بلک‌ فرایدی؛ پیشروی آرامِ یک استعمار فرهنگی نوین در خانه ایرانی
تبلیغات

این روزها در کوی و برزنِ تهران و بسیاری از شهرهای ایران، عبارت «جمعهٔ سیاه» یا « بلک فرایدی » همچون یک شعار هیجان‌زده تجاری به گوش می‌رسد؛ از ویترین فروشگاه‌ها تا صفحات اینستاگرامی و حتی برخی مراکز هنری. موجی که با شتابی شگفت‌انگیز در دو سه سال اخیر ریشه دوانده، بی‌آنکه بخش بزرگی از جامعه بداند این اصطلاح از کجا آمده، بر چه بستر تاریخی سوار است، چه انگیزه‌هایی پشت رواج آن پنهان است و مهم‌تر اینکه چه تأثیرات آشکار و پنهانی بر فرهنگ بومی ایران می‌تواند بگذارد.

این پدیده، برخلاف ظاهر ساده و تجاری‌اش، تنها یک «واژه» یا یک «روزِ خرید» نیست؛ بلکه حامل جهان‌بینی، الگوهای مصرفی و ساختارهای رفتاری جامعه‌ای دیگر است که امروز بی‌هیچ نقد و تأملی در مناسبات اقتصادی و هنری ایران جا خوش کرده است. درست به همین دلیل، پرداختن به آن ضرورت دارد: زیرا گاه یک واژه، سرآغاز فروریختن بخش‌هایی از فرهنگ است که سال‌ها برای حفظ و پاسداری‌اش تلاش شده است.

در چنین شرایطی، آنچه جای نگرانی دارد این نیست که مردم کالا می‌خرند—مشکل در «نوع خرید» و «نوع نگاه» است. ایرانیان از دیرباز، خرید را با مناسبت‌ها و مناسک فرهنگی پیوند زده‌اند: خرید شب عید نوروز برای تحویل سال، خرید شب یلدا برای جشن بلندترین شب سال، تهیه کتاب و لوازم تحصیلی در اول مهر و دیگر مناسبت‌های ملی و مذهبی، همگی مبتنی بر معنا، برنامه‌ریزی و ارزش فرهنگی بوده است. حال تصور کنید این سنت‌ها در برابر یک «روز خرید آمریکایی» با هیاهوی تبلیغاتی و تخفیف‌های اغراق‌آمیز کم‌رنگ شود. این یعنی شکاف تازه‌ای در لایه‌های فرهنگ بومی و سبک زیست ایرانی در حال شکل‌گیری است.

اقتصاد هیجان؛ تهدید تازه سبک زیست ایرانی

بلک‌فرایدی در ایران نه بر اساس نیاز اقتصادی بلکه بر اساس هیجان تبلیغاتی شکل گرفته است. سیل پیام‌های تخفیف که مردم را بمباران می‌کند، عملاً فرصت تحلیل را از آنان می‌گیرد و نوعی مصرف‌زدگی تکثیرشونده را ترویج می‌کند. این مصرف‌گرایی، برخلاف سنت دیرینه خرید ایرانی که بر دوام کالا، عقلانیت اقتصادی و نگه‌داری طولانی‌مدت متکی بود، نگاه مردم را از کیفیت به «ارزان‌بودنِ لحظه‌ای» سوق می‌دهد.

اما عمق ماجرا آنجاست که بسیاری از این تخفیف‌ها واقعی نیستند. در موارد متعدد قیمت‌ها پیش از تخفیف بالا برده می‌شوند، یا درصدهای اغراق‌آمیز تنها برای بازارگرمی استفاده می‌شود. نتیجه آن، فرسایش اعتماد عمومی و شکل‌گیری یک بدبینی عمیق نسبت به اصالت بازار داخلی است؛ ضربه‌ای که جبران آن سال‌ها زمان می‌برد.

وقتی فرهنگ بصری قربانی مصرف‌گرایی می‌شود

در کشوری که هنرهای تجسمی، خوشنویسی، نقاشی‌خط، سفال، فرش و صنایع‌دستی بخشی از هویت ملی را شکل داده‌اند، ترویج یک روز مصرف‌گرایی غربی می‌تواند به تخریب آرام فرهنگ دیداری مردم منجر شود.

در بلک‌فرایدی، خانه‌ها مملو از کالاهای ارزان، دکوری‌های بی‌هویت و تزئینات وارداتی می‌شوند؛ اشیایی که نه ریشه دارند، نه معنا. ذائقه مردم از انتخاب آگاهانه به انتخاب سریع تغییر می‌کند. و این نقطه آغاز کوچک‌ترین اما عمیق‌ترین بحران فرهنگی است: سقوط معیارهای زیبایی‌شناسی جامعه.

هنر جدی بر بستر تأمل، صبر و مواجهه آرام با اثر شکل می‌گیرد. اما بلک‌فرایدی ترویج‌کننده سرعت، عجله و رفتارهای مصرفی لحظه‌ای است. این دو با هم سازگار نیستند. اگر این رفتار فراگیر شود، جامعه‌ای که باید مخاطب آگاه هنر باشد، تبدیل می‌شود به مصرف‌کننده سطوحی تزئینات.

بازار هنر و گالری‌ها زیر سایه رفتارهای آمریکایی

در سال‌های اخیر و دقیقاً در همین ایام بلک‌فرایدی، مشاهده می‌شود که برخی گالری‌ها و فروشگاه‌های آثار دکوراتیو، برای جذب مخاطب بیشتر و کسب سود آنی، از عنوان «جمعه سیاه» استفاده می‌کنند. این مسئله از دو جهت خطرناک است:

1. هنر را به کالای ارزان‌قیمت و تخفیف‌دار تقلیل می‌دهد

هنرِ جدی جایگزین‌پذیر نیست، ارزش ماهیتی دارد و در نظام قیمت‌گذاری هنری، تخفیف‌های انبوه جایگاهی ندارند. وقتی گالری‌دار برای دیده‌شدن، از شعارهای بلک‌فرایدی بهره می‌گیرد، این پیام را القا می‌کند که هنر نیز مثل یک محصول مصرفی است.

2. بازار هنر از مسیر اصیل خود منحرف می‌شود

گالری، نهادی فرهنگی است قبل از آنکه یک مکان تجاری باشد. رسالت آن معرفی هنرمند، تربیت مخاطب و حفاظت از فرهنگ بصری است. استفاده از ادبیات تخفیف‌های آمریکایی در چنین نهادی، به‌معنای ضربه‌زدن به حرمتِ هنر و تنزّل جایگاه آن در ذهن جامعه است.

علاوه بر این، با وجود قبح و زشتی این کار، یکی دو نفر از هنرمندان (!) همین ایام به تخفیف‌های ویژه به مناسبت جمعه سیاه در حوزه آموزش و فروش آثارشان اقدام کرده و تخفیف‌های ویژه بلک‌فرایدی را در آگهی‌هایشان درج کرده‌اند.

این نمونه دقیقاً نشان می‌دهد که حتی بخشی از جامعه هنری که باید حافظ ارزش‌های فرهنگی و هنری باشد، تحت تأثیر تبلیغات مصرف‌گرایانه قرار می‌گیرد و به جای تقویت هنر ایرانی، آن را با رفتارهای بازارگرایانه تطبیق می‌دهد.

مصادیق عینی‌ترِ آسیب‌ها

برای درک عمق این جریان، کافی‌ست چند مصداق واقعی از فضای امروز ایران را بررسی کنیم:

رشد پوسترهای فانتزی و تابلوهای چاپی بی‌ارزش

که در روزهای بلک‌فرایدی با قیمت‌های بسیار پایین فروخته می‌شوند و جایگزین آثار هنری اصیل ایرانی در خانه‌ها شده‌اند.

مزایده‌های آنلاین غیررسمی

که در قالب تخفیف‌های بلک‌فرایدی عمل می‌کنند و بازار رسمی هنر را دور می‌زنند، بدون رعایت استانداردهای قیمت‌گذاری یا اصالت‌سنجی اثر.

تقویت بازار کالاهای قاچاق و کپی آثار هنری

از تابلوهای مشهور نقاشان گرفته تا آثار چاپی جعلی که به نام «اثر هنری» در جشنواره‌های تخفیف عرضه می‌شوند.

تهاجم «زیبایی‌شناسی مصرفی»

خانه ایرانی از نمادهای فرهنگی‌اش تهی می‌شود و به سمت زیبایی‌شناسی سری‌دوزی‌شده‌ی فروشگاه‌های آنلاین متمایل می‌گردد.

فروپاشی آرام صنایع‌دستی

زیرا در برابر حجم انبوه کالاهای ارزان وارداتی، دیگر مزیت رقابتی ندارند. وقتی یک ماگ چینی با ۶۰ درصد تخفیف مقابل سفال دست‌ساز ایرانی قرار می‌گیرد، نتیجه از پیش معلوم است.

کمرنگ شدن خریدهای معنا‌دار ایرانی:

وقتی بلک‌فرایدی جایگزین خریدهای سنتی شب عید، شب یلدا، اول مهر یا مناسبت‌های ملی و خانوادگی می‌شود، نه تنها ذائقه خرید تغییر می‌کند، بلکه معنای هدیه، سوغات و جشن‌های ایرانی نیز تهی می‌شود.

جایگزینی مصرف لحظه‌ای به جای برنامه‌ریزی طولانی:

خرید برای مناسبت‌های ملی و خانوادگی، معمولاً با تأمل و انتخاب دقیق همراه بوده است؛ اما با بلک‌فرایدی، این تجربه جای خود را به خرید سریع و هیجانی می‌دهد.

در لایه‌های عمیق‌تر؛ بحران معنا

بلک‌فرایدی تنها یک روز خرید نیست؛ سازوکار انتقال ارزش‌هاست.

در فرهنگ ایرانی، خرید همیشه با معنا همراه بود: برای عید، احترام، سوغات، هدیه، یا بزرگداشت. اما بلک‌فرایدی خرید را از معنا تهی می‌کند و به «انباشتن کالا» کاهش می‌دهد.

از دل این نگاه، انسان ایرانی به‌جای نیازهای اصیل، به نیازهای ساختگی وابسته می‌شود. و این همان جایی‌ست که استعمار فرهنگی صورت می‌گیرد: وقتی ذوق، نیاز و ذهنت را دیگران تعریف می‌کنند.

نقش رسانه‌ها و برندها در جا انداختن این رسم

رسانه‌های بزرگ، فروشگاه‌های آنلاین و برندهای وارداتی برای بلک‌فرایدی میلیاردها تومان تبلیغ خرج می‌کنند. چرا؟

چون این روز، ابزاری است برای هدایت ترافیک پلتفرم‌ها، افزایش فروش، تقویت سرمایه‌گذاری خارجی و رقابت در بازار محتوا. اما این هزینه‌ها فقط از جیب مصرف‌کننده پرداخت نمی‌شود؛ از فرهنگ نیز هزینه می‌گیرد.

وقتی شبکه‌های اجتماعی با هجوم پست‌های بلک‌فرایدی مواجه می‌شوند، هشتگ‌ها، ترندها و الگوریتم‌ها همه در خدمت تبدیل‌شدن این روز به «یک مناسک اجباری» به‌کار می‌افتند. مردم حتی اگر نخرند، احساس می‌کنند «چیزی را از دست داده‌اند».

این همان نقطه‌ای‌ست که در روانشناسی خرید به آن FOMO (ترس از جا ماندن) می‌گویند؛ تکنیک قدیمی بازار آمریکا برای کنترل رفتار مصرف‌کننده.

و در نهایت اینکه…

اگر امروز درباره این پدیده هشدار داده نشود، فردا دیر خواهد بود.

بلک‌فرایدی در ایران یک «هیجان اقتصادی» نیست؛ یک گسست فرهنگی است.

سنتی آمریکایی که چون بی‌ریشه وارد شده، می‌تواند آرام‌آرام بخش‌هایی از فرهنگ ایرانی را تضعیف کند: از بازار هنر تا ذائقه دیداری، از رفتار مصرفی تا اعتماد عمومی.

گسترش بی‌محابای این رسم، آن هم در شرایطی که برخی گالری‌ها و فروشگاه‌های هنری نیز به تقلید از آن روی آورده‌اند، علامتی است هشداردهنده:

اگر هنر را به کالا تقلیل دهیم اگر ارزش را با تخفیف اندازه بگیریم، و اگر فرهنگ را در برابر مصرف بی‌هویت قربانی کنیم، دیگر چیزی از آن ریشه‌ی عمیق و پرشکوه فرهنگ ایرانی باقی نخواهد ماند.

ایران سزاوار «زیبایی‌شناسی ریشه‌دار» است، نه مناسک مصرفی وارداتی.

زمان آن رسیده است که هشیارانه، منتقدانه و با تکیه بر هویت خود، در برابر این موج ایستادگی کنیم—نه با تحریم خرید، بلکه با بازسازی ذائقه، حمایت از هنر، و احیای سنت‌های اصیلِ زیبایی ایرانی.

اخبار تاپ حوادث

تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات

وبگردی