانه آورد و با خوشحالی به من هدیه کرد و مدعی شد گوشی تلفن را برای من خریده است! اگرچه خیلی حیرت کرده بودم و به این ماجرا کاملاً مشکوک بودم اما دخترم از خوشحالی سیم کارت گوشی قدیمی مرا بیرون آورد و آن را روی گوشی هوشمند نصب کرد.

حتی آن‌ها تعدادی  بازی‌های رایانه‌ای را هم روی آن نصب کردند و مشغول بازی شدند اما هنوز چند ساعت بیشتر نگذشته بود که «احد» به خانه بازگشت و در حالی که احساس می‌کردم دچار توهم شده است به طرف من و فرزندانم حمله کرد و نه تنها سیم کارت را از گوشی خارج کرد بلکه گوشی تلفن را هم پس گرفت و مدعی شد که ما لیاقت گوشی خوب را نداریم!

او سپس گوشی را با خودش برد و به مالخر جوانی فروخت که من او را از قبل می‌شناسم! او یک جوان ۱۸ ساله است که از سارقان محل مالخری می‌کند! خلاصه چند روز بعد ناگهان ماموران کلانتری معراج به منزل مان آمدند و مرا به اتهام سرقت گوشی تلفن دستگیر کردند. تازه فهمیدم که آن گوشی تلفن سرقتی بود و نیروهای انتظامی آن را ردیابی کرده بودند حالا هم می‌خواهم بگویم من دزد نیستم و همه این بلاها را شوهر معتادم بر سر من می‌آورد اما ای کاش ...

با توجه به اهمیت موضوع و با صدور دستور محرمانه از سوی سرگرد امیررضا فعال(رئیس کلانتری معراج مشهد) تلاش نیروهای تجسس برای دستگیری احد و همچنین کشف سرقت‌های احتمالی دیگر آغاز شد.

وبگردی