به نظر میرسد بیعاطفی موضوعی است كه بیشتر در شهرهای بزرگ و صنعتی دیده میشود. با شكلگیری انقلاب صنعتی در قرن 18 شهرهای بزرگ و صنعتی تحت تاثیر انقلاب صنعتی قرار گرفتند. این انقلاب صنعتی از خودبیگانگی را در بین افراد به وجود آورد و به دلیل حاكم شدن صنعت و تكنیك انسانها معنویات، ارزشها و هنجارهایی را كه در یك جامعه سنتی و فئودال وجود داشت، از دست دادند. به همین خاطر بیعاطفگی در شهرهای بزرگ بیشتر مصداق دارد، چون روابط اجتماعی و خانوادگی در درون خانواده به صورت موزاییكی درآمده و صوری شده است، یعنی اعضای خانواده در كنار هم هستند، ولی با هم و همراه هم نیستند. درست مثل موزاییكهای كف اتاق. در جوامع شهری بزرگ انسانها بیپناه، تنها و بیهویت شدند و نوعی فروریختگی فرهنگی و از خودبیگانگی در انسانهای شهری مشاهده میشود. در نتیجه از احساس محبت و علاقهای كه در یك جامعه معنوی و سنتی افراد همواره با هم و كنار هم بودند و از حال و روز همدیگر باخبر بودند، خبری نیست. به عبارتی برخلاف جوامع سنتی كه اعضای خانواده و فامیل در كنار هم هستند و اقتصاد خانواده مشترك است و محبت و مهربانی حرف اول را میزند، در جوامع شهری چنین رفتارهایی دیده نمیشود به همین خاطر احساس میكنیم مادران دیگر مثل مادران جامعه روستایی كه هنوز در كنار هم هستند و معنویات در این جامعه حاكم است، كمعاطفه و كممحبت شدهاند و توجهی به فرزندان خود ندارند، البته این مساله خیلی هم درست نیست و نمیتوانیم بگوییم همه مادران بیعاطفه هستند، ولی این موضوع به نسبت شهرهای كوچك و روستاها درست است. اصولا شهر محبتها و عواطف را كم میكند. شهر افراد را از هم بیگانه بار میآورد. این مساله حتی در برخی حوادثی كه در سطح شهر اتفاق میافتد نیز دیده میشود. به خاطر اینكه شهر روابط معنوی را ضعیف میكند. همه افراد به فكر خود هستند و هر كسی در لاك خود فرورفته است. همچنین چون پیوندهای خویشاوندی و نسبی كمتر است، این مساله بیشتر تشدید شده و به خانوادهها و پدر و مادر هم سرایت كرده است. در یك جامعه شهری افراد از هم دور هستند و اعضای خانواده ممكن است تنها سر یك سفره همدیگر را ببینند، علاوه بر آن فرزندان شهری اصولا حرفشنوی كمی از والدینشان دارند و این همان موضوع تجردگرایی را هم تایید میكند كه نشاندهنده ضعیف شدن پیوندهای خانوادگی است. همه موارد گفته شده، ویژگی جوامع سنتی است كه به جامعه معنوی رسوخ كرده است. چنانچه میبینیم پسران بعد از سن 18 سالگی قصد جدایی از خانواده اصلی را دارند و دیگر اقتدار پدر و مادر برایشان اهمیتی ندارد. فروریختن اقتدار والدین این نوع مسائل را به وجود آورده است و به همین خاطر والدین هم ترجیح میدهند چندان در امور فرزندانشان دخالت نكنند، در نتیجه پایههای بیعاطفگی در خانواده شكل میگیرد.
ارسال نظر