شعبون بیمخ در گود زورخانه؛ چهره پرحاشیهای که تاریخ را به چالش کشید + تصاویر
رکناسیاسی:شعبون جعفری، معروف به «شعبون بیمخ»، یکی از چهرههای جنجالی تاریخ معاصر ایران است که از محله سنگلج تهران برخاست. زندگی پرحاشیه او از دوران کودکی و قلدری در مدارس تا تبدیل شدن به شخصیتی تأثیرگذار در روند سیاسی کشور، همواره مورد توجه تاریخنگاران بوده است.
اول فروردین ۱۳۰۰ شانزدهمین و آخرین عضو خانواده جعفری در محله سنگلج، گذر درخونگاه به دنیا آمد و نامش را «شعبون» گذاشتند.
در کتب تاریخی هیچ نامی از پدر و مادر شعبون برده نشده است، اما هر دو اصالتا اهل منطقه کن و سولقان تهران بودند و در دوره جوانی به محله سنگلج در جنوب شهر تهران سکونت داشتند. حاج علیاکبر جعفری از برادران بزرگترش از کسبه سرشناس و خوشنام سنگلج بود.
محله سنگلج، گذر باجیمالوها یا کوچه روغنیها که بعد از به قدرت رسیدن رضا شاه پهلوی و نقل مکانش به محله سعدآباد در شمال تهران به دستور او خراب شد و پارک شهر در آن ساخته شد، میزبان خانهِ مادری پهلویِ پدر بود.
![]()
این محله محل تولد آیتالله سید محمد طباطبایی از سران مشروطه در تابستان سال ۱۲۸۸، آیتالله محمدحسن شریعت سنگلجی از روحانیون نواندیش دوره پهلوی دوم و محمدرضا پهلوی فرزند رضا شاه بود.
بعد از تخریب این محله، خانواده شعبون در خانهای در گذر دباغخوونه سکونت کرد. پدرِ شعبون، در این گذر مغازه بقالی باز کرد و پسرش را وَر دستش کرد.
![]()
بعد از رسیدن شعبون به سن مدرسه، پدرش او را در مدارس محله ثبتکرد، اما هیکل درشت و بیتوجهی به صحبتهای معلم و قلدری برای برای بچههای مدرسه موجب معروف شدنش به «بیمخ» شد.
شعبون در کتاب خاطراتش به چراییِ شهرت یافتش به «بیمخ» اشاره و تعریف کرد: «زمانی که به مدرسه میرفتم وقتی بچهها میخواستن برن دستشویی از معلم اجازه میگرفتن و معلم اجازه میداد، اما من این کارُ نمیکردم، هر وقت میخواستم، بلند میشدم راهمُ میکشیدم و میرفتم بیرون. اون وقت معلم با انگشت شقیقشُ نشوون میداد و به بچهها میگفت: «مُخش خرابه. مُخ نداره» از همونجا اینا اسم مارو گذاشتن بیمُخ و این اسم مووند رووم.»
کمتر روزی بود که شعبون با بچههای مدرسه دعوا نکند. همین مسئله باعث شد سه بار از مدرسه اخراج شود و هر بار پدرش مجبور بود او را در مدرسه جدیدی که او نمیشناختند ثبتنام کند. این وضعیت تا کلاس چهارم دبستان ادامه داشت.
شعبون در سه مدرسه بصیرت، عنصری و اسلام ثبتنام شد، اما هر بار به دلیل شرارت اخراج شد و پدرش دیگر اجازه نداد به مدرسه برود. او برای مشغول کردن شعبون او را به مغازه ریختهگری و آهنگری فرستاد تا وَر دستی کند، اما اهل کار نبود و آنجا هم بند نشد.
![]()
پدر، مستاصل از همه جا با سرتیپ اسماعیل شفایی رییس قورخانه دوره رضا شاه، که هممحلش بود صحبت کرد و از او خواست شعبون را در قورخانه مشغول کند و او هم شعبون را به بخش سوهانکاری قورخانه فرستاد، اما آنجا هم دوام چندانی نیافت.
پدر شعبون در ۱۲ سالگی درگذشت و خرج شعبون و مادرش و بقیه بچهها به دوش فرزندان بزرگ خانواده افتاد.
هیکل درشت و تنومند شعبون و ورزشکار بودن برادرش باعث شد او از ۱۴ سالگی با زورخانه و ورزش باستانی آشنا شود و مدتی بعد در بازارچه کربلایی عباسعلی واقع در جنوب چهارراه حسنآباد معروف به کربلایی عباسعلی گمرکچی از چهرههای سرشناس سنگلج به زورخانهای نیمه فعال به نام زورخانه بازارچه برود و آنجا را اجاره کند.
کار هر روزه شعبون در ۱۵ سالگی، زورگویی، کُریخوونی و دعوا با لاتهای سایر محلهها و باز شدن پایش برای اولین بار به شهربانی و بازداشت چند روزهاش شد.
![]()
او در سال ۱۳۱۹ یک سال زودتر از موعد قانونی به سربازی رفت و در اداره نقلیه مشغول شد، اما به دلیل سختی کار کردن برای شعبون، بارها و بارها از محل خدمتش فرار کرد و هر بار توسط دژبان دستگیر و بازگردانده شد و به همین دلیل دوران سربازیش به صورت ناپیوسته چهار سال طول کشید.
در کشاکش جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط قوای متفقین، با حمایت و همراهی حبیبالله بلور، کشتیگیر و مربی مطرح دهه ۱۳۲۰ در یکی از خیابانهای اطراف میدان شاهپور باشگاه «آهن» را راه انداختند و او زیر نظر بلور، هم کشتی یاد گرفت و هم قواعد ورزش زورخانهای را آموخت.
علاقهاش برای یادگیری ورزش زورخانهای انگیزهای شد تا در مسابقات قهرمانی کُشتی باستانی و ورزشهای زورخانهای در سال ۱۳۲۱ شرکت کند. این زمان مصادف بود با حضور غلامرضا تختی در مسابقات کشتی. شعبون در این مسابقات به لطف مهارتش در رشته کباده و چرخ، رتبه اول شد.
منبع تصاویر: پژوهشکده تاریخ معاصر
ارسال نظر