انتقاد عباس عبدی به دستگاه اطلاعاتی: کارتان فقط دستور حذف خبر و تیتر نباشد
رکنا سیاسی: عباس عبدی در نقد عملکرد نهادهای اطلاعاتی تاکید کرد که متمرکز شدن بر حذف اخبار و تیترها به جای ارائه تحلیلهای راهبردی و آیندهنگرانه، این نهادها را از ماموریت اصلیشان دور میکند و جایگاهشان را تنزل میدهد.

عباس عبدی در یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت: ۲۰ ماه پیش یادداشتی را در نقد گفتوگوی پرویز ثابتی مهمترین مقام ساواک نوشتم با عنوان «نهاد امنیتی یا اطلاعاتی؟» و در آن توضیح دادم که ساواک نهاد امنیتی بود و نه اطلاعاتی. اثبات این ادعا کار سختی نبود. هیچ گزارش راهبردی و آیندهنگرانه علمی داخلی از آن سازمان عریض و طویل در دسترس نیست، گزارشی که روند موجود در آن نظام را تحلیل و پیشبینی کند. ولی تا دلتان بخواهد اطلاعات بیارزش یا کمارزش در مورد اینکه فلان فرد در بهمان جلسه چه گفت، وجود دارد.
مامور اول به نام شنبه زیر آن یک نظر داده، مامور و مسوول نیز به نام یکشنبه آن نظر را تحلیل یا رد کرده و خلاصه مامور آخر به نام جمعه دستور تعقیب و مراقبت و نظارت بیشتری را داده است! و در نهایت دریغ از یک خط تحلیل جامعهشناسانه و سیاسی از اینکه وضع آینده آن جامعه چه خواهد شد؟ کار آنان رسیدگی به دو یا سه روزنامه محدود و تایید و رد تیترهای آنها بود. با نویسندگان و دانشجویان برخورد میکردند، تمام کوشش آنان سرکوب نیروهای مخفی طرفدار مبارزه مسلحانه بود. هنگامی که در این هدف موفق شدند، نفس راحتی کشیدند گویی کوه دماوند را جابهجا کردهاند و خدا را بنده نبودند.
ولی دو سال بعد چمدانهای خود و کل رژیم را بستند و راهی خارج شدند. نمونه مشهورتر از ساواک «سازمان اشتازی» یا همان دستگاه امنیتی آلمان شرقی بود که تقریبا همه مردم شرق آلمان تحت نظارت کامل و دقیق آن بودند ولی اصلا نتوانستند سقوط خود و فروپاشی دیوار برلین را پیشبینی کنند.
داستان جالب این ماجرا در کتاب خواندنی «پاییز فروپاشی» به تصویر کشیده شده است. در آن یادداشتم توضیح دادم که نهاد اطلاعاتی خیلی دنبال اطلاعات محرمانه و شنود و اینجور چیزها نیست. اتفاقا در ادبیات دینی هم این رفتار نفی شده است، نه فقط به دلایل اخلاقی، بلکه به علت کارکردی و انحراف ذهن نهی شده است.
داستان افرادی که به زبان حیوانات تسلط یافتند و دچار خسارت فراوان شدند را به یاد آورید. واقعیت این است که اگر گوشهایی داشتیم که از فاصله دهها متری حرفهای دیگران را میشنیدیم یا میتوانستیم از پشت دیوار نیز داخل خانه را ببینیم یا قدرت بویایی سگ شکاری و خرس قطبی و بینایی عقاب، شنوایی جغد، لامسه فیل و… را داشتیم، زندگی برایمان بسیار سخت و ناخرسند میشد. امروز به دلیل فناوری میتوانیم همه این امکانات را و شاید بیشتر هم داشته باشیم.
فرض کنید ذهنخوانی هم ممکن بود، چه چیزها که در ذهن هر یک از ما نسبت به دیگری میگذرد که بعد هم تمام میشود و فقط امری لحظهای و ذهنی است، ولی اگر طرف بتواند ذهن ما را بخواند دنیا جهنم میشود! این رویکرد فاجعهبار نظامهای امنیتی است که دنبال چنین چیزهایی هستند. در نهایت هم مصداق آن منجمی میشوند که در آسمان دنبال ستارگان میگردد ولی از اتاق کناری خود خبری ندارد.
انتظار این است که دستگاههای امنیتی ایران نیز باید اصل تجاوز اسراییل و نیز حدودی از ابعاد و شیوههای آن را پیشبینی میکردند، بهطور قطع میدانستند که با چه نیروهایی و چه امکاناتی وارد این تجاوز خواهند شد. شاید بگوییم چرا چنین چیزی به ذهن افراد عادی نباید میرسیده است؟ اولا، برخیها یقین داشتند که تجاوز خواهد شد.
این را تحلیلی میگفتند ولی درباره دانستن جزییات؛ انتظاری از افراد عادی نداریم، چون آنان نمیتوانند همه اخبار را به صورت جزیی و مستمر پیگیری کنند. منظور از اخبار هم اخبار آشکار و در دسترس و تا حدی عادی است. اخباری که برای ما چندان مهم نیست و معنایی ندارد، ولی برای دستگاه اطلاعاتی واجد معناست. بنابراین تردیدی نیست که در تجاوز اخیر، بزرگترین نقد به ساختار سیاسی ایران، ضعف اطلاعاتی است.
پرسش این است که چرا به این روز افتادهایم؟ در اینجا به چند علت اجمالی اشاره میکنم.
اول و مهمتر از همه این است که دستگاههای اطلاعاتی باید استقلال نسبی در انجام وظیفه و ماموریتهای خود داشته باشند. ۴ ماه پیش جامعه اطلاعاتی امریکا گزارشی داد که ایران در حال ساخت سلاح هستهای نیست و این برنامه در سال ۲۰۰۳ متوقف شده و پس از آن نیز از طرف رهبری مجاز دانسته نشده است.
این گزارش هنگامی منتشر شد که امریکا و اسراییل تصمیم خود را برای نهایی کردن حمله به ایران گرفته بودند. ولی نهادهای اطلاعاتی مذکور چون استقلال کافی داشتند، این یافته خود را منتشر کردند، بعد از آغاز تجاوز که ترامپ در این باره، مورد پرسش قرار گرفت، آن گزارش را رد و به برداشت بیپایه خودش درباره ایران استناد کرد. شاید به نظر برسد که این نقطه ضعف این دستگاههاست که خلاف اهداف رییس کشور سخن گفتهاند، ولی برعکس این نقطه قوت آنهاست.
دوم؛ باید میان تحلیلهای کلان و راهبردی با امور خرد و بیاهمیت و عملیاتی تفکیک قائل شد. یک دستگاه اطلاعاتی قوی اغلب اخبار خود را از منابع آشکار میگیرد و پس از راستیآزمایی آن را استفاده میکند. داشتن تحلیل کلان بسیار مهم است. تحلیل کلان متاثر از اطلاعات آشکار است و اطلاعات سری اهمیت چندانی ندارند. پس باید بیشترین کیفیت و اهمیت را به تحلیلهای کلان و راهبردی داد.
سوم؛ باید مسائل را اولویتبندی کرد. امور حیاتی کشور را در رده یک قرار داد. جنگ از جمله آن است. پرداختن به مسائل بسیار جزیی و خارج از وظایف دستگاه اطلاعاتی، فقط موجب استهلاک و انحراف میشود. اینکه نهاد اطلاعاتی دنبال روزنامه و سایت خواندن باشد و دستور حذف تیتر و خبر بدهد، به معنای آن است که حتی اگر این کارها درست هم باشد که نیست، آنان ارزش و جایگاه نهاد خود را نمیدانند. مثل این است که از یک ابرکامپیوتر برای محاسبات چهار عمل اصلی استفاده شود! این کارهای کوچک کمکم به ماموریت اصلی آن نهاد تبدیل میشود و از ماموریت اصلی خود باز میماند.
چهارم؛ به کارگیری نیروها در هر نهاد اطلاعاتی مستلزم سطح بالای تخصص و دانش است. افراد کمدانش و کمسواد، علاقه به شبهعلم و ساده کردن امور پیچیده دارند و میخواهند کارهایی به عنوان وظایف آنان شناخته شود که بتوانند از عهده انجامش برآیند. کارشناسان خبره نیز بدون استقلال رای مسوولیتی را نخواهند پذیرفت.
پنجم؛ یکی از مهمترین ویژگیهای یک نهاد اطلاعاتی، ارزیابی عملکرد و آزمونپذیری نظرات و تحلیلهایش است. این برای همه است ولی دستگاه اطلاعاتی باید حساستر باشد. چند دهه پیش در ایالات متحده نتیجه یک نظرسنجی به نحو غیر قابل قبولی نادرست در آمده بود، کل نظام پیمایش را بررسی کردند تا مشکل و ایراد را پیدا کنند. درباره گزارشهای اطلاعاتی هم همین قاعده باید برقرار باشد. نمیشود که پس از شلیک دور محل اصابت را به عنوان هدفهای تعیین شده خط کشید.
اگر با این معیارها به وضعیت دستگاههای اطلاعاتی در ایران نگاه کنیم، باید بگوییم آنچه در تجاوز اخیر رخ داد چیزی غیرطبیعی و غیرقابل انتظار نبوده است.
برای فهم اهمیت موضوع متن زیر عینا از ص۱۶۳ کتاب «چگونه دیکتاتورها سقوط میکنند و ملتها زنده میمانند» تقدیم میشود به ویژه اینکه مربوط به جنگ تحمیلی نیز است.
«در دهه ۱۹۸۰ صدام حسین درگیر جنگی سخت با ایران بود. این جنگ برای سربازان عراقی فوقالعاده دشوار بود، ژنرالها به دلیل ترس شدید فلج شده بودند و صدام بهطور مستقیم و جزیی در استراتژی نظامی دخالت میکرد که دستور میداد اندازه سنگرها چگونه باشد تا حدی علاوه بر این رژیم عراق تقریبا هیچ اطلاعات دقیقی از وضعیت ایران نداشت، چون بیشتر دستگاههای اطلاعاتی کشور مشغول جاسوسی از مردم عادی و ارتش بودند تمرکز بر دشمنان داخلی آنقدر زیاد بود که در آستانه جنگ، سازمان اطلاعات عراق فقط سه مامور داشت که وظیفه جمعآوری و تحلیل اطلاعات درباره ایران را بر عهده داشتند و تنها یکی از آنها زبان فارسی بلد بود. این نمونه کلاسیکی از ارتشی بود که به دلیل اجرای تدابیر عقیمسازی در برابر کودتا، در میدان نبرد شکست میخورد؛ چون اصلا برای جنگیدن طراحی نشده بود.
اما بعد از مدتی محاسبات صدام تغییر کرد پیش از جنگ، صدام ارتش عراق را تهدیدی بزرگتر برای حکومتش میدانست تا ارتش ایران، اما وقتی ایرانیها در جنگ دست بالا را پیدا کردند و حتی بغداد در تیررس ایران قرار گرفت، صدام نظرش را تغییر داد. طبق تحلیلهایی که بر اساس خاطرات یکی از ژنرالهای عراقی نوشته شده است: «افسران لایق و حرفهای هرگز محبوب صدام نبودند حتی زمانی که وجودشان حیاتی بود، اما هر چه جنگ پیش میرفت او بیشتر میفهمید که به آنها نیاز دارد و در بیشتر موارد به توصیههای آنها گوش میداد. حتی ساختار اطلاعاتی کشور هم تغییر کرد در حالی که پیش از آن تقریبا هیچ کس مسوول جمعآوری اطلاعات درباره ایران نبود، در سال پایانی جنگ بیش از ۲۵۰۰ نفر در حال تولید و تحلیل اطلاعات درباره ایران بودند.»
-
حمله به خبرنگاران در هیچ شرایطی مجاز نیست / انسداد سرزمینی با ارمنستان را به هیچ وجه نمیپذیریم
ارسال نظر