رویاهای عاشقانه ای که رنگ کابوس گرفت !
رکنا: قدر زندگی عاشقانه ام را ندانستم و برای رسیدن به رویاهایم، مسیر بیراهه ای را در پیش گرفتم؛ اما رویاهایم رنگ کابوس گرفت و سرنوشتم در یک زندگی جهنمی رقم خورد که ...

به گزارش رکنا، زن ۳۸ ساله ای که مدعی بود در میان گرداب استیصال و بدبختی دست و پا می زند و چاره ای جز تحمل یک زندگی جهنمی را ندارد، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: تحصیلاتم در مقطع کاردانی دانشگاه به پایان رسیده بود که پای سفره عقد نشستم و در بیست و یکمین بهار عمرم، قدم به خانه بخت گذاشتم؛ اما ناسازگاری های رفتاری و اخلاقی از همان روزهای آغازین زندگی مشترک ، در آشیانه ام ریشه دواند به طوری که فاصله عمیقی بین من و همسرم ایجاد شد.
او مردی بی مسئولیت بود که توجه زیادی به من نمی کرد و گرفتاری های شغلی اش را بهانه ای برای رفتارهای نامناسب خود می دانست . این موارد هر روز بیشتر بین من و «علی» فاصله می انداخت؛ به طوری که بالاخره تصمیم گرفتم طلاق بگیرم تا شاید به آرزوهایم برسم. آن زمان تصور می کردم در انتخابم دچار اشتباه شده ام و این بار عاقلانه به ازدواج فکر می کنم تا از آسیب های عمیق جسمی و روحی جلوگیری شود.
خلاصه دادخواست طلاق دادم و به امید یک زندگی رویایی دیگر از «علی» جدا شدم. چندسال در خانه مادرم به زندگی ادامه دادم اما کسی به سراغم نمی آمد. افرادی هم که از من خواستگاری می کردند، شرایط دلخواه مرا نداشتند؛ یا افراد مسن و متاهل بودند یا در چنگ اعتیاد دست وپا می زدند اما این ها واقعیت های تلخی بودند که من قبل از طلاق هیچ گاه به آن ها فکر نمی کردم. بالاخره مردی با ظاهری جذاب به خواستگاری ام آمد ولی او هم شرایط ایده آل مرا نداشت؛ چراکه «خسرو» یک دختر نوجوان داشت و او مدام بر مراقبت و حمایت صمیمانه از دخترش تاکید می کرد.
در این شرایط اطرافیانم اصرار داشتند که این فرصت را از دست ندهم و با «خسرو» ازدواج کنم. من هم که از تنهایی و حرف و حدیث دیگران خسته شده بودم، در نهایت پاسخ مثبت دادم و برای دومین بار به خانه بخت رفتم. با آن که سعی می کردم یک زندگی شیرین و رویایی برای خودم بسازم تا گذشته را فراموش کنم ولی گویی تقدیر من طور دیگری رقم خورده بود. «خسرو» برخلاف «علی» مردی خشن و عصبی بود و به خاطر هر موضوعی مرا کتک می زد .
او در ازدواج گذشته اش با سوءظن خیانت زندگی کرده بود و اکنون نه تنها این سوءظن رهایش نمی کرد بلکه دختر نوجوان او نیز مشکل اساسی زندگی مشترک ما بود. «سمیه» نمی توانست مرا به جای مادرش بپذیرد و به همین دلیل همواره در برابر من جبهه می گرفت و لجبازی می کرد؛ به گونه ای که رفتارهایش اصلا برایم قابل تحمل نبود. در این میان شوهرم نیز با تاکید براین که فقط به خاطر دخترش با من ازدواج کرده است، مرا کتک می زد و تحقیرم می کرد. واکنش های «خسرو» دربرابر مشکلات، یک زندگی جهنمی را رقم زده بود.
فشارهای عاطفی از یک سو و کتک کاری های شوهرم از سوی دیگر ،کار را به جایی رساند که بالاخره تصمیم به طلاق گرفتم تا حداقل از این همه ناراحتی های روحی و روانی رهایی یابم.اکنون احساس حسادت،حقارت و نداشتن امنیت، رویاهای گذشته ام را به کابوسی وحشتناک تبدیل کرده است. روزی به امید یک زندگی بهتر، ناشکری کردم و دربرابر ناملایمات زندگی تاب نیاوردم .اکنون باید افسوس زندگی گذشته ام را بخورم ای کاش ...
با راهنمایی های تجربی و تخصصی سرگرد احسان سبکبار (رئیس کلانتری شفای مشهد) اقدامات مشاوره ای و بررسی های روانشناختی برای مهارت آموزی های خانوادگی و همچنین راهکارهای مقابله با مشکلات مذکور در دستور کار افسران و کارشناسان مددکاری اجتماعی قرارگرفت.
-
پاستای چیکن توسکا، پاستایی پر از پنیر + فیلم
ارسال نظر