عاشقانه ای بی نظیر از وحشی بافقی برای معشوق سنگدلش با صدای لرزان رشید کاکاوند/ سروده‌ای که روح و جان را زنده می‌کند/ جان من سنگدلی، دل به تو دادن غلط است+ ویدیو
تبلیغات

زندگی و آثار کمال‌الدین وحشی بافقی، شاعر برجسته قرن دهم

کمال‌الدین بافقی، متخلص به وحشی، یکی از شاعران برجسته و توانمند قرن دهم هجری است. او در نیمه نخست این قرن در شهر بافق چشم به جهان گشود و تحصیلات اولیه‌اش را نیز در همان شهر گذراند. این شاعر معاصر، در طول عمر خود از سفرهای طولانی اجتناب کرده و به جز شهرهای کاشان و عراق به مناطق دیگری سفر نکرد.

وفات و محل دفن

وحشی بافقی در حدود سال 999 هجری قمری درگذشت. آرامگاه وی در محله سر برج یزد، روبروی مزار شاهزاده فاضل که برادر امام هشتم شیعیان است، قرار دارد و یکی از نقاط دیدنی این منطقه به شمار می‌رود.

آثار ماندگار وحشی بافقی

از آثار ارزشمند و ماندگار وحشی بافقی می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

  • دیوان اشعار: مجموعه‌ای از غزلیات، قصاید و اشعار مختلف او
  • مثنوی خلد برین: یکی از مثنوی‌های زیبا و تأثیرگذار او
  • مثنوی ناظر و منظور: از دیگر آثار ارزنده وی
  • مثنوی فرهاد و شیرین: این اثر مهم به دلیل فوت وی نیمه‌تمام باقی ماند و بعدها توسط وصال شیرازی به پایان رسید.

ویدیویی شنیدنی از سروده‌های وحشی بافقی با صدای رشید کاکاوند

یکی از آثار عاشقانه و برجسته وحشی بافقی، شعری است که با صدای زیبا و احساس عمیق رشید کاکاوند اجرا شده است. این اثر به زیبایی روح و جان مخاطب را تسخیر می‌کند و عشق نافرجام وحشی به معشوق بی‌وفایش را به تصویر می‌کشد.

قسمتی از این سروده با این مطلع آغاز می‌شود: «جان من سنگ‌دلی، دل به تو دادن غلط است...»

مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

ای گل تازه که بویی ز وفا نیست تو را

خبر از سرزنش خار جفا نیست تو را

رحم بر بلبل بی‌برگ و نوا نیست تو را

التفاتی به اسیران بلا نیست تو را

ما اسیر غم و اصلا غم ما نیست تو را

با اسیر غم خود رحم چرا نیست تو را

فارغ از عاشق غمناک نمی‌باید بود

جان من اینهمه بی باک نمی‌باید بود

همچو گل چند به روی همه خندان باشی؟

همره غیر به گلگشت گلستان باشی

هر زمان با دگری دست و گریبان باشی

زان بیندیش که از کرده پشیمان باشی

جمع با جمع نباشند و پریشان باشی

یاد حیرانی ما آری و حیران باشی

ما نباشیم که باشد که جفای تو کشد؟

به جفا سازد و صد جور برای تو کشد

شب به کاشانهٔ اغیار نمی‌باید بود

غیر را شمع شب تار نمی‌باید بود

همه جا با همه کس یار نمی‌باید بود

یار اغیار دل‌آزار نمی‌باید بود

تشنهٔ خون من زار نمی‌باید بود

تا به این مرتبه خونخوار نمی‌باید بود

من اگر کشته شوم باعث بدنامی تست

موجب شهرت بی‌باکی و خودکامی تست

دیگری جز تو مرا این همه آزار نکرد

جز تو کس در نظر خلق مرا خوار نکرد

آنچه کردی تو به من هیچ ستمکار نکرد

هیچ سنگین‌دل بیدادگر این کار نکرد

این ستم‌ها دگری با من بیمار نکرد

هیچکس اینهمه آزار من زار نکرد

گر ز آزردن من هست غرض مردن من

مُردَم، آزار مَکِش از پی آزردن من

جان من سنگدلی ، دل به تو دادن غلط است

بر سر راه تو چون خاک فتادن غلط است

چشم امید به روی تو گشادن غلط است

روی پر گرد به راه تو نهادن غلط است

رفتن اولاست ز کوی تو ، ستادن غلط است

جان شیرین به تمنای تو دادن غلط است

تو نه آنی که غم عاشق زارت باشد

چون شود خاک بر آن خاک گذارت باشد

مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست

عاشق بی سر و سامانم و تدبیری نیست

از غمت سر به گریبانم و تدبیری نیست

خون دل رفته به دامانم و تدبیری نیست

از جفای تو بدینسانم و تدبیری نیست

چه توان کرد پشیمانم و تدبیری نیست

شرح درماندگی خود به که تقریر کنم

عاجزم چارهٔ من چیست چه تدبیر کنم

نخل نوخیز گلستان جهان بسیار است

گل این باغ بسی ، سرو روان بسیار است

جان من ، همچو تو غارتگر جان بسیار است

ترک زرین کمر موی میان بسیار است

با لب همچو شکر تنگ دهان بسیار است

نه که غیر از تو جوان نیست، جوان بسیار است

دیگری اینهمه بیداد به عاشق نکند

قصد آزردن یاران موافق نکند

مدتی شد که در آزارم و می‌دانی تو

به کمند تو گرفتارم و می‌دانی تو

از غم عشق تو بیمارم و می‌دانی تو

داغ عشق تو به جان دارم و می‌دانی تو

خون دل از مژه می‌بارم و می‌دانی تو

از برای تو چنین زارم و می‌دانی تو

از زبان تو حدیثی نشنودم هرگز

از تو شرمندهٔ یک حرف نبودم هرگز

مکن آن نوع که آزرده شوم از خویت

دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت

گوشه‌ای گیرم و من بعد نیایم سویت

نکنم بار دگر یاد قد دلجویت

دیده پوشم ز تماشای رخ نیکویت

سخنی گویم و شرمنده شوم از رویت

بشنو پند و مکن قصد دل‌آزردهٔ خویش

ورنه بسیار پشیمان شوی از کردهٔ خویش

چند صبح آیم و از خاک درت شام روم؟

از سر کوی تو خودکام به ناکام روم

صد دعا گویم و آزرده به دشنام روم

از پیت آیم و با من نشوی رام روم

دور دور از تو من تیره سرانجام روم

نبود زَهره که همراه تو یک گام روم

کس چرا اینهمه سنگین دل و بدخو باشد؟

جان من ، این روشی نیست که نیکو باشد

از چه با من نشوی یار چه می‌پرهیزی؟

یار شو با من بیمار چه می‌پرهیزی؟

چیست مانع ز من زار چه می‌پرهیزی؟

بگشا لعل شکربار چه می‌پرهیزی؟

حرف زن ای بت خونخوار چه می‌پرهیزی؟

نه حدیثی کنی اظهار چه می‌پرهیزی؟

که ترا گفت به ارباب وفا حرف مزن؟

چین بر ابرو زن و یک بار به ما حرف مزن

درد من کشتهٔ شمشیر بلا می‌داند

سوز من سوخته داغ جفا می‌داند

مسکنم ساکن صحرای فنا می‌داند

همه کس حال من بی‌سر و پا می‌داند

پاکبازم همه کس طور مرا می‌داند

عاشقی همچو مَنَت نیست خدا می‌داند

چارهٔ من کن و مگذار که بیچاره شوم

سر خود گیرم و از کوی تو آواره شوم

از سر کوی تو با دیدهٔ تر خواهم رفت

چهره آلوده به خوناب جگر خواهم رفت

تا نظر می‌کنی از پیش نظر خواهم رفت

گر نرفتم ز درت شام ، سحر خواهم رفت

نه که این بار چو هر بار دگر خواهم رفت

نیست بازآمدنم باز اگر خواهم رفت

از جفای تو من زار چو رفتم ، رفتم

لطف کن لطف که این بار چو رفتم ، رفتم

چند در کوی تو با خاک برابر باشم؟

چند پا مال جفای تو ستمگر باشم؟

چند پیش تو ، به قدر از همه کمتر باشم؟

از تو چند ای بت بدکیش مکدر باشم؟

می‌روم تا به سجود بت دیگر باشم

باز اگر سجده کنم پیش تو کافر باشم

خود بگو کز تو کشم ناز و تغافل تا کی؟

طاقتم نیست از این بیش تحمل تا کی؟

سبزهٔ دامن نسرین ترا بنده شوم

ابتدای خط مشکین ترا بنده شوم

چین بر ابرو زدن و کین ترا بنده شوم

گره ابروی پرچین ترا بنده شوم

حرف ناگفتن و تمکین ترا بنده شوم

طرز محجوبی و آیین ترا بنده شوم

الله ، الله ، ز که این قاعده اندوخته‌ای؟

کیست استاد تو اینها ز که آموخته‌ای؟

اینهمه جور که من از پی هم می‌بینم

زود خود را به سر کوی عدم می‌بینم

دیگران راحت و من اینهمه غم می‌بینم

همه کس خرم و من درد و الم می‌بینم

لطف بسیار طمع دارم و کم می‌بینم

هستم آزرده و بسیار ستم می‌بینم

خرده بر حرف درشت من آزرده مگیر

حرف آزرده درشتانه بود ، خرده مگیر

آنچنان باش که من از تو شکایت نکنم

از تو قطع طمع لطف و عنایت نکنم

پیش مردم ز جفای تو حکایت نکنم

همه جا قصهٔ درد تو روایت نکنم

دیگر این قصهٔ بی‌حد و نهایت نکنم

خویش را شهرهٔ هر شهر و ولایت نکنم

خوش کنی خاطر وحشی به نگاهی سهل است

سوی من گوشهٔ چشمی ز تو گاهی سهل است

اخبار تاپ حوادث

تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات

وبگردی