انقلابی که با ترور ستونهایش محکم ماند! / از دهه 60 تا 1400
رکنا سیاسی : رهبر انقلاب در تابستان 1401 ضمن بازخوانی وقایع دهه 60 فرمودند: «خدای سال ۶۰، همان خدای امسال است؛ خدای دورانهای سختی و دورانهای گوناگون یکی است.»
در این روزها بعد از ترور فرماندهان ارشد جبهه مقاومت بهویژه شهید سید حسن نصرالله ، خط خبری رسانههای خارجی در راستای تضعیف جبهه مقاومت در حال فعالیت است. آنها مدعیاند با ترور این فرماندهان، جبهه مقاومت به بنبست رسیده است و همزمان، ترور شهید سلیمانی در سال 98 را یادآور میشوند.
نگاهی گذرا به تجربههای گذشته و درسآموزی از آنها، میتواند تحلیلی کلانتر از آینده در اختیارمان قرار دهد. در دهه 60، جمهوری اسلامی ایران، ترور شخصیتهای اصلی و کلیدی خود را در تعداد بالا و شرایطی پیچیدهتر از امروز، تجربه کرده است. این ترورها حتی در دهه 90 نیز به چشم میخورد.
1. انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در 7 تیر 1360 منجر به شهادت 73 نفر از نیروهای جمهوری اسلامی گردید که مهمترین آنها شهید بهشتی بود.
شهید بهشتی یکی از پایهگذاران جمهوری اسلامی است. هیچ حکومتی بدون ساختار و نهادسازی، قادر به شکلگیری و حرکت نیست. نقش پررنگ شهید بهشتی در نهادسازی برای انقلاب اسلامی پرواضح است.
او عضو خبرگان قانون اساسی بود و در تدوین این قانون حیاتی نقش محوری داشت. ایشان همچنین مسئولیت دبیر کل حزب جمهوری اسلامی و ریاست شورای انقلاب اسلامی را در آن برهههای حساس به بهترین نحو پیش بردند. ریاست قوه قضائیه و ریاست شورای عالی قضایی، از دیگر نقاط درخشان کارنامه شهید بهشتی است.
وی همچنین از اعضای مؤسس و مرکزی جامعه روحانیت مبارز بود. معرفی کامل شخصیت و کارنامه شهید بهشتی چه در سطوح حوزوی و چه در سطوح عالی دانشگاهی، نیاز به نگارش مقاله دارد. قطعاً فقدان چنین شخصیت نهادسازی در سالهای اول تشکیل جمهوری اسلامی آنهم در اوج جنگ تحمیلی، ضایعه بزرگی برای ایران بود. علاوه بر شهید بهشتی، در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی، چندین نماینده مجلس، چند تن از وزرای دولت و معاونین وزرا نیز حضور داشتند.
2. انفجار دفتر نخستوزیری انفجار دفتر نخستوزیری ایران، 2 ماه بعد از انفجار دفتر حزب، یعنی در 8 شهریور 1360 انجام شد. در این انفجار شهید رجایی(رئیسجمهور)، شهید باهنر(نخستوزیر) و شهید دستجردی(رئیس کل شهربانی) که در جلسه شورای امنیت کشور حضور داشتند، به شهادت رسیدند. درنتیجه، در بازه زمانی دو ماه، جمهوری اسلامی، رئیس دو قوه از سه قوای خود را از دست داد.
3. ترور شهید مطهری پیشازاین موارد، در اردیبهشت 1358، یعنی تنها یک ماه پس از پایهگذاری جمهوری اسلام، مرتضی مطهری، کسی که ریاست شورای انقلاب اسلامی را در کارنامه درخشان خود داشت، به شهادت رسید.
شورای انقلاب را میتوان مهمترین نهاد در راستای پایهگذاری جمهوری اسلامی دانست و شهید مطهری از تئوریسینهای اصلی این نظام، در آن شورا حضور داشت.
4. رحلت امام خمینی اندکی پس از پایان جنگ و زمانی که کشور بهشدت درگیر چالشها و خسارات ناشی از جنگ بود، بحران بزرگی برای نظام نوپای جمهوری اسلامی بهحساب میآمد. برای عدهای، تصور جمهوری اسلامی ایران بدون امام خمینی محال بود و گمان میکردند بعد از ایشان، انقلاب دستکم بهراحتی نمیتواند مسیر خود را ادامه دهد. اما با رهبری آیتالله خامنهای، انقلاب اسلامی ایران توانست رشد کند و راه خود را طی نماید.
5. شهادت فرماندهان ارشد نظامی در 7 مهر 1360، در اوج جنگ با صدام، جمعی از فرماندههان بزرگ نظامی ایران همچون شهید فلاحی، در یک سانحه هوایی به شهادت رسیدند.
6. ترور شهید سلیمانی ، حاج قاسم سلیمانی، فرمانده بزرگ و محبوب نیروی قدس سپاه بود که نابودی داعش و نجات منطقه و حتی کشورهای اروپایی و جهان از این تروریستها، تنها یکی از نقاط درخشان کارنامه او بود. برخی سپاه قدس را فقط با حاج قاسم میفهمیدند و تصور میکردند بدون ایشان، سیاستهای منطقهای ایران با بحران مواجه خواهد شد. قطعا از دست دادن شخصیت بزرگی همچون شهید سلیمانی دردآور و ضربه زننده بود. اما نیروی قدس بعد از ایشان هم بهخوبی وظایف خود را پیش برد.
7. ترور دانشمندان هستهای ترور شخصیتهای کلیدی همواره یکی از راهبردهای رژیم صهیونیستی برای حذف یا تضعیف یک جریان است. در همین راهبرد، ترور دانشمندان هستهای برای توقف و نابودی برنامه هستهای ایران، در دستور کار تروریستهای اسرائیلی قرار گرفت.
بدون شک حذف دانشمندان یک صنعت، ضربه بزرگی به آن است. اما درنتیجه نهایی، صنعت هستهای ایران نهتنها ضعیف نشد، بلکه اکنون در نقطهای قرار دارد که هر هدفی در این زمینه برایش قابلدسترس است.
علاوه بر موارد مذکور، جمهوری اسلامی از ابتدای تأسیس با بحرانهای شدیدی دسته و پنجه نرم میکرد که هرکدام میتوانست بهتنهایی یک حکومت را زمینگیر کند. ترور مردم به دست منافقین، حمله صدام با حمایت همهجانبه دولتهای غربی، عدم همراهی دولت بنیصدر در دفاع از کشور و کارشکنی در آن، کودتای آمریکایی و بسیاری موارد دیگر، موضوعاتی بود که گمان میشد منجر به نابودی حکومت شود.
8. ترور فرماندهان و رهبران حزبالله جبهه مقاومت نیز از ابتدای فعالیت علیه اشغالگران صهیونیست تاکنون، فرماندهان متعددی را از دست داده است.
سیدعباس موسوی، دومین دبیرکل حزبالله لبنان در سال 1992 در یک عملیات تروریستی به شهادت رسید. سیدعباس همچون شهید سیدحسن، جایگاه بزرگی برای حزبالله لبنان داشت. رژیم صهیونیستی گمان میکرد با ترور سیدعباس، کار حزبالله تمام میشود. اما حزبالله با رهبری شهید نصرالله، سالبهسال قویتر و ساختارمندتر شد. شهید عماد مغنیه، فرمانده عملیات حزبالله، یکی دیگر از فرماندهان ارشد و بسیار اثرگذاری بود که در سال 2008 به شهادت رسید. با این حال شاهدیم که از سال 2008 تاکنون، نهتنها عملیاتهای حزبالله تضعیف نشد، بلکه اکنون مستقیما رژیم صهیونیستی را هدف قرار میدهد. بدون شک شهادت سیدحسن نصرالله فقدانی بزرگ برای کل جبهه مقاومت است. اما شهادت ایشان و تمامی فرماندهان ارشد حزبالله در ماههای اخیر، نتوانست منجر به نابودی این گروه مردمی گردد. اکنون حزبالله، حیفا را هدف قرار میدهد و اعلام کرده است که آنجا را همچون کریات برای صهیونیستها غیرقابلسکونت خواهد کرد.
9. ترور رهبران حماس درباره حماس و غزه نیز باید گفت که کمتر گروهی بهاندازه آن تاکنون شاهد ترور رهبران و فرماندهان خود بوده است. فقط شهدای بزرگی همچون اسماعیل هنیه و یحیی سنوار نبودند که به دست تروریستهای صهیونیست به شهادت رسیدند. صالح العاروری، احمد یاسین و عبدالعزی رنتیسی که کمتر از یک ماه بعد از احمد یاسین ترور شد، همگی از رهبران حماس بودند که اسرائیل گمان میکرد با حذف آنها، حماس نیز به پایان میرسد.
از دهه 60 تا 1400؛ انقلابی که با ترور ستونهایش محکم ماند!
بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی از همان ابتدای جنگ غزه بهصراحت اعلام کرد هدفش نابودی کامل حماس است. به همین دلیل به کشتار و قتلعام 42 هزار فلسطینی که اکثر آنها زن و کودک بودند، دست زد. تنها یک مورد آن بمباران بیمارستان المعمدانی بود که در یک ساعت، بیش از هزار فلسطینی شهید و زخمی شدند. بااینحال، حماس هنوز زنده است و با سادهترین سلاحها، نیروهای پیشرفته اسرائیل را به چالش میکشد.
10. روایت رهبر انقلاب از ترورها و پیروزیها رهبر انقلاب در 7 تیر 1401 به مناسب سالروز شهادت شهید بهشتی در دیدار با مسئولان قوه قضائیه به بازخوانی وقایع دهه 60، سختیها و برخی ناامیدیها اشاره کردند و فرمودند: «در آن روزها جنگ تحمیلی در سختترین و بدترین شرایط خودش بود. رژیم صدام نیروهایش را تا نزدیک شهرهای بزرگ ما در جنوب و غرب آورده بود. بعضی از شهرها را که تصرف کرده بودند. نیروهای دشمن مسلط، نیروهای ما ناآماده؛ امکانات ما درنهایت ضعف، امکانات او فراوان. در داخل کشور، در خود تهران جنگ داخلی بود. منافقین ریخته بودند با هر چیز که دستشان میآمد ــ از تیغ موکتبُری بگیرید تا هر چیز دیگری که در اختیارشان بود ــ افتاده بودند به جان مردم و کمیته و پاسدار سپاه و .... وضع سیاسی کشور [این جور بود که] تقریباً یک هفته قبل از هفتم تیر، عدمکفایت رئیسجمهورِ وقت در مجلس احراز شده بود و برکنار شده بود. یعنی کشور بدون رئیسجمهور بود. کشور در یک چنین شرایطی، یک استوانهای مثل بهشتی را از دست داد؛ بهشتی استوانه بود. استوانههای انقلاب که انقلاب را نگه میدارند، ارزششان قابلمحاسبه نیست؛ شهید بهشتی یکی از این استوانهها بود. حدود دو ماه بعد، رئیسجمهور جدید و نخستوزیر ــ شهید رجائی و شهید باهنر ــ را باهم در یک جلسه شهید کردند.
اندکی بعد یا یکفاصله کوتاهی بعد از آن، چند نفر از فرماندهان ارشد جنگ از ارتش و سپاه، در حادثه هواپیما به شهادت رسیدند. یعنی در ظرف کمتر از سه ماه این همه حادثه تلخ، این همه حادثه وحشتناک، این همه ضربه مخرب! خب شما کدام کشور را سراغ دارید، کدام دولت را سراغ دارید که بتواند در مقابل این همه حوادث بِایستد و از پا نیفتد؟ مردم ایستادند، امام مثل کوه دماوند سربلند ایستاد، مسئولین دلسوز و جوانهای انقلابی ایستادند، اوضاع را ۱۸۰ درجه بهعکس کردند؛ جنگ را از باخت پیدرپی به بُرد پیدرپی تبدیل کردند، منافقین را از سطح خیابانها جمع کردند، ارتش و سپاه را روزبهروز منظمتر و مرتبتر کردند و کشور را به روال عادی و جاری انداختند. نکتهای وجود دارد و آن، این است که وقتی این حوادث اتفاق میافتاد ــ چه در شهادت شهید بهشتی، چه در حوادث بعدی ــ دشمن ذوق میکرد، امیدوار میشدند که دیگر بساط این نظام انقلابی جمع شد؛ ولی ناامید شدند. آن روز ناامید شدند، در این چهار دهه هم مکرر این ناامیدی تکرار شد. در عالمِ بشر غیر از محاسبات و مناسبات سیاسی، یک محاسبات و مناسبات دیگری هم وجود دارد که آنها قادر به فهم آن نیستند؛ آنها سنتهای الهی است. یکی از این قوانین این است: لَیَنصُرَنَّ اللَهُ مَن یَنصُرُه؛ هر کسی که خدا را نصرت کند، خدا او را نصرت میکند؛ یا «اِن تَنصُرُوا اللَهَ یَنصُرکُم»؛ این سنت الهی است. البته به شرطی که حرکت کنید، عمل کنید، نه اینکه [فقط] بگویید.
داستانش را لابد شنیدهاید؛ جنگ اُحد تمام شد، کسی مثل حمزهی سیدالشهدا در این جنگ به شهادت رسید، پیغمبر مجروح شد، امیرالمؤمنین مجروح شد، تعداد زیادی شهید شدند، خسته و فرسوده و زخمیشده برگشتند مدینه؛ حالا قریش، همین دشمنی که نتوانسته بود کاری [انجام بدهد] ــ ضربه زده بود، امّا نتوانسته بود پیروز بشود بر مسلمین ــ اینها بیرون مدینه در فاصلهای در چند کیلومتریِ مدینه جمع شدند، گفتند امشب حمله کنیم؛ اینها خستهاند، کاری از اینها برنمیآید، مسئله را تمام کنیم. عواملشان آمدند داخل مدینه شروع کردند هراسافکنی: اَلَّذینَ قالَ لَهُمُ النّاسُ اِنَّ النّاسَ قَد جَمَعوا لَکُم فَاخشَوهُم؛ آمدند گفتند خبر دارید؟ اینها جمع شدهاند، لشکر فراهم آوردهاند میخواهند پدر شما را دربیاورند! امشب میریزند چنین و چنان میکنند! هراسافکنی. اینهایی که مخاطب این هراسافکنی بودند، قالوا حَسبُنَا اللهُ وَ نِعمَ الوَکیل؛ [گفتند:] نخیر، ما نمیترسیم، خدا با ما است. پیغمبر فرمود آن کسانی که امروز در اُحد زخمی شدند، جمع بشوند؛ آنها جمع شدند، گفت بروید مقابل اینها؛ رفتند آنها را شکست دادند و برگشتند: فَانقَلَبوا بِنِعمَةٍ مِنَ اللهِ وَ فَضل؛ یک مقدار زیادی غنیمت آوردند و هیچ مشکلی هم برایشان پیش نیامد، این سنّت الهی است. ما در سال ۶۰، در مقابل این همه حادثه و شدت عمل توانستیم روی پای خودمان بِایستیم و دشمن را ناامید کنیم، امروز هم میتوانیم؛ خدای سال ۶۰، همان خدای امسال است؛ خدای دورانهای سختی و دورانهای گوناگون یکی است، همه سنتهای الهی هم سر جایش است.»
منبع : فارس
ارسال نظر