فشار حداکثری یا فرود نرم؟ بررسی انتخاب تروئیکای غربی علیه ایران
رکنا سیاسی: فعال شدن مکانیسم «ماشه» توسط اروپا، پایان برجام را رقم زد و تروئیکای غربی با تشدید فشارها و تهدید به تحریم، در تلاش برای امتیازگیری از ایران است؛ اما رد پیشنهادهای اروپا از سوی تهران، این قدرتها را بر سر دوراهی ادامه فشار حداکثری یا حرکت بهسوی دیپلماسی قرار داده است.

الی گران مایه مدیر برنامه خاورمیانه و شمال آفریقا شورای روابط خارجی اروپا
به گزارش فرارو به نقل از شورای روابط خارجی اروپا، طعنه تلخ اینجاست که پس از بیش از یک دهه تلاشهای دیپلماتیک برای زنده نگه داشتن توافق هستهای ۲۰۱۵، اینبار خودِ اروپا بود که ضربهٔ نهایی را بر پیکر آن وارد کرد. مکانیسم موسوم به «ماشه» یا همان سازوکار اسنپبک به ابتکار قدرتهای اروپایی فعال شد و با اجرای آن، تحریمهای شورای امنیت علیه ایران دوباره به جریان افتاد؛ رخدادی که بسیاری آن را نشانهٔ آشکار پایان توافقی میدانند که پایتختهای اروپایی زمانی با افتخار از آن بهعنوان «دستاوردی تاریخی» یاد میکردند.
اکنون اروپا با صفحهای پاک و توافقی عملاً از همگسسته روبهروست و باید دربارهٔ گام بعدی خود تصمیم بگیرد. بریتانیا، فرانسه و آلمان موسوم به تروئیکای غربی ماههای گذشته سرگرم بررسی بهترین شیوه برای بهرهگیری از این سازوکار بودند؛ ابزاری که به هر عضو باقیماندهٔ برجام اجازه میدهد تحریمهای سازمان ملل را دوباره اعمال کند و قرار بود در اکتبر منقضی شود. سه کشور پیشتر به تهران هشدار داده بودند اگر تا موعد مقرر توافقی با ایالات متحده بر سر عقبنشینی از برنامههای هستهای و موشکی به دست نیاید، این مکانیسم را فعال خواهند کرد.
پیشنهادهای اروپا؛ از خلع سلاح دیپلماتیک تا وعدههای مبهم
پس از جنگ ۱۲روزه میان ایران و اسرائیل، سه کشور اروپایی تلاش کردند با تهدید به فعالسازی مکانیسم ماشه، امتیازهای تازهای از جمهوری اسلامی بگیرند. لندن، پاریس و برلین در طرحی مشترک پیشنهاد کردند در ازای ازسرگیری فوری مذاکرات هستهای، اعطای دسترسی کامل به بازرسان بینالمللی و امکان راستیآزمایی ذخایر اورانیوم غنیشده، توافق موجود برای مدت شش ماه دیگر تمدید شود.
با این حال تهران این پیشنهاد را رد کرد؛ ردّی که به گفتهٔ ناظران تا حد زیادی ریشه در واقعیتهای سیاسی داخلی کشور داشت و از دید تصمیمگیران ایرانی نوعی «واگذاری امتیاز در برابر وعدههای مبهم» تلقی میشد. هرچند پیشنهاد اروپاییها از منظر فنی با تعهدات ایران در چارچوب معاهده منع گسترش سلاحهای هستهای (NPT) سازگار بود، اما از نگاه تهران شبیه تلاشی برای خلع سلاح دیپلماتیک این کشور درست پس از بمبارانشدنش بود. در واقع، سه کشور اروپایی از ایران میخواستند معدود اهرمهای باقیماندهاش در گفتوگوهای آتی درباره رفع تحریمهای آمریکا را کنار بگذارد، بیآنکه در مقابل امتیازی ملموس دریافت کند؛ تنها وعدهای که داده شد این بود که «تفنگ ماشه» همچنان بالای سر ایران باقی خواهد ماند.
پس از هفتهها بحث و جدل در داخل، دولت ایران در اوایل سپتامبر به توافقی تازه با آژانس بینالمللی انرژی اتمی دست یافت؛ توافقی که رافائل گروسی، مدیرکل آژانس، آن را «گامی در مسیر درست» توصیف کرد و نشانهای از آمادگی تهران برای همکاری بیشتر دانست. این تحول در حالی رخ داد که در حاشیهٔ نشست اخیر مجمع عمومی سازمان ملل، مذاکرات میان ایران و سه کشور اروپایی ادامه یافت و فضای تازهای برای رایزنیها بهوجود آورد.
بر اساس گزارشهای منتشرشده، تهران در این گفتوگوها پیشنهاد کرده است مذاکرات هستهای با ایالات متحده در قالبی چندجانبه و با حضور طرفهای اصلی از سر گرفته شود و به آژانس اجازه دهد از یکی از سایتهای بمبارانشده بازدید و وضعیت آن را ارزیابی کند. همچنین ظاهراً ایران در بستهٔ پیشنهادی خود اعلام کرده اگر مکانیسم ماشه بهطور دائمی لغو شود، ظرف ۴۵ روز گزارشی رسمی و کامل از میزان ذخایر اورانیوم غنیشدهاش به آژانس ارائه خواهد داد. با این حال، سه کشور اروپایی این پیشنهادها را ناکافی دانسته و مدعیاند چنین ابتکارهایی نهتنها تهدید اشاعهٔ هستهای را برطرف نمیکند، بلکه فاقد ضمانتها و تعهدات ملموس از سوی ایران است.
قمار اروپا روی فشار زمان و تهدید حملات اسرائیل علیه تهران
این پرسش همچنان مطرح است که چرا سه کشور اروپایی پس از سالها وقتکشی و تحمل سرعت گرفتن برنامه هستهای ایران، درست در لحظهای که این برنامه دچار وقفه شده بود، حاضر نشدند در موضوع مکانیسم ماشه انعطاف نشان دهند. یکی از تحلیلهای رایج در محافل دیپلماتیک این است که لندن، پاریس و برلین در واقع روی «فشار زمان» و «تهدید قریبالوقوع ازسرگیری حملات اسرائیل» قمار کردند؛ آنها تصور داشتند میتوانند ایرانِ را در موقعیتی قرار دهند که برای جلوگیری از تشدید بحران، به عقبنشینی وادار شود. اما این محاسبه در عمل نتیجه نداد.
گفته میشود مقامهای ایرانی در مواجهه با این سناریو به این جمعبندی رسیدهاند که حتی اگر مطالبات تروئیکای غربی را بپذیرند، تضمینی وجود ندارد که غرب قواعد بازی را دوباره تغییر ندهد و موضوعاتی چون برنامه موشکی را به دستور کار نیاورد. علاوه بر این، تجربهٔ ماه ژوئن گذشته و ازسرگیری کارزار نظامی اسرائیل ــ علیرغم همهٔ تلاشهای دیپلماتیک در ذهن تهران بهعنوان هشداری جدی نقش بسته است.
یک سناریوی دیگر در میان تحلیلگران این است که سه کشور اروپایی در واقع تا حدی به پیشنهادهای دقیقهنودی تهران پاسخ مثبت دادهاند، اما در مرحلهٔ بعد نتوانستهاند دولت دونالد ترامپ را با خود همراه کنند. بهویژه پس از حملات گستردهٔ ماه ژوئن، نشانههای زیادی دیده میشود که رئیسجمهور آمریکا عملاً دست خود را از پروندهٔ ایران شسته و بارها در سخنرانیهای عمومی برنامهٔ هستهای تهران را «نابود شده» توصیف کرده است. در همین حال، استیو ویتکاف، مذاکرهکنندهٔ ارشد ایالات متحده، هرچند میگوید کانالهای تماس با ایران همچنان باز است و رایزنیها ادامه دارد، اما سخنرانی طولانی ترامپ در مجمع عمومی سازمان ملل کوچکترین نشانهای از تمایل به توافق یا احیای مسیر دیپلماسی در خود نداشت.
گزینهٔ سوم که در محافل تحلیلی مطرح میشود این است که سه کشور اروپایی اساساً تصمیم گرفتهاند به کارزار تازهای از «فشار حداکثری» علیه ایران بپیوندند. اگر این برداشت درست باشد، فعالسازی مکانیسم ماشه بیش از آنکه صرفاً اقدامی حقوقی برای حفظ توافق هستهای باشد، به ابزاری برای مجازات تهران و نیز جلب رضایت چهرههای تندرو در دولت ترامپ از جمله مارکو روبیو تبدیل شده است؛ بهویژه با توجه به آنکه اروپا در موضوع اوکراین بهطور فزایندهای به حمایت سیاسی و امنیتی ایالات متحده نیاز دارد و تلاش می کند همراهی واشنگتن را حفظ کند.
اروپا در دو راهی؛ فرود نرم یا فشار حداکثری علیه ایران
دیپلماتهای اروپایی پس از بهکارگیری قویترین اهرم فشار خود علیه ایران، اکنون بر سر یک دو راهی حساس ایستادهاند: یا با طراحی نوعی «فرود نرم» پس از فعالسازی مکانیسم ماشه، مسیر را برای گشوده شدن فضای دیپلماتیک تازه و شکلگیری توافقی جدید هموار کنند؛ یا اینکه در کنار چهرههای تندرویی چون مارکو روبیو، با دوچندان کردن فشار، عملاً راهبرد «فشار حداکثری» را ادامه دهند.
بسیاری از ناظران هشدار میدهند انتخاب مسیر دوم میتواند اشتباهی فاجعهبار باشد. تجربهٔ سیاست «فشار حداکثری» واشنگتن علیه تهران از زمان خروج دونالد ترامپ از توافق هستهای در سال ۲۰۱۸ تا هدفگیری صادرات نفتی ایران، نتیجهای جز تقویت برنامه هستهای ایران و گرفتارشدن دو طرف در چرخهٔ پرهزینهٔ تقابل نظامی به همراه نداشت.
حتی حملات هوایی و بمباران تأسیسات ایران، بنا به ارزیابیها، توانسته این برنامه را تنها یک تا دو سال به عقب بیندازد؛ در حالی که توافق هستهای ۲۰۱۵ بدون شلیک حتی یک گلوله، زمان «گریز هستهای» تهران را دستکم ۱۲ ماه به تأخیر میانداخت. افزایش فشار غرب در شرایط کنونی میتواند پیامدهای خطرناکتری داشته باشد: این فشار نهتنها ممکن است اسرائیل را جسورتر کند تا راهبرد موسوم به «چمنزنی» را علیه ایران در پیش گیرد و با حملات دورهای برنامه هستهای تهران را مهار کند، بلکه ریسک ازسرگیری جنگ مستقیم ایران و اسرائیل را بالا میبرد؛ جنگی که میتواند پای کشورهای همسایه و حتی شرکای اروپایی را نیز ناخواسته به میان بکشد.
به حاشیه راندهشدن ایران در صحنهٔ بینالمللی، این کشور را هرچه بیشتر به سوی چین و روسیه سوق داده است. همزمان با پیشروی غرب در مسیر فعالسازی مکانیسم ماشه، مسکو و تهران به توافق تازهای برای ساخت چند نیروگاه هستهای در ایران دست یافتند. ناظران معتقدند تهران برای بازسازی پدافند هوایی و تقویت سامانههای موشکی خود پس از جنگ اخیر نیز ممکن است بیش از گذشته به چین و حتی پاکستان متکی شود. با این حال، هنوز راهی دیگر وجود دارد.
پس از فعال شدن ماشه، بهجای حرکت صرفاً در چارچوب تروئیکای غربی، میتوان یک ائتلاف اروپایی گستردهتر را برای «کاهش خسارت» و مدیریت بحران شکل داد. واقعیت آن است که مقامهای بلندپایه ایرانی در حاشیهٔ مجمع عمومی امسال با شمار قابلتوجهی از مقامهای غربی دیدار و گفتوگو کردند؛ حتی با وجود سایهٔ سنگین مکانیسم ماشه، این دیدارها نشانهای از امکان تداوم دیپلماسی با تهران بهشمار میرود. رهبران اروپایی باید از این روزنهٔ امید بهره بگیرند و آن را به رئیسجمهور ترامپ نیز پیشنهاد دهند؛ چرا که تنها از طریق باز کردن مسیر گفتوگو و مدیریت تنش میتوان مسئلهٔ هستهای ایران را بدون ایجاد شکافهای جدید در اردوگاه ماگا و درون غرب پیش برد.
هدف فوری غرب در شرایط کنونی باید حرکت به سوی مجموعهای از توافقهای کوچک و مرحلهای با تهران باشد؛ توافقهایی که در کوتاهمدت مانع از تشدید فعالیتهای هستهای ایران شود و در میانمدت حداقلی از اعتماد میان دو طرف ایجاد کند. چنین روندی میتواند با گامهای نمادین اما مهم آغاز شود: برای مثال، تهران متعهد شود غنیسازی هستهای را در سطحی که موجب نگرانی بینالمللی است از سر نگیرد و در مقابل، کشورهای غربی نیز از محدود کردن صادرات نفت ایران خودداری کنند تا فشار اقتصادی بیش از این تشدید نشود.
در گام بعد، ایران میتواند به آژانس بینالمللی انرژی اتمی اجازه دهد از برخی سایتهای بمبارانشده بازدید و وضعیت آنها را ارزیابی کند. در برابر این همکاری، ایالات متحده میتواند تضمین دهد از حملات آیندهٔ اسرائیل علیه تأسیسات ایران حمایت نخواهد کرد و مسیر کاهش تنش را در عمل بگشاید. چنین فرایندی، اگر بهدرستی طراحی شود، فرصت تنفس دیپلماتیک در اختیار واشنگتن و تهران قرار میدهد تا در فضایی آرامتر، زمینهٔ گفتوگوهای جدیتر و جامعتر را فراهم کنند؛ بهویژه اگر عربستان سعودی نیز از نزدیکی اخیر خود با تهران برای تسهیل این مسیر استفاده کند.
ارسال نظر